1403/02/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی (تفسیر سوره نساء)/تفسیر آیات 123-124 /پاداش و جزای اعمال بدون ملاحظه ی دین افراد در قیامت - نسبت بین ایمان و عمل صالح
﴿لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا﴾.[1]
﴿وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا﴾.[2]
آیات قبل، صحبت کید و مکر شیطان بود. شیطان بندگان خدا را شکار و گمراه میکرد و آنها را به خیالات و انحرافات مبتلا میکرد و برای بندگان نشانهگذاری غیرالهی دارد و تغییر در خلق الهی میدهد؛ چه خلق ظاهری که تشابه زن و مرد باشد و چه خلق باطنی که انحرافات عقیدتی است. و کسی که شیطان را ولی خود قرار دهد، خسران مبین دارد. شیطان، اهل وعده و وعید است و اهل آرزوگرایی است و خیالات و توهمات را جلوهگری میکند و جز غرور چیزی ندارد. و کسانی که شیطان گرا و اهل این اعمال شوند، مأوای آنها جهنم است و راه فراری ندارند و خالد در دوزخ هستند. بعد از این نکات، صحبت مؤمنین و صالحین و را مطرحکردند که اینها در بهشت هستند و وعدهای الهی در مورد مؤمنین هم حق است و هم صدق است؛ یعنی هم واقعیت دارد و هم تخلف ندارد. بعد صحبت بهشت شد و نعمتهای الهی ذکر شد.
سؤال: ]خلود اهل دوزخ با رحمت الهی چطور قابلجمع است؟[
جواب: ]انسان دو فطرت دارد: فطرت رحمانی که اولین فطرت انسان است و سنخیت با رحمانیت باریتعالی دارد. و به عبارت بهتر در مقابل رحمت مطلقه، هیچگونه غضبی نیست
و فطرت دیگر، فطرت ثانویهی انسانها است که در انسانها، ﴿فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾،[3] فطرت اولیه است که تشدید میشود و در انسانهای مؤمن هر چه که جلوتر برود، فطرتی میشود که ﴿هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ﴾[4] میشود؛ یعنی فطرت ثانویه، تشدید فطرت اولیه و کمال همان فطرت اولیه است؛ اما در انسانهای غیر مؤمن و کافر و آنها که شیطانزده میشوند، به صورتی که ﴿وَلاَ يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصًا﴾[5] میشوند، فطرتی مییابند که فطرتشان آنها را در دوزخ نگه میدارد و اینها عذاب - که در لغت به معنای گوارایی است - میشوند؛ بهخاطر این است که ملائم طبع آنها است.[6] و عذاب، گوارای فطرت و مطابق با فطرتی است که ساختهاند. و قبلاً هم بیان شد که خداوند، ضلالت ابتدایی ندارد؛ ولی ضلالت نهایی و پاداشی و کیفری دارد. و این ضلالت پاداشی بر اساس ضلالت ابتدایی خود انسان است و این ضلالت با رحمت الهی منافاتی ندارد؛ چرا که رحمت در فطرت اولیه است و این عذابها بهخاطر فطرت ثانویهی آنها است.
«لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ»؛ «اَمانی»، جمع «اُمنیَه»، یعنی خیالات و مطالب موهوم است.[7]
این «لَّيْسَ» به وعدههای الهی در مورد مؤمنین و بهشت میخورد؛ به این معنا که این وعدهای الهی، خاص شما مسلمانان و اهل کتاب نیست که صرفاً بهخاطر مسلمان بودن یا اهل کتاب بودن، حتماً داخل در بهشت میشوید و بهشت منحصر شما است؛ بلکه قانون کلی این است که «مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ»؛ کسی که هر کار بدی را انجام دهد، جزا داده میشود؛ چه یهودی، چه مسیحی و چه مسلمان باشد، هر کسی که میخواهد باشد، اگر عمل بدی انجام بدهد، جزا داده میشود.
بیان هر کدام از اهل کتاب نسبت به دیگری این است که میگفتند: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ﴾.[8] و نسبت به خود یک انحصارگرایی داشتند که فقط ما اهل بهشت هستیم و به عبارت بهتر انحصارگری در نعمت الهی ممنوع است؛ گرچه میرسیم که خدا نعمت خاصی را برای گروهی قرار داده است؛ اما این آیه، این تذکر را میدهد که آنها نباید این زبان حال را داشته باشند و با آن تفاخر داشته باشند.
«وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا»؛ آنهایی که پیروی غیر خدا کنند و ولی و نصیری غیر از خدا انتخاب کنند، اینها ولایتشان، ولایت و نصرت الهی نیست. ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ﴾[9] . ما در تحت ولایت و نصرت الهی هستیم و باید مراقب باشیم که دیگران این خصلت را شکار نکنند؛ برای همین این ولایت الهی، همهی انسانها را شامل میشود و انسانها تکوینا تحت این ولایت هستند و تشریعا هم نباید خارج شوند و خداوند تکوینا بر مؤمنین ولایتی غیر از ولایت خودش قرار نداده است؛ ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾.[10] و مؤمنین نباید غیر از ولایت الهی، راهی را طی کنند و این مسیر برای آنها ممنوع است.
«وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ». در بیشتر آیات، اول صحبت ایمان است و بعد سخن از عمل صالح میشود؛ اما در اینجا اول عمل صالح آمده و بعد ایمان آمده است. قبلاً هم بیان کردیم که عمل صالح آن است که هم کار خوب است و هم انجامدهندهی آن، آدم خوبی است. و کار، جایی به نتیجه میرسد که هم حسن فعلی داشته باشد و هم حسن فاعلی داشته باشد. بهخاطر همین اگر کار خوبی را شخص کافر انجام دهد، چون حسن فاعلی ندارد، این کار مطلوب نیست.
در روایتی، امام عسکری (علیهالسلام) در مورد آیهی : ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[11] فرمودند: «کسانی که ایمان و عمل صالح داشته باشند».[12] و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «مصداق حسنه، ولایت اهلبیت (علیهالسلام) است».[13]
«وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ»؛ کسی که کار خوب انجام دهد و خودش خوب باشد. اما رمز تقدم عمل صالح بر ایمان، این است که اگر از طرف ایمان بیاییم که به عبارت بهتر اعتقاد است، عمل، مُشَخِّصِ ایمان است، اما اگر ما از طرفی که نزدیک خودمان است و شخص و فرد را میبینیم بیاییم، اولین چیزی که ظهور دارد، کار انسان است و به عبارت بهتر چون نسبت فعل به فاعل است و در نسبت فعل به فاعل، صلاح (عمل صالح)، علت مباشره است و ایمان، علت غیر مباشر است و فاصله دارد، بهخاطر همین در این جا از عمل صالح صحبت میشود.
نکتهی مهمی که در این آیه است، این است که در سیروسلوک، عمل مقدم بر ایمان است؛ چرا که هم مُشَخِّصِ ایمان است و هم مُشَخِّصِ فرد است و با آن عمل، فرد شناخته میشود. و شخصیت انسان در کار و رفتارش تشخص دارد.
چون بارها عرض کردیم که افکار، رفتار و کردار میسازد؛ رفتار، عادت میسازد؛ عادت، شخصیت میسازد و در فرازی از الهینامه فرمودیم: «خوشا به حال کسانی که عادتشان، عبادتشان است و عبادتشان، عادتشان است». ما باید تلاش کنیم که عبادات ما، عادت ما بشود؛ البته این عادت، عادت مذمومی نیست؛ بلکه عادت ممدوحی است.
«وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ». «هُوَ» به «مَن يَعْمَلْ» برمیگردد. و در «مِنَ الصَّالِحَاتَ»، «مِن» برای تبعیض است. «فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا»؛ اینها کسانی هستند که وارد بهشت میشوند و اینها هیچگونه ظلمی ندارند.
«نَقیر» در لغت، شکافی است که پشت دانهی خرما است و بسیار ناچیز است و گاهی اوقات قابلرؤیت هم نیست؛ یعنی به قدر خط پشت دانهی خرما نیز به آنها ظلم نمیشود.[14] و این نکته برداشت میشود که مؤمنین، ظلم مشوّش هم ندارند؛ چنان که رگهی پشت دانهی خرما که خیلی اوقات ظاهر و نمایان نیست، بهاندازهی آن هم به اینها ظلم نمیشود؛ نه ظلم آشکارا دارند و نه ظلم نقیر دارند. و اینها همانطور که در دنیا آدمهای عدالتخواه هستند، در آخرت نیز به آنها ظلم نمیشود.
انسانهای صالح که بعضی از انسانهای عدالتپرور هستند، آنهایی هستند که در انتظار عدالتگستر عالم حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) هستند و در صفت عدالت با وجود نازنین امامزمان (علیهالسلام) باید همسنخ باشند؛ چون تمام عالم به دنبال همسنخِ خود میگردند. و گاهی اختلاف جزئی هست که در همسنخگرایی و همنوعگرایی باید آنها را نادیده بگیرد و بااخلاق و تخلق مدیریت کند. باید سلایق را مدیریت کرد و باید سلایق تحمل شود؛ نه اینکه حذف شود.