1400/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره آیه 158 /تبیین و توضیح واژگان
﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ۖ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا ۚ وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ﴾[1]
صفا از صفی و صفوه به معنی برگزیده می باشد. صفا کوه شرقی در مکه کنار کوه ابوقبیس است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:«سُمِّيَ الصَّفَا صَفَا،لِأَنَّ الْمُصْطَفَى آدَمَ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)هَبَطَ عَلَيْهِ،فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ آدَمَ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)،يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفىٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِيمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَى الْعٰالَمِينَ وَ هَبَطَتْ حَوَّاءُ عَلَى الْمَرْوَةِ،وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الْمَرْوَةَ،لِأَنَّ الْمَرْأَةَ هَبَطَتْ عَلَيْهَا،فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ الْمَرْأَةِ».[2]
یک جهت هم این است که حضرت آدم هم دنبال مونیس و انیس بودند. آشنایی ایشان با حضرت حوا در صفا و مروه اتفاق افتاد.
مروه اشاره به مرأة دارد؛ یعنی حضرت حوّا. مروه به سنگهایی گفته میشود که زدگیهایی دارد. ریزتر است و اجتماع دارد. صفا کوه یک دست و مروه کوهی است که از سنگریزههای مختلف تشکیل شده است. صاف و نائله دو بتی بود که یکی در کوه صفا و دیگری در کوه مروه گذاشته بودند و عبادت میکردند. لذا سعی بین صفا و مروه برای برخی سخت بود. بت قرار داده شده در مروه شکل انسان و زن بود.
شعائر جمع شعر به معنی علامت الهی است.
علامه مصطفوی می نویسد: « شعر... و أما الشَّعَائِرُ لله: فالشعيرة فعيلة بمعنى ما يدرك باللطف و الدقّة حول عظمته و جلاله و سلطانه، و ما يرتبط بظهور أمره».[3]
حج در لغت یعنی قصد ولی در اصطلاح یعنی کسی به زیارت خانه خدا برود.
عمره از آبادانی است. عمر الهی انسان را آباد میکند. در اصطلاح یعنی زیارت خانه خدا در فصل مخصوص یا باقی ایام سال.
طواف یعنی از جایی که حرکت را شروع کرده و به همانجا منتهی شود. تفاوت اصطلاحی است. بین واژه و لغت فرقی است. در لغت از هر کجا که حرکت شروع شود و همان جا ختم شود، طواف میگویند. در عرف فقط استداره را میگویند؛ ولی اعم است.
حرف تحقیق برای تاکید است. صفا و مروه از نشانههای دین حضرت حق است. فمن حج البیت؛ کسی که اعمال مخصوص بیت را انجام دهد. حج تمتع و قران و افراد را انجام دهد. او اعتمر؛ عمره به جا آورد. در صلات مسافر گفتیم فلا جناح، مثل فلا جناح در نماز مسافر، جواز را نمیرساند بلکه وجوب را می رساند. باکی نیست که طواف به صفا و مروه داشته باشد. این طواف حرکتی است که مبدأ و منتهایش یکی باشد. چه حرکت استدارهای باشد و چه نباشد طواف اطلاق میشود.
فمن تطوع؛ این به عنوان زائد و نافله است. و کسی که نیکی کند و خیری را به عنوان نیکی بیاورد، هم برای استحباب است و هم وجوب.
فان الله شاکر علیم؛ خداوند شاکر و علیم است. علیم یعنی دانایی و شاکر به معنی شکرگزاری است. جالب اینجاست که عنوان شکر به حضرت حق نسبت داده شده است. همیشه در حال افزودن نعمتهای خودش است؛ ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾؛[4] اگر شکر کنید خدا نعمتها را زیاد میکند.
یکی از اعمالی که برای کوباندن استکبار خیلی قوی و مذلة للمتکبرین، سعی بین صفا و مروه است. جناب هاجر وقتی بچه تشنه بود و دنبال آب برای بچه بود، آب نما را دید و 7 بار بین صفا و مروه هروله کرد. در آنجا آقایان باید بدوند ولی خانمها نه. جناب هاجر برای همه خانمها هروله کرد. وقتی تلاش کرد و آب پیدا نکرد خداخدایش بلند شد. بچه کنار کعبه بود و او را میدید. بخشی که میدوید و بچه را نمیدید، تندتر میرفت که بچه را ببیند. گفت خدایا در این بیابان و سرزمین کوهسار بچه تشنه و گرسنه ولی آب و شیر ندارم. جزعش بلند شد. تقاضای آبخواهی کرد. دید زیر پای اسماعیل چشمه جوشید. جلوی آب را میگیرند تا تجمع یابد. اگر این کار را نمیکرد، آب خیلی جاها را فرا میگرفت. به اضطرارش آب پیدا کرد و به اضطرار آن را جمع کرد.[5]
این آیات از نشانههای الهی است. ﴿وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ﴾؛[6] ان شاءالله شعائر را تعظیم کنیم و نشانه الهی را حفظ کنیم. خوشا به حال آنان که با استحباب و انجام فوق وظیفه در حال شکرگزاری هستند.