1402/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شخص اعتباری 2/نسبت سنجی در بحث شخص اعتباری /نسبت بین شخص اعتباری و شخص طبیعی از نِسَب اربعه
حدیث امروز را در محضر حضرت خاتم الاولیاء امام زمان (علیهالسلام) هستیم.
غیبت شیخ طوسی، ص285؛ احتجاج، ج 1، ص 97؛ تحف العقول، ص386.
فرمودند: «وَ الْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ يُوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا».[1]
حق با ما است و اگر کسی از ما فاصله بگیرد، وحشتی نداریم.
«اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا [إِمَامِنَا] وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا».[2]
این عدد قلیل، ما را نترساند. ﴿كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛[3] چه بسا کمی که بر زیاد پیروز شود.
حضرت فرمودند: «و نحن صنائع ربنا»؛
ما دستپروردهی خداییم. مصنوع خدا هستیم. «و الخلق بعد صنائعنا»، یا «صنائع لنا». مردم مصنوع ما هستند. افتخاری است برای ما که حضرت فرمودند: «ما مصنوع خدا هستیم و خلق بعد از ما مصنوع ما».
چند نکتهی مهم:
1) بدانید که بر حقّید و صاحب ما حق است و باید طبق آیهی آخر سورهی آل عمران، مرابطه با حضرت داشته باشیم. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ﴾؛[4] او به یاد ماست؛ ما هم به یاد او باشیم. حدّاقل در یکی از قنوتهایتان دعای سلامتی و فرج ایشان را بخوانید. محضر آیتاللهالعظمی بهاءالدینی (رحمهالله) بودیم. در قنوت مغرب یا عشا دعای سلامتی حضرت را میخواندند. یا در نماز صبح بخوانید، یا نماز شب. اول صبح با حضرت مرتبط شدید.
2) ما به لحاظ تکوین در اختیار حضرتیم؛ به لحاظ تشریع هم در اختیار ایشان باشیم. امام و انسان کامل نسبت به هستی، مانند روح در بدن است. چطور ما اعضای خود را حرکت میدهیم و در اختیار روح است که ناظر و مدبّر است. امام در هر قسمت از هستی بخواهد، حتی در جزئیات میتواند تصرف کند. «إذا أرادوا أن یَعلَموا شیئاً عَلِمُوا».[5] یا «عُلّموا». به نظر ما «عَلِمُوا» قویتر است.
انشاءالله آیهی ﴿أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾، شامل ما شود.
3) اگر این سیر معنوی را طی کنید، خلق الهی تحت پرورش شما قرار دارند. خلق الله هم تحت تدبیر شما خواهند بود. نائب امام زمان (علیهالسلام) در مقام تربیتی، قویتر است تا صرفا نایب در امور فقهی. خوشا به حال آنان که هم جنبهی فقهی در آنان هست و هم جنبهی تربیتی. بحمدالله اولیای ما این چنین هستند. برخی پیشبینیهای مقام معظم رهبری (دامتبرکاته) از همین باب «صنائع لنا» است. اولیایی دارند که کار را به آنها واگذار میکنند.
آیتاللهالعظمی بهاءالدینی (رحمهالله) فرمودند: «بیش از سی دوره قوانین را تدریس کردم. در فیضیه، نظرات میرزای قمی (رحمهالله) را نقد میکردیم و بعد از درس به قبرستان شیخان میرفتیم و حوایج خود را از میرزای قمی میگرفتیم». گاهی مجاوران حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) اینگونهاند. گاهی پروانههای دور حضرت، خواستههای مردم را به اِشراف ایشان رفع میکنند. رفع حوایج مردم، زنده و مرده ندارد. خوشا به حال آنها که زنده به این درجه برسند. مرحوم آیتالله بهجت (رحمهالله) میفرمودند: «بین حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) و حضرت امام رضا (علیهالسلام)، بده بستان است». حوالهها را میفرستند. بین تمام اولیای الهی، بدهبستان است.
در مباحث شخص اعتباری به مقدمات بحث رسیدیم. ص 131 از کتاب تک جلدیِ «الشخص الاعتباری»
ما قبلا به این نتیجه رسیدیم که اطلاقات و عمومات، اعم از شخص اعتباری و طبیعی است. در جلد اول بحث کردیم. وقتی چنین باشد، باید بپذیریم که شخص اعتباری با شخص طبیعی در احکام مشترک هستند؛ مگر آنچه با دلیل خارج شود. حالا این چیزی که با دلیل خارج میشود، اعم از این است که گاهی موضوع، لیاقت یا کمال بعضی از شرایط تکلیفی خاص را ندارد و یا دلیل خاص داریم که این موضوع برای اشخاص طبیعی یا اشخاص اعتباری است.
همیشه در مسائل علمی، اولین کاری که میکنید، سراغ شرح الإسم بروید؛ یعنی جواب مای شارحه.
به قول مرحوم حاجی سبزواری در منظومه:
«أُسُّ المطالب ثلاثة علممطلبُ ما مطلبُ هل مطلبُ لِم
فما هو الشارح و الحقیقیو ذو اشتباک مع هل أنیق».[6]
ما شش سؤال اصلی داریم:
سؤال از «ما»،
سؤال از «هَل»
و سؤال از «لِم»
هر یک دو سؤال دارد؛ یعنی سؤال شرح الإسم و سؤال حقیقی که جمعش، شش سؤال است. اولین سؤال، مای شارحه است؛ یعنی شرح الاسم.
بعد از شرح الإسم و مفاهیم و اصطلاحات، نسبت بین مفاهیم متداولی است که با آن سر و کار داریم.
البته مقدمهی اُولَی که در این کتاب آمده است، به نام «مُقارَنَة» از باب مفاعله است. مُفاعَلَه، فِعال و فیعال سه وزن این باب است. تفاوتهایی هم با هم دارند.
«المقدمة الأولی: مقارنة عامة بین الشخص الطبیعی و الإعتباری فی الأحکام».
«مُقارَنَه»، یعنی نسبتسنجی.
کار دوم در استنباط موضوعات فقهی این است که بین مفاهیم، نسبتسنجی میکنیم؛ یعنی ببینیم آیا تباین، تساوی و یا عموم و خصوص دارند؟
دو چیزی که بینشان تساوی باشد، انحلالش به دو قضیهی موجبهی کلیه است. در قضیهی موجبهی کلیه، اگر جای موضوع و محمول عوض کنید، فرقی ندارد؛ مانند: الإنسان ناطق. کل إنسان ناطق و کل ناطق إنسان.
نسبت تباین این است که مثل نسبت تساوی است، ولی عکس آن. به قول اهل منطق، عناد و فاصله دارند. هیچ شجری، حَجَر نیست و عکس. دو سالبهی کلیه از دو طرف دارد.
عموم و خصوص من وجه، انحلالش به یک موجبهی جزئیه و دو سالبهی جزئیه است؛ مانند: حیوان و ابیض.
عموم خصوص مطلق، یعنی از یک طرف صدق، کلی است و از سَمتی، جزیی است. انحلال قضیه به یک موجبهی کلیه و یک موجبهی جزئیه است.
به نظر محققانِ کتاب، نسبت بین شخص اعتباری و طبیعی، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هرچیزی که برای شخص اعتباری ثابت کنید، برای طبیعی نیز هست. بعض الحیوان إنسان و کل إنسان حیوان. کل ما ثبت للشخص الإعتباری (أو حقوقی أو فرضی) ثبت للشخص الطبیعی.
هرچه برای شخص اعتباری ثابت شود، برای شخص طبیعی هم صادق است، ولی عکسش صادق نیست.
نسبتسنجی همیشه به مصادیق است؛ مصادیق، گاهی عامه است و گاهی خاصه. ما در بحث موضوعات، معتقدیم فقیه باید موضوعشناس باشد. اگر میتواند، خودش بشناسد و اگر نمیتواند، مراجعه به اهل فن کند. دربارهی ماهیِ اُزون برون، حضرت امام اول انقلاب دستور بررسی دادند. ایشان دیدند فلسهای ریز دارد. بعد مقلدانشان برای آقا میرزا هاشمی، این ماهی را فرستادند، ولی ایشان فرمودند: «فتوای من و امام ره حلیت است، ولی به خاطر احتیاط عملی، مصرف نمیکنم».
شخص اعتباری - مانند انسان در برابر حیوان - خاصتر از طبیعی است.
اگر بتوانیم تشخیص دهیم احکام تکلیفی اصل است، یا وضعی و یا هیچ کدام، یک سوم فقه را حل کردهایم.
«هل تثبت جمیع هذه الأحکام للشخص الإعتباری أیضا أو أن الأحکام التی تثبت للأخیر أخص مطلق أو من وجه من الأحکام التی تثبت للأول؟ و الصحیح الشق الثانی. أی أنها أخص المطلق لأنه من الواضح أن بعض الأحکام التی ثبتت للشخص الطبیعی لا یمکن تصورها بالنسبة للشخص الإعتباری کبعض التکلیف العبادیة مثل وجوب الصلاة و الصوم أو بعض الأحکام الوضعیة المختصة بالشخص الطبیعی مثل الزواج و الطلاق و أحکامهما. هذا. و من جهة أخری فإنا لا نعثر علی الحکم التی یمکن أن یثبت للشخص الإعتباری و لا یمکن إثباتها للشخص الطبیعی. فمن الصحیح أن نقول إن النسبة بین الشخص الطبیعی و الشخص الإعتباری هی النسبة العموم و الخصوص المطلق».
مثلا زوجیت برای شخص طبیعی هست، ولی شخص اعتباری نیست.
اگر بتوانیم تفاوت بین احکام تکلیفی و احکام وضعی و اینکه کدام اصالت دارند تشخیص بدهیم، یکسوم فقه برای ما حل میشود.
پس نسبت بین این دو این است که شخص اعتباری، خاص و شخص طبیعی، عام است.