1400/06/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیه 101) /انواع عهود
﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[1]
روش و سیره قرآن این است که مطالب سخت و عمیق و مشکل نظری را با برهان و بیان خاصی مطرح میکند. مانند آیاتی که داشتیم «و لقد انزلنا الیکم آیات بینات»، معجزاتی است که باعث اثبات مطالب حق میشود. سیره قرآن این است که از راه برهان و یا تمثیل مطالب را بیان میکند. منافقین و کفار و مشرکین کسانی هستند که آیات را میبینند و در مقابل آیات و معجزات برنامهها و دیدگاههای گوناگونی دارند. برخی قبول میکنند و برخی خیر.
در آیه صد و قبلتر صحبت پیمانشکنی بنی اسرائیل بود که ایمان نمیآوردند. آنهایی که خروج از دین داشتند و اهل فسق و فجور بودند، آیات الهی را نقض میکردند.
در این آیه این است که وقتی پیامبری از سوی خدا میآمد، این رسول یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله خصلت ایشان این بود که آنچه با آنها بود یعنی تورات و انجیل را تصدیق میکردند ، گروهی از اینها که صاحبان کتاب بودند که مراد یا خصوص علمای یهود است یا همه کسانی که اهل کتاب هستند، کتاب الهی را پشت سر میانداختند. پشت گوش میگذاشتند و به آن عمل نمیکردند و اهمیت نمیدادند.
اضافه کتاب به الله اضافه تشریفیه است. اضافه اشراقیهای هست که دلیل بر تعظیم و عظمت این کتاب است. جالب است که قرآن دارد که «کانهم لا یعلمون»؛ طوری بودند که گویا نمیدانند. آیات نازل شده و میدانند و گویا نمیدانند. اینها جزو جهال خود را فرض میکردند. بدترین کار این است که انسان در جهل مرکب باشد. نمیداند و نمیداند که نمیداند. اینها از فطرت حقیقی و سالم و اولیهشان فاصله گرفتند. عقل نظری و عملیشان هیچ یک رشد نکرد. نه عقل نظری در شناخت آیات الهی و نه عقل عملی که پیرو آیات الهی شوند. انسانهای با تقوا مؤمن به قرآن و تورات و انجیل بودند ولی اینها فاسق بودند. کسانی که فاسق هستند اهمیت در مسائل اجتماعی و دینی و سیر و سلوکی ندارند.
عهدها دارای انواعی است:
1. عهد انسان با خدا: این را افراد اهل سیر و سلوک انجام می دهند. با خدا عهد ببندد که فلان مکروه را انجام ندهد. اگر صیغه عهد را اجرا کند و بگوید عاهدت الله، طبق اوفوا بالعقود باید به عهدش عمل کند. عهد بین انسان و خدا لازم الوفاء است.
2. عهد انسان با انسان: در اصطلاح فقه تحت عنوان عقد است. وفای به عهد و عقد لازم است. این حکم عام است و همه مکلفین را شامل میشود. اعم از عهود و عقود است.
3. عهد بین خدا و انسان: اولین عهدی که ذات باری تعالی نازل کردند. خدا عهد کرده که نسبت به نواهی او متعبد باشیم. دعای عهد را هر روز بخوانید. انی اجدد فی صبیحة یومی هذا[2] ... هم عهد است و هم عقد و هم بیعت. نسبت ما به ولی و امام زمان علیه السلام هم عهد و هم عقد و هم بیعت است. در واقع هم نسبت با خدا و هم نسبت با دیگران و هم نسبتی که با امام داریم. هم طاعت و هم متابعت و هم اقرار است. عهد الهی با انسان عهد ناگسستنی است. ولی انسان پیمانشکنی میکند. اولین عهدی که خدا امر میکند مراقب باشیم همین است. عهد الله مع الانسان. نه عهد انسان با خدا. طبق مبنای ما اوامر و نواهی الهی و حکم الله به دلیل عقلی واجب میشود نه به دلیل نقلی که مشروط به مسلمان بودن باشد. ماه رمضان همه ولو کفار باید روزه بگیرند. اینکه ایمان ندارند و عمل نمیکنند بحث دیگری است. کسانی که عهد الهی را پشت سر میاندازند طبق آیه قرآن:﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[3] ؛ خدافراموشی باعث خودفراموشی است.
در ناامیدی بسی امیدها است نه امید. انسان در موارد اضطرار از همه جا امیدش قطع میشود ولی از خدا خیر. خدا را خدای فطری میدانیم. اینکه ما در هر لحظه و زمان کاری انجام میدهیم، قلاده به گردن خود میکنیم. با عملمان اسیر میشویم. یا اسیر دنیا و ظواهر آن و یا اسیر عقبی بلکه بالاتر اسیر مولا می شویم. این از همه بالاتر است. خدایا چون تو این طور میپسندی من این گونه میخواهم. خدا قطعاً امر ناپسند را بر ما نمیپسندد. الهی گر تقدیر تو این است که جغد سیاه خرابه هستیِ تو باشم، تو را شاکرم. ولی بارالها سرنوشت را میتوان از سر نوشت. عدهای گل هستی و عدهای خار هستند و عدهای جغد خرابهنشین.
علم خوشنشین است بر هر نفسی نمینشیند. جغد نیست که ویرانه نشین باشد. علم روی قلوب و نفوس پاک مینشیند. علم اسلامی است. علم غیر الهی نداریم. عالم غیر اسلامی داریم ولی علم نه.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام جمله زیبایی دارند: ان العهود قلائد فی الاعناق الی یوم القیامة فمن وصلها وصله الله.[4] کسی که این عهود را عمل کند آزاد است و اهل وصلت با باری تعالی است. ولی اگر کسی این گونه نباشد و عهد ها را رعایت نکند به کمالات نمیرسد.
انسان باید سه مراقبت داشته باشد:
1. مراقبت خدا
2. مراقبت اوامر خدا
3. مراقبت خود.
برخی امور قانون الهی است و به دین کاری ندارد: وفای به عهد، احسان به والدین و ادای امانت از این جمله هستند. حسن عهد عنوانی است که از ایمان است؛ ان حسن العهد من الایمان.[5]
معمولاً عهد غیر از وعد و وعید است. وعد بشارت است و وعید تهدید است. در دعای عهد هم عقد و عهد و بیعت است. برخی کلمات وقتی با هم بیاید یکی بر دیگری اطلاق میشود ولی اگر جدا بیاید ممکن است یکی بر دیگری اطلاق شود. اذا اجتمعا افترفا و اذا افترقا اجتمعا. چون این سه با هم آمدند هر یک معنای خاص خود را دارد. نسبت به امام زمان علیه السلام باید قول دهیم؛ هم باید دست دهیم؛ و هم باید به قول و دست دادن خود بمانیم. این معنای عهد، عقد و بیعت است. قولاٌ و عملاً و قلباً باید همراه ایشان باشیم. مانند سربازهایی که در مقابل فرمانده سان میبینند. وقتی دستور العمل صادر میشود به فرمان یعنی بعدش هرچه آمد، قابل نقض نیست و قابل تأمل نیست.
ما به عقود و پیمانهایمان پایبند نیستیم. در بخشی از الهینامه رفتیم به استقبال همین و گفتیم:
الهی اگر به قدر منتظر بودن یک دوست منتظر او بودیم تا کنون آمده بود.
مواظب باشیم قرارمان دیر نشود. اگر مراقب بودیم قرارمان دیر نشود وضع دیگری مییابیم. برنامهریزی کنیم در این ایام اربعین که تداوم رسالت است و قدر بدانیم و ان شاء الله جزو عنایت اهل بیت علیهم السلام باشیم.