1403/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی (تفسیر سوره نساء)/تفسیر آیات 159-165 /برخی از کارهای زشت یهود - خصوصیات مؤمنین از یهود - برخی از انبیا
﴿وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا﴾.[1]
﴿فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيرًا﴾.[2]
﴿وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾.[3]
﴿لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أجرا عَظِيمًا﴾.[4]
﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾.[5]
[6]
تفسیر آیهی 159
«وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ»؛ حضرت حق میفرمایند: «هیچ یک از اهل کتاب نیستند ]إن، نافیه است.] «إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»؛ مگر اینکه به حضرت عیسی (علیهالسلام) قبل از اینکه مرگ به سراغ آنها بیاید، إیمان میآورند. «وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا»؛ و حضرت عیسی (علیهالسلام)، فردای قیامت بر همهی اینها شهید و گواه است که نسبت به ایشان چهکارها و ظلمهایی انجام دادند.
این آیه هم در مورد یهودیها است. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ»؛ ظلمی از جانب کسانی که یهودی شدند، صورت گرفت. «حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ»؛ اینها چیزهای که حلال شده بود، بر خودشان حرام کردند؛ مانند گوشت خوردن، شکارکردن و بقیه چیزهایی که مرتکب شدند. «وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيرًا»؛ و اینها مانع راه الهی شدند.
میتوانیم بگویم یهود، کسانی هستند که قتل انبیاء (علیهمالسلام) دارند، نقض عهد دارند، حرفهای ناشایسته دارند، اتهام و بهتان برای حضرت مریم دارند، حرفهای ناشایستهای برای حضرت عیسی (علیهالسلام) میزنند. اینها حلال الهی را حرام کردند و حرام الهی را حلال کردند، اینها کسانی هستند که مانع از راه الهی و سد راه الهی شدند. و قطعاً همهی این مطالب نسبت به اینها واقعیت دارد.
«وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ»؛ اینها با اینکه از ربا نهی شده بودند، ربا میگرفتند؛ پس معلوم میشود که قانون ربا از قدیمالایام بوده و خواهد بود. «وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ»؛ اموال مردم را به باطل، یعنی بدون تجارت و رضایت استفاده میکردند؛ بهخصوص مال ایتام و مالهایی که دستشان بود. «وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»؛ ما برای کافران از یهود که اعتقاد ندارند، عذاب دردناکی را آماده میکنیم که نتیجهی کارهای اینها است.
«لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ»؛ ولی کسانی از یهود که اهل آگاهی از علم هستند، «وَالْمُؤْمِنُونَ»؛ و کسانی که إیمان دارند، «يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ»؛ اینها هم مؤمن به شما رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) و هم مؤمن به پیامبران گذشته هستند، «وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ»؛ اهل اقامهی صلاة هستند، «وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»؛ و اینها اهل ایتاء و عطاء زکات هستند، «وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ»؛ اینها کسانی هستند که ایمان به خدا و روز آخرت دارند - و اینکه میگوییم روز قیامت، به خاطر این است که روز قیامت، یکی از مصادیق روز دیگر است؛ وگرنه یوم الآخر بعد از دنیا، همه را شامل میشود و همه یوم الآخر است - «أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أجرا عَظِيمًا»؛ زود است که به اینها اجر عظیم داده شود. و اجر عظیم، پاداش أخروی کسانی است که إیمان دارند؛ پس یهودیها این خصلتها را داشتند و به عبارت بهتر اینها کسانی بودند که نقض پیمان کردند، اخذ ربا کردند و اکل مال به باطل داشتند؛ اما یک عدهای از اینها که راسخون در علم هستند، اینها مؤمن هستند و جزای آنها برجای خود باقی است.
یکی از آیاتی که خط رسالت و نبوت را با ذکر عنوان و اشخاص ترسیم میکند، همین آیهی شریفهی 163 سورهی نساء است که کاملاً رسالت را با خصوصیات تبین میکند.
«إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»؛ ما به شما آقا رسولالله وحی کردیم. اگر قرار باشد ما وحی را تعریف کنیم، یعنی شعور مرموزی که حاکی از ارتباط انسان باخدا است و این شعور، شامل عدهی خاصی میشود.
«إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ»؛ ما به شما رسولالله وحی کردیم؛ همانطور که به نوح شیخ الانبیاء (علیهالسلام) و پیامبرانی که بعد از حضرت نوح (علیهالسلام) هستند، وحی کردیم. «وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ»؛ و ما به حضرت ابراهیم (علیهالسلام) وحی فرستادیم. میتوانیم بگوییم که این «أَوْحَيْنَا» که تکرار شده است، تکرار لفظی است؛ ولی تکرار معنوی نیست؛ یعنی وحی هم دارای مراتب است. وحی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با وحی حضرت نوح (علیهالسلام) با حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در عین اینکه حقیقت واحد است، ]حقیقت وحی، اتصال به مبدأ و معاد و اتصال به شعور مرموز است [اما برای همهی آنها دارای مراتب است و شاید رمز تکرار وحی در اینجا که سه مرتبه تکرار شده، همین جهت باشد. و به عبارت بهتر گاهی وقتها وحی به دیدن شخص و گاهی وقتها به شنیدن صدا و گاهی وقتها شنیدن از اشیاء و چیزهای دیگر وحی است و گاهی وقتها به نزول فرشته و آخرین مرتبه به دیدن فرشتهی وحی است که برای حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. و حضرت موسی (علیهالسلام) هم در میان انبیاء (علیهمالسلام)، نسبت بهمراتب وحی، مورد تکریم و تکرّم واقع شد و بالاترین مراتب وحی را داشت.
«وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا»؛ ما به جناب داود (علیهالسلام) زبور را عنایت کردیم. و زبور، مجموعهای اوراق و الواحی است که توسط حضرت داود (علیهالسلام) جمع شد. میتوانیم بگوییم که زبور و آیات الهی و کلام الهی هم که نازل میشود، دارای مراتب است؛ صحف است، زبور است، تورات است، انجیل است؛ تا به قرآن رسید. و اگر قرار باشد تفاوت کتاب رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) با بقیهی کتابها را بیان کنیم، میگوییم که بقیهی کتب، مقام فرقانی دارند و قرآن، مقام قرآنی دارد. چرا قرآن مقام قرآنی دارد؟ چرا قرآن را قرآن میگویند؟ چون یا از «قَرَءَ» به معنای قرائت است[7] و یا از «قَرَءَ» به معنای جمع است که جامع جمیع آیات الهی است.[8] و هر دو هم درست است؛ هم قرآن از باب اینکه «قرء» به معنای «مَقروء» و مورد قرائت است، درست است و هم قرآن از باب اینکه «قرء» به معنای جمع است. عربها وقتی که در مشکها ابزار و مصالح را قرار میدادند و سر مشک را میبستند، میگفتند: «قرئه»، یعنی «جَمَعَه».ُ[9] و اگر قرآن از این باب باشد، یعنی جامعِ همهی آیات و کلام الهی است.
در اینجا چندین اسم پیامبر نقل شده: اول: حضرت نوح (علیهالسلام)، دوم: حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، سوم: حضرت اسماعیل (علیهالسلام)، چهارم: حضرت اسحاق (علیهالسلام)، پنجم: حضرت یعقوب (علیهالسلام)، ششم: نوادگان ایشان که این هم سلسلهی مختلفی هستند، هفتم: حضرت عیسی (علیهالسلام)، هشتم: حضرت ایوب (علیهالسلام)، نهم: حضرت یونس (علیهالسلام)، دهم: حضرت هارون (علیهالسلام)، یازدهم: حضرت سلیمان (علیهالسلام)، دوازدهم: حضرت داود (علیهالسلام) و سیزدهم اسم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بهعنوان «إِلَيْكَ» با خطاب آمده. این آیه، یکی از آیاتی است که سلسلهی نبوت را جامع بیان کرده و ما نظرمان در نبوت این است که نبوت، حقیقت واحدهای است که دارای مراتب است و آن حقیقت، اسلام است که دارای مراتب است؛ یعنی ما اسلام را از اولین پیامبر که نبی شده است میدانیم، تا اسلام اصطلاحی که الان برای پیروان حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است.
«وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ»؛ رسولان و پیامبرانی که ما قصههای اینها را از قبل برای شما بیان کردیم؛ مثل حضرت آدم و عیسی (علیهماالسلام)، «وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ»؛ و پیامبرانی که ما قصه و حکایت آنها را برای شما نقل نکردیم.
نقل حکایت پیامبران، تمثیلی است، نه اینکه تخصیصی باشد. و اگر بگوییم نقل تخصیصی است، یعنی اینها هستند و لاغیر، و اگر بگوییم نقل تمثیلی است، یعنی نمونه بیان شده و بقیه بیان نشده است.
«وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا»؛ خداوند با حضرت موسی (علیهالسلام) با یک مکالمهی خاصی صحبت کرد؛ چون قوم ایشان آمدند و به حضرت موسی (علیهالسلام) گفتند: «ما به تو ایمان نمیآوریم، تا خدا را به ما آشکارا نشان بدهی». و حضرت موسی (علیهالسلام) هم به تقاضای قومش، تقاضای رؤیت کرد. و خداوند هم نفرمودند که رویت حاصل نمیشود؛ بلکه فرمودند: «اگر این کوه و اگر این هستی پابرجا بود، رؤیت حاصل میشود». در اینجا خداوند شرط میگذارد و این شرط طوری بود که زمین و زمان به تحیر افتادند.
الان هم در زمان اربعین حضرت موسی کلیمالله هستیم؛ یعنی الان در ماه ذیالقعده هستیم و ذیالحجه هم در پیش داریم. و خدا به این دهه قسم خورد[10] ؛ چرا؟ چون «وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا»، در این دهه اتفاق افتاد و مکالمهی حضرت حق با حضرت موسی (علیهالسلام) که یک مقام خاص برای حضرت موسی (علیهالسلام) بود، در همین روزها اتفاق افتاد. نتیجه این که وحی دارای مراتب است و سلسلهی نبوت، حقیقت واحده است؛ اما مراتب مختلف دارد. افراد و اشخاصی که در زمانهای گوناگون میآیند، به استعداد حالات وجودی خودشان، ارتباط آنها با این شعور مرموز مختلف میشود؛ فلذا رسالت هم دارای مراتب میشود.
حکمت حکایت انبیا (علیهمالسلام) هم جز برای تربیت و هدایت، چیز دیگری نیست؛ یعنی اگر قرار باشد بگوییم نقل قصص انبیا (علیهمالسلام) برای چه هست، میگوییم برای نمونههای هدایتی مردم و برای اینکه گذشته چراغ آینده است. و همهی قصههای پیامبران نقل نشده است. بعضی از آنها نقل شده است و بعضی نقل نشده است و بعضی قصهها مفصل است. بعضیها با تکرار و بعضیها بدون تکرار است؛ مثل قصهی حضرت یوسف (علیهالسلام)، حضرت موسی (علیهالسلام)، حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، و بعضی از اینها در جاهای مختلف با نکتههای مختلف تربیتی و برداشتهای تربیتی تکرار شده است.
مکالمهی حضرت حق هم با انبیای الهی، مثل وحی دارای مراتب است. قویترین مرتبهی وحی، همین مرتبهای است که برای رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) بود؛ البته ما نظرمان این است که مراتب پایینتر هم برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) اتفاق افتاد؛ یعنی در مراحل اولیه با شنیدن صدا بود و بعد ادامه پیدا کرد، تا دیدن حضرت جبرئیل (سلاماللهعلیه) با قیافه و حقیقت خودش و بعد هم تا جایی که جبرئیل (علیهالسلام) فرمود: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ».[11] و در شب معراج، دیگر وحی کامل شد و بالاترین مراتب وحی برای حضرت اتفاق افتاد که حضرت جبرئیل (علیهالسلام) فرمودند: «اگر یک قدم دیگر میرفتم، جذبهی الهی مرا ذوب میکرد». و این رؤیت کامل، آخرین مرتبهای است که برای حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) واقع شد.
همهی پیامبران (علیهمالسلام) باید معراج داشته باشند. و معراج هم مانند وحی، دارای مراتب است؛ اما بالاترین معراج، معراج رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است. و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هم معراجهای مختلفی داشتند و معراجی که در سورهی اسراء نقل شده، شاید یکی از نمونههای کامل معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باشد. متأسفانه برخی، معراج پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را تحریف کردند و برخی گمان کردند که آسمان خرق میشود و آقا رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) به آسمان میروند و آن را به خرق و التیام دانستند.[12] اصلاً معراج به خرق و التیام نیست؛ بلکه ایجاد و اعدام است؛ یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، این توانایی را دارد که با این بدن در هر جا که خدا اراده کند، بإذن الله - و به تعبیر منِ طلبه - تا هر کجا که نقشهی راه داشته باشد، به وسیلهی جبرئیل (علیهالسلام)، یا به وسیلهی حقیقت نفسانی خودش، میتواند کمالات داشته باشد. و این، حقیقت وحی حضرت رسولالله (صلیالله علیه و آله) و مکالمهی خداوند با حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) است.
مرحلهی نازلهی از وحی که اِنباء باشد، کشف باشد، شهود باشد و الهامات غیبی باشد، این مرحله، مقطوع نیست. درست است که نبوت قطع شده است و وحی اصطلاحی قطع شده است، ولی الهامات، مرتبهی نازلهی اشراقات وحیانی است. و این ادامه دارد و باید تا یوم القیامه دست به دست بین علما از باب «العلماء ورثه الانبیاء»،[13] به ارث گذاشته بشود.