1400/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه 48-49) /تبیین و توضیح واژگان آیه
﴿وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾[1]
﴿وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ﴾[2]
عرض شد بنی اسرائیل همانطور که مأمور به ذکر نعمت و شکر نعمت هستند مأمور به پروا و پرهیز از روز جزا و روز آخرت شدند. نفس که در آیه شریفه آمده است دلیل بر اطلاق و کلیت است. یعنی هیچ شخصی به جای دیگری مجازات نمیشود و هر کس مجازات خود را میبیند. شفاعت هم تجلی رحمت الهی است. عرض ما این است که توبه راه شفاعت دنیوی است و شفاعت راه رحمت اخروی است. توبه، شفاعت دنیا است و شفاعت، توبه آخرت است. چطور در دنیا راه توبه باز است؛ در آخرت هم راه شفاعت باز است. نتیجه اینکه رحمت الهی بن بست ندارد و همیشه هست. نفی شفاعت در این آیه منافاتی با اظهار شفاعت در عالم آخرت و در آیات دیگر ندارد.
آیه 49
این آیه عطف بر اذکروا است. یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و یا بنی اسرائیل اذکروا اذ نجیناکم من آل فرعون.
هر آیهای پیشنیاز آیه بعدی است و هر آیهای مرتبط با قبلی است. پس از اینکه نعمت تفضیل و تفضل علی العالمین را بیان کرد، و پرهیز از روز جزا را داد، حضرت حق نعمت آزادی را برای آل فرعون و بنی اسرائیل یادآور می شود. آل فرعون ظلم میکردند و مردم را نه تنها به استثمار میکشاندند، بلکه آنها را عبد میکردند و آزادیشان را سلب می نمودند. آزادی و استقلال در سرنوشت همه ملتها از اهمیت برخوردار است، و در صدر نعمتها قرار دارد. در صدر نعمتهای بنی اسرائیل هم نعمت آزادی است؛ که در این آیه هم اشاره میشود. ملتی که از یوق استعباد و استثمار نجات یابد آبرومند است.
نجینا باب تفعیل و از واژه نجات و نجوه است. تناسب لغوی را بنگرید. نجات در لغت عرب به معنای مکان بلندی است. سرزمین بلند که آبیاری نمیشود و مورد اصابت سیل نیست، نجوه است. از رخدادهای طبیعی مصون است.
راغب در مفردات می نویسد: «أصل النَّجَاء: الانفصالُ من الشيء... والنَّجْوَةُ والنَّجَاةُ: المكان المُرتفِع المنفصل بارتفاعه عمّا حوله، وقيل: سمّي لكونه نَاجِياً من السَّيْل، وَنَجَّيْتُهُ: تركته بنَجْوة».[3]
نجات رهایی است؛ انسان در مکان یا زمان رفیعی است، که از مهلکه خلاصی مییابد. در قرآن هم واژه نجینا آمده و هم انجینا. ﴿قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ﴾.[4] ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾.[5]
باب تفعیل با باب افعال تفاوتی دارد یا خیر؟ برخی تفاوتی قائل شدهاند. نجات یک مرتبه در باب افعال، و نجات تدریجی در باب تفعیل است.
از اموری که واژه را به ریشه اصلی بر میگرداند تصغیر و جمع است.
درباره آل بیشتر واژهشناسان و مفسران گفتهاند تصغیر آل-اُهیل است. اصلش اهل بوده است به یک نظر. ولی درست این است که اصلش، اول بوده است. محل رجوع و بازگشت شیء است. اول هم نقطه بازگشت اشیاء به اوست. ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾.[6]
آل را آل میگویند چون معمولاً افراد به فامیل خود منسوب هستند. بحثی است که آل با اهل چه تفاوتی دارد؟ آل البیت با اهل البیت یکی هستند یا خیر؟ به لحاظ مضاف الیه دارای شأنیت و منزلت هست.
آل به لحاظ اهل بار مفهومیاش بیشتر است. مضاف الیه دارای شأن و منزلت است. اهل تعقل و تفکر است. اهل کوفه و اهل رجل گفته میشود ولی آل کوفه و آل رجل گفته نمیشود. عرض ما این است که یکی به جای دیگری اطلاق میشود. آل معمولاً کسانی هستند که منتسب به اشخاص دیگر باشند؛ چه قرابتی باشد و چه نباشد. آل اطلاقش بر کسانی است که سنخیت نسبی را حفظ کنند. در برخی اطلاقات هست که آل الرجل اهله و عیاله و آله ایضا اتباعه. همچنین گفته شده: آل الرجل اهل بیته.[7]
برخی واژهشناسان نظرشان این است که مفهوم و معنای آل، همان اهل بیت انسان و شخص است، ولی بعداً توسعه یافت و بر خویشاوندان و فامیل و حتی بر پیروان و هم سنخ افراد هم اطلاق میشود. اگر شک کردیم آل کدام یک از اینها است، باید بر قدر متیقن آن حمل کنیم. آل فرعون منسوبین به فرعون هستند یا پیروان او یا خانواده او؟ در صلوات وقتی میگوییم: اللهم صل علی محمد و آل محمد، اتباع هم شامل میشود یا خیر؟ اگر بشود مشمول ما هم میشود ان شاء الله. به نظر ما آل آن است که با شخص مأنوس است. از دایره کوچک خانواده شروع میشود، و حتی بر اتباع هم اطلاق میشود. اول اهل بیت بعد خویشان و فامیل و بعد پیروان. آل فرعون در اینجا توسعه یافته است و بر همه اتباع او اطلاق میشود.
واژه از سام و سوم است. سوم را سوم میگویند؛ چون معمولاً رها شده است. در واژه سوم گاهی سام السلعة میگویند. یعنی مساومه کرد، و در معرض دید قرار گرفت و صحبت درباره کالا کردند. برخی نظرشان این است که سوم و سام برای طلب شیء است. برخی نظرشان این است که در آن تحمل و سختی و مشکل هست. عرضه با مشقت نه هر عرضهای.
در کتاب المفردات آمده است: «السَّوْمُ أصله: الذّهاب في ابتغاء الشيء، فهو لفظ لمعنى مركّب من الذّهاب والابتغاء».[8]