1402/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شخص اعتباری/نسبت وکالت بین شخص اعتباری و عوامل اجراییِ آن /معانی وکالت
در آستانهی نیمهی شعبان هستیم. لیلةالقدرِ صغیرهی جهان اسلام است. توصیهی امروز، فرمایش ائمهی ما (علیهمالسلام) در مورد آخرین آیهی آل عمران است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.[1]
فلاح، مترتب بر باور و صبر و مُصابَرَه و مُرابَطَه است. مرابطه، دو معنا میتواند داشته باشد؛ «رِباط الخیل»، یا «إرتباط الخلق». اگر رباط الخیل باشد، به معنای آمادگی است. اگر از ارتباط خلق باشد، رفتوآمد و دوستی و هماهنگی و مراوده است. تفسیر «کنز العرفان» و «نور الثقلین» را بنگرید. از امام صادق (علیهالسلام) در مورد آیهی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾،[2] نقل شده است: «أی رَابِطُوا عَلَی الأَئِمَّةِ».[3] «رابطوا مع المهدی». یکی از اوامری که مترتب بر همهی مکلفین عالم است، همین است. برخی گمان میکنند که «یا ایها الذین آمنوا»، مخاطب خاص ندارد؛ بلکه از باب غلبه است، نه خطاب خاص؛ لذا تمام مکلفین عالم باید ارتباط را داشته باشند.
برهان علمی دارد؛ به این بیان: الف: انسان در فقر است، ب: و فقیر، نیازمند به تکیهگاه است. ج: عمود استوار نظام هستی، حضرت ولی (عجلاللهفرجهالشریف) است. در هر زمانی، ولیّای قائم است. این قانون تا ابد، دائمی و همیشگی است. ما الآن در زمانی هستیم که عالَم، کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است؛ نه اینکه اول و آخر ندارد. ما برای بقاء به تکیهگاه نیاز داریم؛ چون بقاء، نیاز به علت دارد. باید علت باقیه و علت مُبقیه و علت باشد، تا حدوث و بقاء شیء را تأمین کند.
نکتهی مهم اینکه امام زمان (علیهالسلام)، هم در قلّهی علت مُحدِثه نشستهاند و هم علت مُبقیه. «بقیةالله» نامیده شدند، چون حدوث عالم رخ داده و به فکر بقای عالم هستیم. ﴿بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾.[4] باید مصداق اتم صدق کند، تا «بقیة الله»، خود را نشان دهد.
1. در ارتباط علمیِ ما برهان، ضرورت را ثابت میکند که معلول بدون علت نمیشود. آنها علت هستند و باید مرتبط بود. اگر این تکوین را در تشریع و اراده تقویت کنیم، میتواند ﴿بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ﴾[5] شود. ما هم به آن بقیت، متصل شویم و وجه در وجهِ باقی شویم. در زمان ما، «یا وجیهاً عند الله» اوست. ما اگر با ایشان رابطه داشتیم و پیرو ایشان بودیم، میتوانیم تمثال او باشیم.
2. وقتی که به ما سرباز امام زمان (علیهالسلام) میگویند، باید برای این سربازی برنامهریزی کرد. هیچ سربازی در منطقهای بیارتباط با فرمانده نیست. افتخارش در این است. سربازان میگویند که ما در لشکر و تیپ و قرارگاهی هستیم که فلانی، فرمانده است. وقتی که «به فرمان» میگویند، هیچ تأمل نظری نیست؛ فقط قدرت اجرایی است. جانم به فدای امام زمان و ارواح من سواه فداه. ایشان «بهفرمانِ» عالم را گفتند.
3. عدد 313، نماد تشخصیِ حضرت است، نه تعیّنی ایشان. جلوات و آثار و افراد، متشخص هستند. چند 313 نفر در این 313 نفر باید فانی باشد؟ الله اکبر! همانطور که نامشخص است که چقدر باید عمر کند و ظهور، نامشخص است، اوصاف دیگر هم نامعلوم است.
4. نکند روزی بر ما بگذرد و دعای فرج، یعنی «إلهی عظم البلاء» و دعای سلامتی، یعنی «اللهم کن لولیک» را نخوانیم. «و دلیلاً و عیناً». ایشان چشم ما است. باید با ایشان دید. همهی ما چون سر را در راه حضرت میبازیم، به ماندگانی حضرت میمانیم. ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾.[6]
5. تا میتوانید در ماه شعبان در حال ذکر صلوات و استغفار باشید. این ماه، وسیلهی درک ماه رمضان است. انشاءالله روزگاری برسد که در محضر حضرت باشیم. انشاءالله روزی برسد که از «اَلْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ»[7] باشیم. از خصوصیات دعای عهد، آماده شدن برای این منظور است.
در بحث شخص اعتباری به این رسیدیم که نسبت مدیر شرکتهای حقوقی با خود شخص اعتباری چیست؟ آیا نیابت است، یا وکالت است، یا ولایت است و یا چیز دیگری است؟ اولین نظریه برای وکالت است. نمایندهی شرکتهای حقوقی که خود شخص حقیقی به عنوان وکیل و نمایندهی شرکت، کارها را انجام میدهد.
«تفویضُ عملٍما و إیکاله إلی الآخرین»؛ تفویض عملی، اعم از مشخص یا نامشخص به فردی. اعم از اینکه آن فرد، توانایی داشته باشد، یا خیر.
«الإعتماد علی الآخر»؛[8] به کسی اعتماد کرده و کار را به او سپرده است.
«تفویضُ عملٍما مِن قِبَلِ شخصٍ عاجز إلی شخص آخر و الإعتماد به»؛ شخصی ناتوان در کارش است و کار را به دیگری محول میکند. در این تعریف، قید ناتوانی است. (بحثی است که عجر در مفهوم وکالت هست، یا خیر؟ گرچه عجز، سبب وکالت است، ولی داخل در مفهوم وکالت نیست. همینقدر که کار را به دیگری واگذار میکند، اعم از اینکه توانایی داشته باشد، یا خیر، وکالت است).
«تفویض الأمر إلی الغیر علی وجهٍ»؛[9] به جهتی که عجز است، یا برای راحتی، کار را به دیگری میسپارد.
«العقد الدّالُّ علی الإستنابة فی التصرف»؛[10] وکالت عقدی است که موکل به وکیل میگوید که شما نایب من در تصرف هستید.
«تولیة الغیر فی امضاء امر أو استنابة فی التصرف فیما کان له ذلک».[11] اینجا وکالت و با ولایت یکی شد. ما به دیگری ولایت بدهیم؛ مثلا هیئت مدیره به مدیر عامل، وکالت میدهند که کارهای شرکت را انجام میدهد. آیا «أو» در این تعریف برای تردید است، یا تنبیه است؟ «أو» در اینجا برای تنبیه است، نه تردید؛ یعنی هم این میتواند باشد و هم آن؛ نه اینکه یا این باشد و یا آن. تولیتِ غیر، یا به امضا است، یا استنابه. تفاوت این کار در معاملات فضولی و مواردی که بار مالی دارد، میباشد.
«عقدٌ یُفیدُ تَسلیطُ الغیر علی التصرف فیما له التصرف فیه فإن کان فی حال الحیاة فهو الوکالة و إن کان بعد الموت فهو الوصیة»؛[12] وکالت، جامع بین وکالت و وصیت است؛ یعنی غیری را برای تصرف مشخص میکند؛ حال اگر در زمان حیات باشد، وکالت است و اگر بعد از وفات باشد، وصیت است.
«جعل فعل الغیر نازلاً منزلة فعل الموکل»؛[13] کار دیگری را نازل منزلهی کار موکل قرار دهد.
«تسلیط الشخص غیره علی معاملةٍ من عقد أو إیقاعٍ أو ما هو من شئونهما کالقبض والإقباض کأن یوکل شخصا فی بیع داره أو قبض الثمن له»؛[14] وکالت، یعنی شخص دیگری را مسلط میکنیم که مثلا معاملهی به معنای اعم، انجام دهد؛ اعم از اینکه عقد باشد، یا ایقاع، یا قبض و یا اقباض باشد.
در این کتاب «الشخص الإعتباری»، این تعریف آخر را میپذیرند و در دلیل بهتر بودن این تعریف میگویند:
«لأن الوکالة لیست إیکالُ فعلٍما إلی الغیر بمعنی سلب الإختیار منه و هو الظاهر من عنوان التفویض».
چون وکالت، سپردن کار به صورت کلی به غیر نیست؛ طوری که از خود فرد سلب اختیار شود.
به نظر ما وکالت، اقسامی دارد. گاهی وکالت، تامّ الاختیار است و از موکل، سلب اختیار می شود. وکالت اسم، یا مفاد و یا حقیقت عقد است. آیا مسلط کردن، وکالت است، یا مسلطشدهی بر اموالی که تصرف میکند، وکالت است.
به نظر ما وکالت، «کِلَةُ الأمر إلی الغیر» است. حال اینکه وکالت، تام است، یا خیر ؟ به نظر ما وکالت، دارای مراتب مختلفی است؛ لذا اگر نزاعی بین وکیل و موکل افتاد؛ مثلا وکیل میگوید: من را در همه دارائیهایت وکیل قرار دادی، ولی موکل میگوید: فقط در فلان جنس به تو وکالت دادم، اینجا اختلاف حقوقی میشود و نیاز به مراجعه به عرف عقلا دارد. وکالت باید قید و قیود بخورد. لذا ما از نظر مفهومی، وکالت بدون قید را معتبر نمیدانیم. یعنی مفهوم وکالت، حتما مصداق وکالت را به دنبال دارد. تا مصداق وکالت معلوم نشود، مفهوم وکالت، معلوم نمیشود. وکیل باید مشخص کند که چقدر وکالت به دیگری میدهد و وکالتدادن او چگونه است. باید حد و حدود را مشخص کند.