1403/02/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر تربیتی (سوره نساء)/آیه 131-134 /
﴿وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُواْ اللّهَ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا﴾.[1]
﴿وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلًا﴾.[2]
در آیات گذشته صحبت ناسازگاریها و نافرمانیهای خانوادگی بود و تنها راهحل پیشنهادی قرآن اصلاح و صلح بود و حضرت حق فرمودند: ﴿وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾.[3] همانطور که در مبنای فقهی عرض کردیم. اگرچه گمان میشود که صلح، مسبوق به نزاع است؛ اما صلح، مسبوق به نزاع نیست؛ بلکه یک قرارداد و گفتمان اولیه و ابتدایی است؛ برای همین صلح همیشه اینگونه نیست که یک نزاعی باشد و بعد انسان در آن صلح کند. و آیهی شریفه در رفع و دفع اختلافات هر دو میکوشد؛ بهخصوص در دفع اختلافات. دفع اختلافات برای پیشگیری است و رفع اختلافات برای ترمیم است. و آیهی شریفهی قرآن، صلح را بهعنوان یک امر ابتدایی مطرح میکند؛ نه اینکه ناسازگاری و اختلاف برای زن و شوهر پیشآمده باشد و حالا بیایند حرف بزنند و صلح کنند.
حضرت حق میفرمایند: ﴿فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾؛ چرا که «الصلح خیر»؛ و صلح مقدم است و بعد میفرمایند: ﴿وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ﴾؛ نفوس همه دچار حرص و حقخواهی هستند.
تمام انسانها دچار حقخواهی هستند؛ ولی اگر با این خصوصیت نفسانی مبارزه کردند و حقخواهی و حقطلبی را کنار گذاشتند و با ایثار زندگی را اداره کردند، این برای زندگی آنها خوب است. ﴿وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾؛[4] لذا حضرت حق، احسان و تقوا را پیشنهاد دادند.
و نکتهی مهمی که در آیات گذشته بود و در آیهی سوم سورهی نساء هم هست که شخص میتواند چند زن داشته باشد و ما عرض کردیم که عنوان تعدد زوجات، اینگونه نیست که یک حکمی از احکام پنجگانه را داشته باشد. ما تعدد زوجات و همسرگزینیهای متعدد را بهضرورت میدانیم و ضرورتها متغیر است؛ گاهی ضرورت در حد استحباب است و گاهی ضرورت در حد وجوب است.
و بعد هم آیهی سوم سوره نساء دارد که میفرماید: «اگر عدالت داشتید، میتوانید همسرهای متعدد داشته باشید». آن عدالت، عدالت در حقوق است؛ اما این عدالتی که در اینجا آمده: ﴿وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ﴾؛ عدالت در محبت و عدالت درونی است و باید انسان عدالت در محبت را نهادینه بکند.
﴿فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا﴾؛ اگر احیاناً به یکی از خانم گرایش دارد، این را باز میتواند ابراز نکند. انسانهای الهی به مرحلهای میرسند که تمام محبتهای آنها چه برای همسر و چه برای غیر، الهی است.
اگر زن و شوهر به آخر خط رسیدند که مردان خدایناخواسته در ناسازگاری طوری شدند که همسران را ﴿كَالْمُعَلَّقَةِ﴾؛ قرار دادند که فقط اسمش است و شوهر دارد؛ اما شوهر ندارد، حضرت حق فرمودند: ﴿وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا﴾.[5]
1.7- خداوند، بینیازکنندهی زن و شوهر در صورت طلاق
و اگر خدای ناخواسته تفرق و جدایی و آخرین کار ایجاد شد: ﴿وَإِن يَتَفَرَّقَا﴾ که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «ما من شيء مما أحله الله عز وجل أبغض إليه من الطلاق».[6]
اگر مبغوضترین حلال الهی را مرتکب شدند، بداند که ﴿يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَكَانَ اللّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا﴾.[7]
خداوند از وسعت و احاطهی حکمی و سِعی که دارد، هر یک را بینیاز میکند؛ یعنی اینگونه نباشد که باز مرد برگردد زخمزبان بزند که حالا من تو را رها کردم و تو جایی نخواهی داشت و چیزی نخواهی بود و زن به مرد بگوید که حالا من از زندگی تو رفتم، زندگی تو از بین میرود.
بعد از تعبیر «واسعا حکیما»، خداوند تعبیر «وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ» آورده است. وصف به شیء، مشعر به علیت است. اینجا حضرت حق که میفرماید: «ولله ما فی السموات و ما فی الارض»، در واقع بیان میکند که چرا خداوند واسع است و چرا خداوند حکیم است. بهخاطر اینکه آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین است، برای خداوند است.
«وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ»؛ ما سفارش کردیم کسانی که قبل از شما صاحب کتاب بودند - یعنی یهود و نصاری را - و سفارش کردیم شما را به اینکه: «أَنِ اتَّقُواْ اللّهَ»؛ تقوای الهی داشته باشید. یک نکتهی خیلی مهمی که هست که از چند آیهی قبل تا اینجا چندین مرتبه عنوان تقوا تکرار شده است. اینها بهحسب ظاهر تکرار است؛ اما بهحسب حقیقت تکرار نیست؛ یعنی در لفظ تکرار است، اما در معنا تکرار نیست. قبلاً بیان شد که اولاً: تقوا در کلیهی مراحل است، نه در یک مرحلهی خاص؛ یعنی در همهی لحظات عمر و بلکه آنات عمر، هر کسی بر وفق حالات و اوصافی و احوالات که دارد، باید تقوا داشته باشد. وقتی که در تمام مراحل باشد، مقول به تشکیک است. و آنچه که مقول به تشکیک است، تکرار ندارد.
و ثانیاً: تقوایی که در اینجا هست، یا تقوای پیشگیری است، یا تقوای بعد از ورود عمل است، یا تقوای پس از انجام کار و گرفتاریها و اعمال متعدد است. و به عبارت بهتر هر کدام از اینها، تقوای خاص خود را دارد؛ پس در نتیجه تکرار نیست؛ لذا حضرت حق میفرماید: «آسمانها و زمین در اختیار حضرت حق است و ما سفارش کردیم کسانی که قبل از شما کتاب داشتند و شما را که تقوا داشته باشید». و یکی از مصادیق تقوای الهی، یعنی نسبت به حق گرایش داشته باشید، یعنی نسبت به دیگران هم تقوا داشته باشید، به حقوق خودتان قانع باشید و اگر روزی هم میخواهید ایثار و صلح و صفا نداشته باشید و حقطلبی برای خود باشید، زیادهخواهی نداشته باشید. و یکی از اینها این است که خدایناخواسته در معارف هم اینگونه باشید.
2.2.3- تقوای در اعتقادات، اخلاق و اعمال
یعنی به عبارت بهتر این تقوایی که در اینجا است، هم تقوای در اعتقادات است، هم تقوای در اعمال است و هم تقوای در اخلاق است.
و ما این تقوا را در هر سه مورد مطرح میدانیم و هر یک هم آثار خاصی دارد. خدایناخواسته اگر انسان تقوای اخلاقی نداشته باشد، دچار افراط و تفریطهای سیروسلوکی و روشی میشود و اگر انسان تقوای عقیدتی نداشته باشد، دچار انحرافات فکری میشود. و شبهههای علمی موجب میشود انسان پیرو شهوات عملی شود. و تمام کسانی که میبینید شهوات عملی دارند، اینها شبههی علمی دارند؛ فلذا در رفع شبهات علمی خود و دیگران بکوشید. امام صادق (علیهالسلام) در زندگی خود، رافع شبهات مختلف انحرافی انسانها بودند.
و بعد آیهی شریفه دارد: «وَإِن تَكْفُرُواْ»؛ اگر خدایناخواسته کفران کردید، «فَإِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ»؛ باز بدانید آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین است، برای خداست. باز هم این تکرار، تکرار لفظی است و تکرار معنوی نیست؛ یعنی اگر تمام عالموآدم کافر بشوند، ضربهای به حضرت حق نمیزنند. «وَكَانَ اللّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا»؛ و خداوند، غنی و بینیاز و ستوده است. وصف «حمید» در اینجا، هم شامل حامدیت و هم شامل محمودیت میشود و خداوند هم حامد است و هم محمود است و وصف «حمید»، جامع حامد و محمود است.
برای سومین بار خداوند میفرماید: «وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ»؛ آنچه که در آسمان و آنچه که در زمین است، برای خداست. باز هم این تکرار معنوی نیست؛ چون بعد از سرپیچیکردن و کفرانکردن عدهای، باز هم خدا این عبارت را تکرار میفرماید؛ یعنی چه مومن باشند و چه کافر باشند، چه اقبال بکنند و چه اقبال نکنند، خداوند متعال مالک آسمانها و زمین است. و این «وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ»، حصر مالکیت و ملکیت خداوند است؛ یعنی ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴾، یا ﴿مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴾[8] و ﴿مَلِكِ النَّاسِ﴾[9] را این آیهی شریفه واجد است.
«وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلًا»؛ و خداوند بهعنوان وکیل کفایت میکند. وکیل در اینجا وکیل اختیاری نیست؛ بلکه وکیل تسخیری است؛ یعنی چه بخواهید و چه نخواهید، خداوند از جانب شما دفاع میکند و از جانب شما وکالت دارد و وکالت خداوند از جانب همهی ما یک وکالت اختیاری نیست که به خدا تفویض کنیم؛ بلکه وکالت خداوند، یک وکالت تسخیری است و کارها را از جانب دیگران انجام میدهد.