1402/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره نساء/تفسیر آیات ۶۰-۶۳ /روش برخورد با منافقان
در آیهی گذشته، امر به اطاعت خداوند و اطاعت رسول و اولوا الامر بود. از این عطف میتوان فهمید اطاعت از اولوا الامر، همان اطاعت از رسول (صلیالله علیه و آله) است و اگر اختلاف هم رخ داد، مرجع حل آن، خدا و رسول (صلیالله علیه و آله) است.
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلًا بَعِيدًا﴾[1]
«أَلَمْ تَرَ»، گاهی برای استفهام و گاهی برای تعجب است و در اینجا برای تعجب است، و «زعم»، چیزی است که انسان گمان میکند علم و آگاهی است؛ ولی علم نیست و در واقع جهل مرکب است، در این آیه، رؤیت با «إلی» متعدی شده که به معنای نگاه با تأمل میشود. به این صورت که اینها گمان میکنند ایمان به شما و رسول (صلیالله علیه و آله) آوردند، ولی میخواهند به طاغوت میل کنند و حالآنکه امر شدند که کافر به طاغوت شوند. ضمیر «بِهِ»، به طاغوت برمیگردد؛ ولی مرجع کفار و منافقان، طاغوت است.
در مقابل اطاعت خدا و رسول (صلیالله علیه و آله) و اولوالأمر، ضلالت شیطان است. شیطان یعنی چه؟ مرحوم طبرسی در مجمع فرمودند: «کل مبعد او مبعّد عن الله فهو شیطان». باتوجهبه این معنا خود انسان هم میتواند شیطان خودش باشد و [کسی که گرفتار] «ضلال بعید» [شده] هم دیگر قابل هدایت نیست.
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا﴾[2]
«وقتی به آنها گفته میشود که بهجای مراجعه به طاغوت، به آنچه خدا نازل کرده است روی بیاورید، میبینی منافقان صُدود میکنند». «صُدود»، یعنی موانع مختلف ایجاد میکنند، نه یک مانع. [3] کسانی که از آقا رسولالله (صلیالله علیه و آله) دور شدند، عنوان منافق به آنها داده شده است و آنها نزد آقا رسولالله (صلیالله علیه و آله) میگویند: «ما مؤمن هستیم» و سجاده آب میکشند، ولی در نزد کفار میگویند: «از شما هستیم»!
﴿فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَآؤُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا﴾[4]
«وقتی بهخاطر آنچه خودشان انجام دادند، مانند مراجعه به طاغوت - گرفتاریای برای آنها رخ میدهد و در این هنگام مشکلات، نزد شما میآیند و مدام قسم میخورند که به خدا ما قصد خیر داشتیم».
مطالبی که از این آیات، استفاده میشود: اول: مرجع منافقان و کفار طاغوت است، دوم: اینها در ضلالت و گمراهی هستند، سوم: در نفاق هستند، و چهارم: از خصوصیات دیگر آنها این است که قسم میخورند.
در روایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هست: «از نشانههای دروغگو این است که زیاد قسم میخورد». [5]
«إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا»، هر دو تنوین دارد؛ یعنی احسان و توفیق، متعدد است و «احسان»، به معنای نیکوکاری است. «توفیق» هم طبق روایت امام صادق (علیهالسلام)، یعنی: «إذا فعل العبد ما أمره الله عزوجل من الطاعة كان فعله وفقا لأمر الله عزوجل وسمي العبد به موفقا». [6]
احکام الهی در فقه، پنج قسم است: وجوب و حرمت و اباحه و کراهت و استحباب؛ ولی احکام الهی به لحاظ سیروسلوک، دو قسم است: تنها مستحب و واجب. فقط مطلوب خدا را انجام میدهد؛ یا به وجوب یا به استحباب. انسان سالک اینگونه است.
ماه مبارک رجب است. استادمان حضرت علامه حسنزاده (قدساللهنفسهالزکیة) میفرمودند: «سعی کنید مباحات هم تبدیل به استحباب شود و گاهی وجوبها هم تبدیل به استحباب شود». وضو هنگام وقت نماز واجب است؛ ولی قبل از وقت و نه بهعنوان مقدمهی نماز، بلکه بهخاطر طهارت وضو بگیریم، تبدیل وجوب به استحباب است. خیلی کارها را سالک به استحباب انجام میدهد. قرب نوافل از قرب فرائض بهتر است.
﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا﴾[7]
خدا میداند آنچه را که در دلهای آنها است. ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾.[8] هر کاری میکنیم، در دل مبسوطمان نقطهای ایجاد میشود؛ یا نقطهی سفید و یا نقطهی کبود و انسان در حال نقاشی است؛ یا تیره و یا روشن.
در ادامهی آیه خداوند میفرماید: «یا رسولالله! از اینها اعراض کن». رسول و امام، همانند کعبه هستند و باید دیگران به آنها روی بیاورند و وقتی به سراغ او نروند، اعراض صدق میکند.
«از آنها اعراض کن و موعظهشان کن». جمع بین این دو این است که گاهی بیتوجهی به آنها، بهترین موعظه است. برخی افراد شخصیتشان این است که باید به آنها توجه کنی.
رسول خدا (صلیالله علیه و آله) مأمور به موعظه هستند: ﴿ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ﴾.[9] موعظه به مطالبی گفته میشود که پذیرفته میشود.
به آنها «قَوْلًا بَلِيغًا» بگو. قول بلیغ، قولی است که نفوذ دارد و در زمان و مکانش گفته میشود. امام جواد (علیهالسلام) فرمودند: «المؤمن يحتاج إلى ثلاث خصال: توفيق من الله، و واعظ من نفسه، و قبول ممن ينصحه». [10]
اگر انسان واعظ نفسانی نداشته باشد، به جایی نمیرسد. واعظ نفسانی داشته باشید. خود را موعظه کنید. خوشا به حال آنها که هم واعظ هستند و هم شنونده. در بخشی از الهینامه گفتیم: «الهی تابهحال فکر میکردیم که واعظیم؛ ولی حال فهمیدم که [هم واعظیم و] هم شنوندهایم».
ویژگی بعدی قول بلیغ، این است که هم رسا است و هم نفوذ دارد. «أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ».[11] رسول خدا (صلیالله علیه و آله)، مأمورند بر اساس توان ذهن افراد با آنها صحبت کنند. یا رسولالله! اگر قول بلیغ در آنها تأثیر نداشت و اگر موعظه در آنها تأثیر نداشت، به سراغ اعراض بروید.
قول در قرآن، اعم از گفتار و کردار است؛ برخلاف قول در اصطلاح عرف که فقط گفتار را شامل میشود. حرف بلیغ، یعنی کرداری و گفتاری داشته باش که رسا باشد و وقتی قول، بلیغ و رسا شد که هدایت آنها را تضمین و ضلالت آنها را بیان میکند؛ البته آنها در ضلالت بعید هستند و برگشتن و هدایت آنها سخت است.