1401/09/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره آل عمران)/آل عمران آیات 29 و30 /علت علم خداوند به نهان و آشکار
﴿قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ۗ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[1]
﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا ۗ وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[2]
در آیه قبل همه شدنها به طرف باری تعالی است؛ چرا که حضرت حق فوق تجرد است و حقیقت تجرد و همه موجودات است و توحید صمدی و اطلاقی دارد. حال که چنین شد قل یا رسول الله ان تخفوا ما فی صدورکم او تبدوه آنچه در دل دارید چه آشکار کنید یا پنهان، خدا میداند. این کاری که انجام می دهید تقیه است و یا دلتان همراه است، خدا میداند. اگر دلتان همراه کفار شود کفر است.
صدور جمع صدر است. صدر در لغت به هر چیزی که قسمت برجستهای داشته باشد، صدر اطلاق میشود. معمولاً سینه انسان برجسته است و بخش مواجهه انسان است. بخش مادی بدن مد نظر فقط نیست. برجستگیهای مادی و معنوی را شامل میشود.
اگر مخفی و پنهان کنید آنچه در دلهای شماست یا ظاهرش کنید، خداوند میداند و آنچه در آسمان و زمین است میداند. خطاب به آقا رسول الله صلی الله علیه و آله است و هیچ واسطهای نیست. ذات حضرت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بعد از ذات باری تعالی عنوان جامع و مظهر رحمانیت خدا است.
ما فی صدورکم اعم از صدر جسمانی و الهی است. کلمه صدر، روح، قلب و فؤاد مشترکند که وقتی جدا بیایند هر یک بر دیگری اطلاق میشود. با هم بیاید هر یک معنای خاصی دارد. آنچه در روح و جان شما میگذرد حضرت حق میداند.
دو نوع اخفاء داریم:
1. اخفای اشیای درونی و به طور مطلق
2. اخفای نسبی و نسبت به موجودات مختلف. مانند اینکه خداوند فرمود صدقاتتان مخفی باشد.
گاهی اخفاء به گونهای است که انسان نمیخواهد دیگران مطلع شوند. خدا به کسانی که در مقام تقیه هستند، هشدار میدهد که مراقب باشند.
در قرآن نسبت به اخفاء و ابداء، گاهی اخفاء مقدم است و گاهی ابداء. اینجا اول صحبت اخفاء است و بعد ابداء. یک جهت این است که چون صحبت حساب و کتاب است، اول اخفاء است و بعد ابداء. علتش این است که با توجه به اینکه صدور آمده است و مقام تحذیر است، اخفاء سنخیت بیشتری دارد.
و الله علی کل شیء قدیر؛ وصف به شیء مشعر به علیت است. چرا خدا میداند آنچه مخفی و آشکار میکنید؟ چون خدا به همه چیز قدیر است. در آیات مُلک بود؛ انک علی کل شیء قدیر.
از این آیات استفاده میشود که؛
1. حاکمیت کفار بر مؤمنین پسنیدیده نیست.
2. اگر کسی در مقام تقیه قرار گرفت، باید بداند در محضر خداست و آنچه در باطنش هست خدا میداند.
3. بداند حضرت حق در مقام تحذیر است.
4. حضرت حق ظاهر و باطن را و آنچه در آسمان و زمین است میداند.
5. تداوم بر این ذکر در قنوت باعث دانستن آنچه میشود که در آسمان و زمین است. باید بدانند و اگر نمیدانند نقص اینجایی است و باید بر طرف شود.
حضرت علامه حسن زاده رضوان الله علیه میفرمودند طی الارض مثل آب خوردن است آنانی که نمیتوانند و نمیشود باید ببینند نقص چیست و چرا نمیشود. باید فاصلهها را کم کنیم. مراقبت همهجایی بیاید و مراقبت در خلوت و جلوت بیاید، میرسیم. برخی مراقبت در جلوت را دارند. اگر برسیم به قدرت مطلقه باری تعالی به حضور مطلق باری تعالی میرسیم. در این صورت میرسیم به کن فیکون باری تعالی. امام حسین علیه السلام فرمودند؛ من اتقی الله یُتقی و من اطاع الله یُطاع.[3] مطاع واقع میشود. مطیع بودن مرحله قبل از مطاع بودن است. هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی. آقا رسول الله صلی الله علیه و آله پدر امت هستند و ما اطفال مکتبی در حال آموزش هستیم. هرچه خود را نبینیم بیشتر شبیه ایشان میشویم. مشکل آنان که اهل علم هستند این است که در مقام نظر، صاحب نظر هستند ولی در مقام عمل، صاحب افعال خوب نیستند. مشکل ما در توحید نظری نیست در توحید فعلی و عملی است. با برهان قدرت باری تعالی قابل اثبات است ولی با فعلمان هم ثابت کنیم. واقعاً مطیع محض بدانیم. اراده عبد در اراده باری تعالی فانی میشود و انسان رب نسبی میشود. از او صادر میشود آنچه از حضرت حق صادر میشود.
انک علی کل شیء قدیر در آیات قبل با این ان الله علی کل شیء قدیر فرق دارد. آنجا قدرت الهی ولوج نهار در لیل و عکسش بود و خروج میت از حی و خروج حی از میت و رزق بی حساب، ولی مصداق قدرت الهی در آیه 30 است. بحث احضار عمل است. توحید فعلی در این جهت است. قیامت زمان ظهور وحدت فعلیه همه موجودات است. این نکته مهم معرفتی است. کی این ظهور وحدت است؟ وقتی موحد باشند. با برهان ذات باید ثابت کنیم. و الله علی کل شیء قدیر تفسیرش آیه بعد است.
یوم تجد کل نفس ما عملت محضرا؛ یوم را به خاطر ظهورش یوم گویند. صحبت تجد و وجدان و فعلیت است. آنچه که انجام داده است بالوجدان و به حضور میبیند. پرونده خوانی و گزارش نیست بلکه به حضور دیدن است. احضار غیر از اعلام و اخطار است. اول آگاهی میدهد و بعد تهدید میکند و بعد احضار میکند. در دادگاهها هم اول ابلاغ میکنند و بعد اخطار میکنند که چرا نمیآیی و بعد احضار میکنند. احضار در قرآن با احضار عامیانه متفاوت است. احضار از آن مجرم است در عرف ولی در قرآن اعم است و همه باید احضار شوند. معمولاً شرور است که اعدام دارند. أعدام ملکهاند. همیشه بنا بر خیر است و اخیار و اشرار اگر بدانند شرارت نمیکنند. شر وجود تبعی است.
و ما عملت من سوء...؛ این بخش تکرار شد. رمزش این است که شرور توابع هستند و ذاتیات و حقایق نیستند. در آیه دو مرتبه تکرار شده است که حضور آنها غیر از حضور خیرات است. همیشه اسامی قبولیها ذکر میشود و از اسماء آنها غیر مقبولها فهمیده میشود. تمام اعمال ما با اولیای الهی سنجیده میشود. السلام علیک یا میزان الاعمال؛ با این میزان خود را میسنجیم میبینیم کم میآوریم. الان که دامن داریم خوشه بچینیم. روزی میرسد که نه دامن داریم و نه دست. کسی که ولایت دارد دستش پر است.