99/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حدیث خوانی /منتخب روایات بحار الانوار / علائم برخی فضائل و رذائل اخلاقی
روز ورود با برکت حضرت معصومه علیها سلام به قم است. ان شاءالله بر شما و همه کسانی که پروانهوار گرد وجود با برکت کریمه اهل بیت علیهم السلام طائف هستند و از برکات ایشان استفاده میکنند مبارک باشد.
امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند: حرم ما اهل بیت قم است.ایشان در همان روایت می فرمایند خداوند حرمی دارد و آن حرم مکه است. رسول مکرم اسلام صل الله علیه و آله حرمی دارند که آن مدینه است. امیرالمؤمنین علیه السلام حرمی دارند که مسجد کوفه است. و ما اهل بیت حرمی داریم و هو بلدة قم.[1]
این حدیث را از مصادیق اعجاز میدانیم. خود راوی که نقل میکند میگوید این روایت صدورش قبل از ولادت امام کاظم علیه السلام بود. قبل از ولادت صحبت فرزند مولود را داشتند.ستدفن بقم. آن هم کسی که یک دختر خانم است و نام او فاطمه است.
این را مغتنم بشماریم و برای ارتباط با حضرات معصومین علیهم السلام برنامهریزی کنیم. حد اقل ما قمیها و چه بهتر همه شیعیان، سلامی به حضرت بدهیم. به عنوان تجربه شخصی به برخی اعزه عرض کردم اگر قرار باشد عنایتهای بی بی به عنوان تجربه شخصی بنویسیم دو جلد کتاب میشود. هر کس که به قم بیاید مورد رصد حضرت است. این معنای حرم است. در حریم و غرقگاه هستیم. تا محرم نشویم ما را به حرم راه نمیدهند. و محرم شدن به این است که اهل برنامه برای نفس و سیر و سلوک باشیم.
در جلسه گذشته از حدیث عقل و جهل که طولانی است و سوالهای شمعون از پیامبر صل الله علیه و آله، و جوابهای ایشان بود را بیان میکردیم. حضرت علامتهای انسانهای مختلف را از موفق و غیر موفق و مومن و غیر آن، از کسانی که فضائل یا رذائل دارند بیان میکنند. در جلسه گذشته صفات زاهد را طبق حدیث بیان کردیم و الان به صفات بار(نیکوکار) رسیدهایم.
وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْبَارِّ فَعَشَرَةٌ يُحِبُّ فِي اللَّهِ وَ يُبْغِضُ فِي اللَّهِ وَ يُصَاحِبُ فِي اللَّهِ وَ يُفَارِقُ فِي اللَّهِ وَ يَغْضَبُ فِي اللَّهِ وَ يَرْضَى فِي اللَّهِ وَ يَعْمَلُ لِلَّهِ وَ يَطْلُبُ إِلَيْهِ وَ يَخْشَعُ لِلَّهِ خَائِفاً مَخُوفاً طَاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْيِياً مُرَاقِباً وَ يُحْسِنُ فِي اللَّهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ التَّقِيِّ فَسِتَّةٌ يَخَافُ اللَّهَ وَ يَحْذَرُ بَطْشَهُ وَ يُمْسِي وَ يُصْبِحُ كَأَنَّهُ يَرَاهُ لَا تُهِمُّهُ الدُّنْيَا وَ لَا يَعْظُمُ عَلَيْهِ مِنْهَا شَيْءٌ لِحُسْنِ خُلُقِهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُتَكَلِّفِ فَأَرْبَعَةٌ الْجِدَالُ فِيمَا لَا يَعْنِيهِ وَ يُنَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ وَ يَتَعَاطَى مَا لَا يَنَالُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الظَّالِمِ فَأَرْبَعَةٌ يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ وَ يَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُبْغِضُ الْحَقَّ وَ يُظْهِرُ الظُّلْم وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُرَائِي فَأَرْبَعَةٌ يَحْرِصُ فِي الْعَمَلِ لِلَّهِ إِذَا كَانَ عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ يَكْسَلُ إِذَا كَانَ وَحْدَهُ وَ يَحْرِصُ فِي كُلِّ أَمْرِهِ عَلَى الْمَحْمَدَةِ وَ يُحْسِنُ سَمْتَهُ بِجُهْدِهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُنَافِقِ فَأَرْبَعَةٌ فَاجِرٌ دَخْلُهُ يُخَالِفُ لِسَانُهُ قَلْبَهُ وَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ وَ سَرِيرَتُهُ عَلَانِيَتَهُ فَوَيْلٌ لِلْمُنَافِقِ مِنَ النَّار.[2]
حضرت ده خصلت را بیان فرمودند.خیلی عجیب است.
1.یحب فی الله
نخستین اینکه محبت او در خداوند است. نه لله. ظرفی دارد محبتش که ظرفش خداست. فی الله غیر از لله است. یعنی محبت دارای ظرفی است که ظرفش حضرت حق است.
محبتی که ظرفش فی الله باشد نا محدود است. حد ندارد.
2.و یبغض فی الله
دشمنی و ناراحتی و بغض او، فی الله است. ظرف وجودیاش حضرت حق است. لله نسبت است. فی الله سنخیت است. نسبت شاید سنخیت باشد، شاید نباشد. به عبارت بهتر لله میرود که کارها الهی شود ولی فی الله، الهی شده است و رنگ حضرت حق گرفته است. ظرفیت وجودیاش ظرفیت وجودی حضرت حق میشود و مجمع اضداد میشود. هم میتواند محبتش فی الله باشد و هم بغضش فی الله.
3. و یصاحب فی الله
مصاحبت و همنشینی او فی الله است. لله مقدماتی است و فی الله بعد از آن است. همنشینی او با خدا است. ظرف همنشینی او خداوند است. مخلَص است و از مخلِص گذشته است. و المخلصون فی خطر عظیم.
4. و یفارق فی الله
جدایی او هم در خدا است. حضرت امیر علیه السلام هم نمونه عینی اینها و مجمع اضداد هستند.
5.و یغضب فی الله
ناراحتی او در خدا است.
6.و یرضی فی الله
رضایت او هم ظرفش خدا است.
7.و یعمل لله
اینجا لله شد. برای خدا عمل می کند
8. و یطلب الیه
یعنی مطلوبش حضرت حق است. جهتش باید او باشد. نتیجه اینکه وقتی این چند خصلت آمد. علامت نهم میآید.
9.یخشع لله خائفا مخوفا طاهرا مخلصا مستحییا مراقبا
همه اسم فاعل است. خوف دارد. ترسناک است و دیگران را به ترس و دهشت وادار میکند. شاید اشاره به خشیت هم باشد که خوف و خشیت در مصداق یکی میشوند. پاک است و مخلص است و اهل حیا و مراقبت.
10. و یحسن فی الله
احسان او برای خداوند است.
در این «فی الله و لله و الی الله » سه حرف. فی ،لام ،الی است. یعنی هم کارش برای حضرت حق است و هم در حق است و هم به سوی حق است. نتیجه این سه حرف معیت را میرساند. خداوند با ما معیت قیومیه دارد. الله معکم و معنا. خدا با ماست. اگر این خصلتها را داشتیم ما هم با او میشویم. ان الله لمع المحسنین[3] . با مومنین نداریم ولی مع المتقین[4] و مع المحسنین داریم. چون و العاقبة للمتقین.
احسان دو مرحله دارد اول اینکه او ما را میبیند و دوم اینکه ما هم با چشم دل او را میبینیم.
1. یخاف الله
اولین خصلت انسانهای با تقوا این است که خوف الهی دارند.
سال قبل عرض کردیم اینها خصلتهای تداخلی هم هست. یعنی یک گروهی خصلت گروه دیگر را داشته باشد. ولی تفاوت به برازندگی و غیر برازندگی است. و برازندگی ر به وصف خاص است نه وصف عام و حضرت وصف خاص را بیان می کنند.
2.یحذر بطشه
بر حذر از ناراحتی حضرت حق است.
دیدید گاهی آدمها ناراحتی دیگران برایشان مهم نیست ولی گاهی مهم است. دوستش اگر ناراحت شود برایش خیلی مهم است.بی تفاوت نیست.
3. و یمسی و یصبح کانه یراه
شب و روز میگذرد کانه یراه گویا خدا را دیده است.
مانند همان جوان که پیامبر صل الله علیه و آله او را در در مسجد دیدند به او فرمودند چگونه صبح کردی؟ آن جوان پاسخ داد بر یقین. بعد حضرت از علامت یقین او سوال کردند و او جواب داد ناله دوزخیان و صدای بهشتیان را میشنوم.[5]
4. ولاتهمه الدنیا
دنیا او را به بازی نمی گیرد و او را غم زده نمی کند
5. و لا یعظم منها شیء
چیزی از دنیا برایش بزرگ نیست.انسان اگر همتش دنیا نباشد چیزی از دنیا او را ناراحت نمی کند
خدا مرحوم نراقی رضوان الله علیه را رحمت کند.داستانی از ایشان نقل شده است :درویشی بود که خیلی به سراغ ایشان میرفت. شاید مقلد ایشان بود. گفت زهد شما را باور کنم یا این تشکیلات و برو و بیا را؟. جواب ندادند. سفر مشهد پیش آمد گفتند بروید او را برای سفر بیاورید. هزینه سفر با خود مرحوم نراقی بود. چند کیلومتر از کاشان که آمدند. گفت میخواهم برگردم .کشکولم را جا گذاشته ام. مرحوم نراقی دستش را گرفت که ما همه تشکیلات را گذاشتیم و آمدیم ولی تو از کشکول نگذشتی.خدا کند دنیا ما را فریب ندهد.
امام سجاد علیه السلام فرمودند:
خدایا مرا در چشم دیگران عظیم و در چشم خودم کوچک قرار بده.[6]
6. لحسن لخلقه
این یا تعلیل برای جلوهگری نکردن دنیا است چون متخلق است. کسی که اهل محاسن اخلاق است دنیا را میشناسد و فریفته آن نمیشود.
در برخی نسخهها دارد: و یحسن خلقه
یعنی خلق این انسان متقی زیبا است. خلقش نیکو است. در این نسخه ما لحسن خلقه است
کسی که خود را به زحمت می اندازد
1. الجدال فی ما لا یعنیه
جدال در چیزی که به نفعش نیست و مقصودش نیست. ارتباط به او ندارد و مورد نیازش نیست. راه و هدف را گم کرده است. عنی به معنی قصد است. «معنی» هم که می گوییم چون مقصود است به آن معنا گفته می شود. این فرد زیان و نفع خود را نمیداند.
2.ینازع من فوقه
این انسان منازعه میکند با کسی که فوق اوست. بالا دست اوست. در مسئولیتها فرد ما دون با ما فوق بگو مگو میکند. به زحمت میافتد.
3.و یتعاطی ما لاینال
این فرد غور میکند و رفت و آمد میکند به چیزیهایی که نمیرسد. جستجو در اموری که نمیرسد.
4. و یجعل همّه لما ینجیه
همتش را در جایی میگذارد که او را نجات نمیدهد. اینها چهار علامت انسان متکلف است.
پیامبر صل الله علیه و آله از اینجا به بعد وارد علامت های انسان ناموفق می شوند. یا به عبارت بهتر انسان هایی که دارای رذائل هستند
1.یظم من فوقه بالمعصیة
به ما فوق خود ظلم میکند. مراد از ما فوق، می تواند هر کسی باشد که برتری دارد. مانند پدر، مادر و از همه بالاتر امام علیه السلام است.
2. و یملک من دونه بالغلبة
ما دونش را به فرمانروی میگذراند.
3و 4. و یبغض الحق و یظهر الظلم
با حق دشمنی میکند و ظلم را آشکار میکند.
1. یحرص للعمل لله اذا کان عنده احد
وقتی نزد او کسی باشد کارش را خوب انجام میدهد.
تعبیر به لله در اینجا به خاطر این است که در «لام» دیگران شریک می شوند اما در «فی» که ظرف خداوند است چنین چیزی وجود ندارد.
2. و یکسل اذا کان وحده
وقتی تنها است با کسالت انجام میدهد
3.و یحرص فی کل امری علی المحمدة
دوست دارد بر هر کاری او را مدح کنند و از تقدیر کنند
4. و یحسن سمته بجهده
حرکتش را به جهد و تلاش خودش نیکو می شمارد. این عبارت یعنی همه کارها را منتسب به خودش می کند و اگر به خودش منتسب نباشد گویی اصلا چیزی نیست. می گوید:«حزب من؛ درس من؛قلم من.»
خدمت آیت الله العظمی بهاء الدینی رحمه الله بودیم صحبت ریا شد. گفتیم با کسی سفر میرویم نماز شب و مستحبات را انجام دهد ریا هست؟ در مرئی و منظر دیگران هست انجام دهد یا خیر؟ فرمودند ریا این است که خودش قلقلکش بیاید وگرنه به انسان کاری نیست. اگر کسی ذهنش مریض است هرچه میخواهد فکر کند.
1.فاجر دخله
لا اله الا الله. اصلا ورود انسان منافق ورود فجوری است. کلمه فجر و فجور هر دو از یک ریشه اشتقاق دارند. انسان اگر به طرف نور برود فجر است. اما اگر به طرف ظلمت برود، فجور است
2و3.یخالف لسانه قلبه و قوله فعله
زبانش با دلش مخالفت دارد. گفته او با فعل او مخالفت دارد. مومن گفته و فعلش هم را تصدیق میکند.
4. و سریرته علانیته
باطنش با ظاهرش مخالفت دارد.
فویل للمافق من النار
حضرت فرمودند وای برای منافق از آتش.
انشاء الله که همگی موفق و موید باشید.