1401/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه معاصر/شخص اعتباری /اشکال دوم بر تقریب سوم از ادله ی عموم امضاء و جواب آن
عن علی (علیهالسلام): «الحَیاءُ مِفتاحُ کُلِّ الخَیر».[1]
توصیههای اخلاقی گذشته، راجع به حیا بود. عرض کردیم که در روایات آمده است: «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ»، یا «لا دین له». تعبیرهای مختلفی بود. باید برای حیای خود برنامهریزی کنیم. اولیای الهی معتقدند حیا، بستر خیرات الهی است. افراد دریده، برکات را از دست میدهند. حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «کلید هر خیری، حیا است». حیا، کلید هر خوبی است. معنا خیر در یک کلمه، یعنی ولایت. خطاب رسول الله (صلی الله علیه وآله) به امسلمه، «أنتِ علی خیر» بود. عاقبت به خیر باشید، یعنی عاقبت به ولایت باشید. ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾.[2] در روایت آمده است: «حسنة، یعنی ولایت».[3] ماه ولایت است. رجبِ مرجبِ مکرم. «أسئلک باسمک الأعظم الأعظم الأعظم. الأکرم الأکرم الأکرم». ادب با خدا، ادب با اولیای الهی و ادب با خود. ادب از خود شروع میشود و بعد نسبت به بزرگان و بعد نسبت به حضرت حق.
در آستانهی یوم الله 22 بهمن هستیم و در دههی فجر انقلاب هستیم. به دستاوردهای انقلاب دقت بفرمایید. برخی از شما دوران طاغوت را درک نکردید. تاریخ را بخوانید. گذشته، چراغ راه آینده است. بعد از رحلت مرحوم آقای زاهدی، فیضیه باز شد؛ وگرنه طاغوت، در را بسته بود. قدر این آزادی را بدانید. این فیضیه، مقتل برخی طلاب بود. چقدر از این فیضیه، طلاب را از طبقهی بالا به پایین انداختند! صبح که برای درس میآمدیم، اطمینان نداشتیم که ظهر سالم بر میگردیم، یا خیر. فضلای محترم! عزیزان من! کمتر هفتهای بود که ساواک به اتاقهای ما نمیآمد. یکی از روزها داخل اتاق، مطالعه میکردیم، وارد میشدند و با چکمههایشان، روی قرآنها و کتابهای ما میرفتند. مکاسب را پرت میکردند و جسارت و ناسزا داشتند. کسی نمیتوانست حرف بزند. «المنیة و لا الدنیّة». تاریخ انقلاب و حوادثی که بر این انقلاب گذشته است را بخوانید.
عمری در انتظار حکومت اسلامی بودیم و امروز، نظام مقدس اسلامی تشکیل شده است. البته وضعیت موجود ما با وضعیت مطلوب فاصله دارد؛ ولی ما لا یُدرَک کُلُّه، لا یُترَک کُلُّه. دشمن دشمنی میکند و لبهی تیغ تیز حملهی دشمن، ولایت بوده است.
مرحوم علامه حلی، کتاب الفین مینویسند و دو هزار دلیل بر ولایت میآورد که ولیّ، لازم است. ولیّ لازم است، یعنی نظام حکومتی اسلام. ولایت، مقام اجرایی اسلام است. زحمات روحانیت را قدر بدانید.
قبل از انقلاب مشهد در محل نماز مقام معظم رهبری، یعنی مسجد کرامت بودیم. [ساواک] بعد از نماز، درب مسجد را میبست و هر کس را میخواست از دانشجویان و طلاب را میگرفت. نمیگذاشتند که ایشان به منبر بروند. ایستاده صحبت میکردند؛ این را هم نمیگذاشتند. بعد ایشان نشسته برمیگشتند به عنوان حال و احوال، صحبت میکردند و بعد گفتند شما اصلا نباید صحبت کنید.
کسانی که نقد دارند، خدا آگاهشان کند که نقد منصفانه، غیر از تخریب ملحدانه است. ما نقد منصفانه را قبول میکنیم، ولی نقد غیر منصفانه را هیچ کس، حتی دنیای غرب قبول نمیکند. انشاءالله 22 بهمن در راهپیمایی شرکت کنیم که نماد انقلاب ماست.
در شب 22 بهمن، نظام طاغوت، حکومت نظامی را از 5 بعد از ظهر اعلام کرده بود. آن زمان همه، رسانهی حضرت امام بودند. این خود، هنری بود. نوارهای ایشان را میگرفتیم و ضبطی روشن میکردیم و با اف ام، کاری میکردیم که 50-60 نفر در اطراف صدای ایشان را میشنیدند. همسایهها میآمدند و میگفتند که امام صحبت کردند. تا جا میخواست لو برود، جا را عوض میکردیم. امام فرمودند: «حکومت نظامی، بی حکومت نظامی».
برای بنده نقل کردند که آقای طالقانی گفتند: «اگر مردم بیایند، کشتار میشود». ولی امام اصرار کردند که باید حکومت نظامی، شکسته شود. امام تشر زدند و فرمودند: «اگر فرمودهی امام زمان (علیهالسلام) هم باشد، باز هم شما اصرار میکنید! این خود، یک برهانِ ولایت فقیه است که حرف فقیه، حرف امام زمان (علیهالسلام) است. بهترین برهان را در بحران برای ولایت فقیه آوردند. دوم اینکه بعید نیست که ایشان با حالاتی که داشتند، امام زمان (علیهالسلام) را دیده باشند و از ایشان حمایت کردند و فرمودند: «ما هوای شما را داریم».
شش - هفت سال بین الطلوعین، محضر آیتاللهالعظمی بهاءالدینی (رحمهالله) بودیم. دربارهی امام از ایشان سؤال کردم. آن زمان امام زنده بودند. فرمودند: «آقا! امام در جوانی، یک مَلَک بود. آن زمان طلبهها همه قبل از اذان صبح، مشغول نماز شب، یا قرائت قرآن بودند. همهی ما نماز شب میخواندیم. بعضی روزها زمستان بود و حوض فیضیه، یخ زده بود و آب نبود. تیمم میکردیم و نماز شب میخواندیم؛ ولی یادمان نمیآید که امام – آقاسیدروحالله - نماز با تیمم خوانده باشد. ظرفش را بر میداشت و یخ رودخانهی قم را میشکست و وضو میگرفت و آب برای من و آقای گلپایگانی و آقای اراکی هم میآورد که وضو بگیریم. خیلی وقتها با آبی که ایشان میآورد، نماز شب میخواندیم». قدر این رفاقتها را بدانید.
زمان جنگ، قم بمبباران میشد. در حرم، تفسیر مجمع میگفتم. تکیه به دیوار زده بودیم. اینقدر بمباران شدید بود که وسط اتاق افتادیم. حجرهی 30 حرم بود. مردم به حاجآقای بهاءالدینی اصرار کردند که از قم بروید. اولین بمباران، سرِ کوچهی ایشان بود. فرمودند: «من نگران بودم که چه کنیم. تا سرمان را بالا کردم، دیدم امام زمان (علیهالسلام)، به منِ بهاءالدینی نگاه میکنند و میفرمایند: ما هوای شما را داریم».
اگر ما عبد آنها باشیم، آنها هوای ما را دارند. ما سید و سالاری داریم که هوای سید ما و رهبر ما و مردم ما و کشور ما را دارند. در ماه رجب، ارتباطتان را با حضرت زیاد کنید. ﴿رَابِطُواْ﴾[4] در سورهی آلعمران، ارتباط با معصومین (علیهمالسلام) است. دعای سلامتی حضرت را در این ماه بخوانید.
در تقریب سوم از آیهی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾[5] بودیم. اینکه اموال اگر اکل مال به باطل نباشد، جایز است. در شخصهای اعتباری هم، تجارت از روی تراضی هست و درست است.
اشکال اول این بود که باطل، عرفی است و حق هم عرفی است و اگر ندانیم اکل مال به باطل هست یا نه، به عرف مراجعه میکنیم. با دلیل عرفی، صحت معاملات را ثابت میکنیم. اگر شک کردیم، اخذ به اطلاق عرفی نمیتوان داشت. اگر شک کردیم، شک در مصداق است.
اگر باطل، باطلِ واقعی باشد، این آیه، شخص اعتباری را نمیگیرد؛ چرا که اخذ به عام در شبهات مصداقیه جایز نیست.
جوابش این است که شارع مقدس، ممضی در عقود است، نه مؤسس.
«الإشکال الثانی:
إنّ حکم العرف و العقلاء بکون شیء باطلاً أو حقاً معلّق علی عدم حکمٍ من الشارع الأقدس بخلافه، فإنّ المراد من العرف و العقلاء هم الخاضعون لله تعالی و الذین یرونه مالکاً حقیقیاً له التصرف فی الأموال و النفوس، فیکون المحیط محیط التوحید، لا الإلحاد و عدم الاعتناء بالمبادئ.
فالعقلاء مثلاً یحکمون بأنّ أکل المارّة من الثمرة الممرور بها أکل بالباطل، لو لا أذن الشارع و به یخرج عن البطلان و کذا الأخذ بالشفعة و الفسخ بالخیار و غیر ذلک.
و بعد هذا التعلیق و احتمال حکم الشارع ببطلان ما یراه العرف حقاً تصیر الشبهة مصداقیة، فلا یمکن التمسک بالآیة بهذا التقریب الثالث».[6]
إنّ حکم العرف و العقلاء...:
حکم عرف و عقلا معلق به عدم حکم از جانب شارع بر خلافش است. عرف، خاضع برای شرع هستند. عرف متدینین است. محیط توحید است، نه الحاد. به عرف استناد میکنیم؛ ولی عرف متشرع، نه بی مبالات. پس عرف هم به شرع بر میگردد. در نتیجه اخذ باطل را نمیشود عام گرفت. عقلا اکل مارّه را اکل مال به باطل میدانند، ولی شارع، آن را جایز میداند. شارع میگوید که حق المارّه، قابل استفاده است، یا حق خیار و شفعه که مشتری میتواند اخذ کند، شارع جایز میداند؛ ولی عرف، چنین چیزی را اجازه نمیدهد. حال اگر عرف و شرع، اینجا متفاوت شد، باز شبههی مصداقیه میشود. در اینجا تمسک به آیهی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾[7] به تقریب سوم، جایز نیست.
گاهی عرف، چیزی را نمیپسندد، ولی شرع آن را میپسندد؛ در نتیجه شبههی مصداقیه شده و استناد به آیه، ممکن نیست.
«الظاهر أنّ المعلق علیه عند العقلاء – لو سلّمنا أصل التعلیق – هو عدم وصول حکم من الشارع بالخلاف إلیهم، لا عدم حکمه بالخلاف فی الواقع و نفس الأمر، ضرورة أن لازم هذا لغویة اعتبار البطلان أو الحقیة فی شیء من الأمور ؛ لأنّ وجود حکم مخالف من الشارع محتمل فی جمیع الموارد و لا سبیل إلی دفعه، مع أنّا نراهم یحکمون بالبطلان أو الحقیِّة فی کثیر من الموارد و یرتّبون آثارهما بلا دغدغة لهم من ناحیة هذا الاحتمال».[8]
اولا اصل تعلیق، یعنی اینکه حکمی از شارع بر خلاف نرسیده باشد را قبول نداریم. بر فرض قبول در موارد مشکوکه، گاهی میگوییم که باید حکمی از شارع باید رسیده باشد، یا دلیلی بر نهی از آن نباشد. شق سوم این است که همین مقدار که دلیلی بر منع نداشتیم، کافی است. مراجعه به عرف میکنیم و میبینیم که عرف، مستمسکاتی دارد که حجت است. وقتی به عرف مراجعه میکنیم، میبینیم عرف، معاملات شخص اعتباری را مانند شخص حقیقی معتبر میداند؛ در نتیجه اصل معاملات، صحیح میشود.