99/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خارج اصول فقه/الفائق في الأصول /حجیت سیره عقلائیه، دلیل ششم
در بیان ادله حجیت سیره عقلا بودیم. پنج دلیل را خواندیم به دلیل ششم رسیدیم.
ششمین دلیل از ادله حجیت سیره عقلا این است که اگر روزی شارع مقدس سیرههای عقلایی را ردع نکند ما به دلالت حالیه و به مقام حال به این نتیجه میرسیم که معصوم علیهالسلام به این سیره رضایت داشته است. آخرین وصف شارع مقدس حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم مبلغ بوده است؛ قرآن کریم میفرماید: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين﴾[1] اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد؛ و خداوند، جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمىكند.
فلذا باید احکام را به مردم برساند و امر و نهی حضرت حق را به مردم ابلاغ کند؛ چرا که مبلغ و مرشد مردم است. ما الآن میبینیم که در پیشگاه شارع مقدس و در مرأی و منظرش افراد عاقل و عقلا کاری را انجام میدهند و او ساکت است و چیزی نمیگوید و ردع و نهیای ندارد. از این استفاده میکنیم که سیره عقلا حجت است.
بیان مثال
مثلا اگر قرار باشد تشبیه کنیم و مناقشه در مثال نیست، مانند اینکه فرزند در جلوی پدر کاری میکند که پدر نهی نمیکند، دلیل بر رضایت اوست. شارع از عقلا است و ظهور حالی شارع نیتجه حجیت سیره عقلا است.
بیان دو روایت در تأیید مدعی
در تأیید این مطلب دو روایت نقل میکنند و شیخ طوسی رضواناللهتعالیعلیه در تهذیب آوردهاند. مراد از شیخ مطلق در فقه، شیخ طوسی است.
نتیجه
اینکه ما از عدم ردع شارع نسبت به کارهایی که در نظر شارع مقدس انجام میشود و آنها ردع نمیکنند استفاده میکنیم که آن کار را تایید کردند.
الدلیل السادس ؛ الظهور الحالی عند السّکوت
إنّ عدم الرّدع عن السّیَر العقلائیة یدلّ علی إمضائها دلالة حالیة؛ دلیل ششم ، ظهور حالی وقت سکوت معصوم علیهالسلام. همانا عدم منع از سیره عقلائیه دلالت میکند به دلالت حالیه بر تایید آن.
بدعوی أنّ المعصوم (علیهالسلام) – بما أنّ له مقام التبلیغ و المسؤولیّة فی أداء الأحکام – یکون لسکوته عن موقف عقلائی یقع بین یدیه ظهور حالیّ فی أنّه یوافق علیه و یقبل به؛ به این ادعا که همان معصوم علیه السلام – به جهت مقام تبلیغی، مسئولیت به اجرا گذاشتن احکام را دارد – برای سکوت ایشان موقع حضور سیره عقلائیه نزد وی، ظهور حالی است که بیان میکند که معصوم علیهالسلام موافق آن سیره است.
نظیر؛ دلالة سکوته عن عمل شخصی یقع أمامه أو سکوت الأب عن تصرّف معیّن من ابنه الکاشف عن رضاه به، بل قیل؛ إنّ السکوت قد یکون أبلغ من الکلام فی التعبیر عن المرام؛ نظیری است برای این قضیه؛ دلالت سکوت معصوم علیهالسلام در مقابل عمل شخصی که واقع میشود جلو ایشان یا سکوت پدر در مقابل تصرف معینی از طرف فرزند که کاشف است از راضی بودن پدر. بلکه در این مورد گفته شده است، سکوت گاهی رساتر است. [در بین عربها ضرب المثل شد که «الکنایة أبلَغ مِن التصریح»؛ کنایه از صراحت رساتر است.اینجا رضایت حالی است].
و هذا الظهور الحالی یختلف بحسب الظروف و الملابسات، و هو إن بلغ مرتبة الیقین کان حجة بلا کلام؛[2] و این ظهور حالی مختلف است به حسب ظروف و حالات مختلف، و اگر این ظهور به مرتبه یقین رسید، حتما حجت خواهد بود [این قدر در مرأی و منظر شارع انجام شده که معلوم میشود شارع راضی بوده است]
و إلا فنحتاج فی إثبات جیته إلی ضمّ کبری حجیة الظهور حتی إذا کان حالیّاً. و منه یظهر أنّه لا یمکن تتمیم الاستدلال فی المقام بالسیرة العقلائیة علی حجیة الظهور نفسه[3] ؛ و اگر به مرتبه یقین نرسد احتیاج داریم در اثبات حجیت این ظهور حالی به ضمیمه کردن کبری حجیت ظهور و از این راه نتیجه صغری را بگیریم. و از این ظاهر می شود که نمی شود تمام کرد استدلال را در این بحث به اینکه سیره عقلائیه حجت است فی نفسه! (خلاصه اینکه باید ضمیمه کبری کلی حجیت ظهور بشود).
و یؤیّده ما رواه الشّیخ (رحمه الله) بإسناده عن أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُوَيْدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ كِلَابٍ قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام يَقُولُ: «يُغْشَى قَبْرُ الْمَرْأَةِ بِالثَّوْبِ وَ لَا يُغْشَى قَبْرُ الرَّجُلِ وَ قَدْ مُدَّ عَلَى قَبْرِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ ثَوْبٌ وَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله شَاهِدٌ وَ لَمْ يُنْكِرْ ذَلِك»؛[4] و این را تایید میکند آنچه روایت کرده است شیخ طوسی رحمه الله ... از امام صادق علیهالسلام: قبر زن را با جامه مشکی میپوشانند و قبر مرد را نمیپوشانند، ولی روی قبر سعد معاذ را پوشاندهاند، با پارچهای در حالی که نبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم شاهد بر این کار بودند و منکر و جلوگیر آن کار نبودند [درباره سعد معاذ روایت اینگونه است که:
عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ الشُّقَيْرِ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يُوسُفَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ بُزُرْجَ الْخَيَّاطِ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْيَسَعِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْيَسَعِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «أُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِيلَ لَهُ إِنَّ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ قَدْ مَاتَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَامَ أَصْحَابُهُ مَعَهُ فَأَمَرَ بِغُسْلِ سَعْدٍ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى عِضَادَةِ الْبَابِ فَلَمَّا أَنْ حُنِّطَ وَ كُفِّنَ وَ حُمِلَ عَلَى سَرِيرِهِ تَبِعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ ثُمَّ كَانَ يَأْخُذُ يَمْنَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً وَ يَسْرَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً حَتَّى انْتَهَى بِهِ إِلَى الْقَبْرِ فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى لَحَدَهُ وَ سَوَّى اللَّبِنَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ يَقُولُ نَاوِلُونِي حَجَراً نَاوِلُونِي تُرَاباً رَطْباً يَسُدُّ بِهِ مَا بَيْنَ اللَّبِنِ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ وَ حَثَا التُّرَابَ عَلَيْهِ وَ سَوَّى قَبْرَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَيَبْلَى وَ يَصِلُ الْبِلَى إِلَيْهِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْكَمَهُ فَلَمَّا أَنْ سَوَّى التُّرْبَةَ عَلَيْهِ قَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ يَا سَعْدُ هَنِيئاً لَكَ الْجَنَّةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ لَا تَجْزِمِي عَلَى رَبِّكِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ قَالَ فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَجَعَ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَاكَ صَنَعْتَ عَلَى سَعْدٍ مَا لَمْ تَصْنَعْهُ عَلَى أَحَدٍ إِنَّكَ تَبِعْتَ جَنَازَتَهُ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ فَقَالَ ص إِنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانَتْ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ فَتَأَسَّيْتُ بِهَا قَالُوا وَ كُنْتَ تَأْخُذُ يَمْنَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً وَ يَسْرَةَ السَّرِيرِ مَرَّةً قَالَ كَانَتْ يَدِي فِي يَدِ جَبْرَئِيلَ آخُذُ حَيْثُ يَأْخُذُ قَالُوا أَمَرْتَ بِغُسْلِهِ وَ صَلَّيْتَ عَلَى جِنَازَتِهِ وَ لَحَدْتَهُ فِي قَبْرِهِ ثُمَّ قُلْتَ إِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ قَالَ فَقَالَ ص نَعَمْ إِنَّهُ كَانَ فِي خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ»؛[5] همان سعد معاذی که وقتی حضرت دفنش کردند حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند، این قدر فرشتهها در تشییع جنازهاش شرکت کردند که جای سوزنانداختن نیست. ایشان گفتند به مادرش که دعا کن برایش که عذاب قبرش برداشته شود از او. مادرش عرض کرد او نمازخوان بود! حضرت فرمودند: با خانوادهاش بد اخلاق بود.
فإنّ الإمام (علیهالسلام) قد استدلّ علی الجواز بعدم إنکار النّبیّ الکریم (صلیاللهعلیهوآله)، فإذا کان عدم إنکاره لما فُعل بمشهده من عمل شخص أو أشخاص دلیلاً علی إمضائه، فیکون عدم إنکاره لما علیه جمیع العقلاء دلیلاً علیه بطریق أولی. در نتیجه امام صادق علیهالسلام همانا استدلال به جواز کشیدن پارچه کردهاند روی قبر رجال، به عدم انکار نبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم، پس زمانی که عدم انکار ایشان برای کاری که در حضورشان انجام شده است که عمل شخصی بوده یا اشخاص، دلیل است بر امضاء و تأیید این کار. پس عدم انکار معصوم علیهالسلام برای آن سیرهای که جمیع عقلاء بر طبق آن عمل میکنند، به طریق اولی دلیل است بر تایید آن (به عبارت بهتر این که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کاری در حضورشان کاری کردند و نهی نکردند به طریق اولی اگر همه عقلا انجام دهند در مرأی و منظر ایشان دلیل بر رضایت است).
و ما رواه الحسين بن بسطام، و أخوه في طبّ الائمّة (عليهم السلام) عن محمد بن إبراهيم العلوي، عن أبيه إبراهيم بن محمد، عن أبي الحسن العسكري ، عن آبائه (عليهم السلام)، قال: قيل للصادق (عليه السلام) : «الرجل يكتوي بالنار، و ربما قتل ، و ربما تخلّص. قال (قَد) اكتوى رجل على عهد رسول الله (صلّى الله عليه وآله) و هو قائم على رأسه»؛[6] و آنچه روایت کرده است حسین بن بسطام و برادرش در «طب الأئمة» (علیهمالسلام) ... از امام حسن عسکری، از پدران بزرگوارشان علیهمالسلام، که فرمودند: به امام صادق علیهالسلام عرض شد: همانا شخصی خودش را به وسیله آتش داغ میکند [کَیّ، یعنی داغ کردن زخمی برای ضد عفونی]، چه بسا این شخص کشته میشود و چه بسا نجات مییابد. ایشان فرمودند: همانا در زمان رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم، فردی را داغ کردند به خاطر مریضی و حضرت شاهد بر این کار بودند و ردعی نکردند.
[میشود استفاده کرد برخی مریضیها با داغ کردن از بین میرود. با توجه به اینکه بحثهای فقهی و اصولی است. مصادیق اکتوا متفاوت است. آن زمان ابزارها متفاوت بود. با نی و چوب بود. در اندکی با فلزات بود. برای کشتن عفونتها یا سوختن ریشه زخم به قول خودشان. امروز مداوای با لیزر هم مصداقی از اکتوا است. حرارت میدهند و ریشه زخم را از بین میبرند]
و یمکن تأییده أیضا بما قد یقال؛ إنّ تجویز الشارع المقدس للأکل من بیوت الآباء و الامّهات و سائر المکورین فی الآیة الکریمة. مع عدم الإذن الثابت اعتباره کتاباً و سنّة بل و إجماعاً راجعٌ إلی حجیة ظهور الحال فی الرضا من المالک بالأکل[7] ؛ و ممکن است تایید این قرینه حالیه به آنچه که گفته شده است، که همانا تجویز شارع مثدس برای خوردن در خانههای پدری و مادر و بقیه خویشاوندان در آیه کریمه [منظور سوره نور آیه حلیت أکل است که میفرماید: ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾ [8] بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست (كه با شما هم غذا شوند)، و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانههاى خودتان (خانههاى فرزندان يا همسرانتان كه خانه خود شما محسوب مىشود بدون اجازه خاصّى) غذا بخوريد؛ و همچنين خانههاى پدرانتان، يا خانههاى مادرانتان، يا خانههاى برادرانتان، يا خانههاى خواهرانتان، يا خانههاى عموهايتان، يا خانههاى عمّههايتان، يا خانههاى داييهايتان، يا خانههاى خالههايتان، يا خانهاى كه كليدش در اختيار شماست، يا خانههاى دوستانتان، بر شما گناهى نيست كه بطور دستهجمعى يا جداگانه غذا بخوريد؛ و هنگامى كه داخل خانهاى شديد، بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيّتى از سوى خداوند، سلامى پربركت و پاكيزه! اين گونه خداوند آيات را براى شما روشن مىكند، باشد كه بينديشيد!]، در حالی اذن ثابت رسمی وجود ندارد و معتبر نیست که در قرآن، سنت و اجماع، برگشت دارد به همان اذن مالک از ظهور حال وی فهمیده میشود (یعنی کلا میشود در خانه ایشان خورد مگر رسما بگویند اذن نداریم و ظهور حالی در این است که رضایت از مالک به اکل است. این آباء و امهات و اعمام راضی به خوراکی هستند.
و بهذا البیان تثبت حجّیة السّیر العقلائیة المعاصرة، بل المستحدثة المعلوم حدوثها عادیّاً بظهور أمارات تحقّقها من طریق إحراز إمضاء تلک السیر من دون الحاجة إلی القول بکفایة مجرّد عدم الرّدع أو عدم وصوله[9] ؛ و با این بیان [ که ظهور حالی باشد یا به ضمیمه کردن کبری مذکور به صغری یا ضمیمه نکردن] ثابت میشود حجیت سیر عقلائیه معاصر، بلکه سیرههای جدید و آنچه در آینده بهوجود میآید که معلوم است تحقق آن ها به صورت عادی با ظهور نشانههای تحقق آنها از طریق احراز تایید این سیرهها بدون حاجت به این نظر، به وسیله کفایت مجرد عدم ردع شارع و عدم وصل ردع.
[میتوان گفت سیرههای عقلایی معاصر یا بعد از عصر ما و زمانهای آینده نیاز به امضای شارع ندارد و صرف عدم ردع یا عدم وصول ردع کفایت میکند؟ سیرههایی که شارع ندیده یا دیده و امضا کرده دلیل بر رضایت است یا خیر؟ حق این است که اگر بتوانیم عدم ردع یا عدم وصول ردع را ثابت کنیم، سیره حجت میشود].