1402/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شخص اعتباری/نسبت شخص طبیعی با شخص اعتباری در معاملات /عدم فرق بین شخص طبیعی با شخص اعتباری در عقود و ایقاعات
انسان در طول زمان و سیر زمان، نیاز به اوصافی دارد که این اوصاف، تبدیل به حقیقت میشود و تا تبدیل به حقیقت نشود، انسان را به نتیجه نمیرساند. انسان، مرهون عمل و رفتار و کردار و گفتار خود است. این انسان باید مراقبت کند که با چیزهایی که انس میگیرد، آنها را میبرد. انسان از اُنس است. «المَرءُ عَلَی دینِ خَلیلِهِ».[1] در روایت نبوی است که انسان به دین دوستش است. دوست، نماد حالات انسان است. «الجنس مع الجنس یمیلُ». عربها میگویند افراد همجنس با هم تمایل دارند. بکوشیم تمایلمان به آن اوصافی باشد که تمایل اولیای الهی است. این، خود یک کمال است. ماه مبارک رجب، ماه ورزش و نرمش برای این مسانخت و تناسب است. این تناسب را که کسب کردیم، زمان را برای زمان نمیخواهیم. حقیقت زمان جز روح زمان، چیز دیگری نیست. روح زمان در اختیار امام زمان (علیهالسلام) است. برای همین ما هرچه هم سنخ آنها بشویم، در زمرهی اوصاف وجودی آنها قرار میگیریم.
یکی از آن اوصاف که باید بکوشیم و الحمدلله میکوشید، صفت شریف سخا است. سخاوت از ریشهی سخا است. سخاوت، یعنی انسان، جود و بخشش به غیر داشته باشد. انسانها هرچه میخواهند، برای خود است، ولی سخی، دیگری را هم در آن سهیم میکند.
امام صادق (علیهالسلام): «السَّخِیُّ الکَریُم الّذی یُنفِقُ مالَهُ فِی حَقٍّ»؛[2] انسان سخی، کسی است که مالش را در راه بیهوده انفاق نمیکند؛ شایسته و بایسته انفاق میکند. امام علی (علیهالسلام) فرمودند: «الإیثارُ أَعلَی المَکارِمِ».[3] گاهی شخصی خودش احتیاج دارد، ولی به دیگری توجه دارد. ایثار از بالاترین مکام اخلاقی است.
«السَّخِىُّ قَريبٌ مِنَ اللَّهِ، قريبٌ مِن الناسِ، قَريبٌ مِن الجَنَّةِ».[4] انسان سخی، سه قرب دارد. اولین قربش، قرب به خدا است. دوم اینکه نزدیک به مردم است و سوم، نزدیک بهشت است. انسان سخی، هم مبدأ را دارد، هم معاد را و هم مسیر مبدأ به معاد را. مردم، سالک این مسیر هستند. «السَّخاءُ يَكسِبُ المحبَّةَ وَ يُزَيِّنُ الأَخلاقَ»؛[5] سخاوت، مودت را میآورد و اخلاق را زیبا میکند. سخاوت، بخل و امساک و عدم ارتباط با دیگران را از بین میبرد.
اولیایی که در محضرشان بودیم، صفت سخاوت را داشتند و تأکید هم میکردند. یکی از مصادیق سخاوت این است که در اخلاق با دیگران، خوب باشیم. باید اخلاق و رفتار و گفتارمان، مظهر سَخِی باشد. طلبهای که در یک محله زندگی میکند، باید بدانند این طلبه با رفتوآمدش، اخلاق را به آنها منتقل میکند.
عزیزی نقل میکرد: «به منزل رفتم، دیدم بچهی همسایه، پنجره را باز میکند و منتظر است من بیایم و ورود مرا نگاه میکند؛ چون من میآیم به عنوان یک طلبه با او احوالپرسی میکنم و به او شکلات میدهم».
در احکام شخص اعتباری به این نتیجه رسیدیم که شخص اعتباری، هم دارای احکام تکلیفیهی خمسه است و هم احکام وضعی. احکام وضعی هم آن احکامی است که تکلیفیهی خمسه نیست. همانطور که احکام تکلیفی، متوجه شخص اعتباری میشود، احکام وضعی نیز هست؛ مثلا ملکیت برای شخص اعتباری هست؛ مگر خروج برخی احکام را با دلیل بدانیم. شخص اعتباری، کلیت آن داخل در احکام است؛ ولی با برخی خصوصیات، خارج میشود.
آیا شخص اعتباری و شخص حقیقی در حقوق مساوی هستند، یا خیر؟
آنچه بشود به چیزی نسبت داد که برای آن حقوق مالی باشد، حق است. اگر به لحاظ صدق کلی قانون و به قول مرحوم میرزای قمی از باب خطابات وارد شویم، در خطابات شارع، فرقی بین شخص حقیقی و حقوقی نیست، ولی به لحاظ اینکه حقی میخواهد نسبت به برخی مکلفین اجرا شود، همان مطلب قبلی میگوییم که شاید در مواردی نسبت به شخص اعتباری، صادق نباشد؛ از این باب که راجع به او موضوعیت ندارد. مرحوم میرزای قمی فرمودند: «در خطابات شارع، فرقی [بین مشافهین و غیر مشافهین] نیست، ولی در امتثال، فرق است».[6]
مرحوم آیتاللهالعظمی بهاءالدینی فرمودند: «سی دوره بین الطلوعین، کتاب «قوانین» در فیضیه گفتم و نظرات ایشان را نقد میکردیم، ولی سر قبر ایشان، حاجات خود را میگرفتیم». شخصی گفت: «شفاعت مردم قم با حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) است. خواب دید که شفاعت مردم قم با میرزای قمی است؛ ولی شفاعت عالم با حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) است».
قانونگذار باید دقت داشته باشد که نسبت به مواردی که قانون، قابل اجرا نیست، اعلام نکند.
اصل برائت و احتیاط و تخییر و استصحاب نسبت به شخص اعتباری جاری میشود، یا خیر؟
عرض ما این است که اکثر شخصیتهای حقوقی، گردانندگان آنها شخص حقیقی هستند. فلان شرکت که حق امضا دارد، تحت عنوان هیئت مدیره و مدیر عامل اداره میشود. همهی خصوصیات شخص طبیعی برای شخص اعتباری ثابت است؛ مگر خصوصیاتی که به دلیل، خارج شود. و خصوصیاتی که برای شخص اعتباری ثابت نیست، به نظر برخی از فقها برای نمایندهی شخص اعتباری ثابت است؛ مثلا اگر روزی معامله ای کرده و میخواهد اصل برائت را جاری کند که در شک در تکلیف، اصل عدم تکلیف است، باید به سراغ نمایندهی شخص اعتباری برود. ولی نظر ما این است که به لحاظ القای احکام و تصویبِ قانون، فرقی بین شخص طبیعی و شخص اعتباری در کلیت احکام نیست؛ چه در احکام تکلیفیه و چه در احکام وضعیه؛ اما در اجرای احکام و قوانین، به دلیل خارجی بین شخص طبیعی و شخص اعتباری فرق است. دلیل خارجی از طریق مشاهده میبینیم که خورشید، یکی بیشتر نیست. مثلا مفهوم واجب الوجود یا خورشید، مفهوما قابل صدق بر کثیرین است، ولی در خارج هم خداوند یکی است و هم خورشید. دلیل خارجی، اینها را خارج کرد.
«و بالنسبة للمعاملات بالمعنی الأخص (یعنی عقود و ایقاعات) فیمکن القول أنّ کل عقد و ایقاع عقلائی صادر عن الشخص الإعتباری صحیحٌ بمقتضی عموم ادلة الامضاء. (یعنی ادلهی تشریع). ک«أوفوا بالعقود» و «أحل الله البیع» و «المسلمون عند شروطهم. فمن الصحیح أن ندّعیَ فی مثل هذه المعاملات أنّ الأصل الإشتراک ما لم یقم دلیل علی الخلاف بالنسبة إلی الشخص الإعتباری و قد ثبت بهذا البیان أنّ الشخصَین (شخص طبیعی و شخص اعتباری) مشترکان فی الأحکام الوضعیة المتعلقة بالمعاملات بالمعنی الأخص کالصحة و المِلکیة و الإشتراک موجود بینهما أیضا فی الأحکام التکلیفیة المدلولة للأدلّةِ المارّة بالمطابقة عن الإلتزام کوجوب التسلیم».
بین عقود اعتباری و طبیعی، فرقی بین این دو نوع معامله نمیگذارند.
اشتراک، یعنی اصل، عدم فرق بین شخص اعتباری و حقیقی است. تا دلیل بر خروج شخص اعتباری نداشته باشیم، معتبر است؛ مگر جایی برسد که در حیطهی اختیارات آن نباشد.
یک مدیر در مرحلهی اطلاق، کارهای مختلف میتواند کند. در ظاهر کارگزار، شخص طبیعی است، ولی مالک، شخص اعتباری است.
یک کاسبی معاملهای کرده است و حتی ثمن را دست مکلف نمیدهد؛ بلکه به دست صبی میدهد. هرچند معاملهی خود صبی جایز نیست، ولی در اینجا عیبی ندارد؛ چون صبی، کارگزار شخص مکلف است و مانند پیک است که اعتبار دارد. گاهی صبی، مستقل است که معاملهاش باطل است. در شخص اعتباری، نماینده به وکالت است، یا نظارت، یا ولایت؟ معمولا فقها نظریهی وکالت را ترجیح میدهند.
چه ادلهی مطابقی باشد که تمام موضوعٌله است، یا تضمنی که جزء موضوعٌله است، یا التزامی که خارج از موضوعٌله است، در عین حال اگر معاملاتی انجام شد، باید وفا به معامله کنند؛ یعنی همهی کارهای شخص طبیعی، مانند قبض و اقباض در مورد شخص اعتباری هم صادق است. حتی گاهی از اوقات، خیار مجلس هم برای شخص اعتباری، قائل هستیم.
همه میگویند اگر معاملهای انجام شد، وفا به آن لازم است. همان کارهایی که شخص طبیعی انجام داده است، برای شخص اعتباری هم ثابت است.
نتیجه اینکه پس طبق ادلهی حاکم و اطلاقات، فرقی بین شخص طبیعی و اعتباری نیست. و فرق در خصوصیات است که آیا قابل اجرا هست، یا خیر.
اگر کسی خودش، محجور التصرف است، ولی نمایندهی شرکت است. آیا شرکت میتواند کسی که ورشکسته است را به عنوان نمایندهی خودش معرفی کند، یا خیر؟ انشاءالله بحث خصوصیات مدیران و کارگزاران شخص اعتباری را خواهیم رسید.