1401/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الشخص الإعتباری/تمسک به عموم ادله ی امضاء /تقریب دوم و سوم برای تمسک به عموم ادله ی امضاء
حلول ماه را به همه شما اعزّه تهنیت و تبریک عرض میکنم. ﴿وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ﴾.[1]
ماه رجب از آغاز خلقت، برایش تعظیمی بوده است. زمانی که قبل و بعد از اسلام برایش عظمت باشد، مهم است. شب قدر نیز اینگونه است. در زمان جاهلیت، وقتی ماه رجب میآمد، در هر حالی که بودند، جنگ را متوقف میکردند. آتشبسهای امروز در بین کشورهای متجاوز به خاطر اهداف سیاسی است. آن زمان عظمت این ماه، باعث آتشبس میشد. ماه حرام، یعنی حرمت دارد. حرام فقهی با حرام اخلاقی، اشتراک در کلمه دارند. حرام آنقدر حریم دارد که انسان نباید به آن نزدیک شود. مانند منطقهی برق فشار قوی که تابلوهای هشدار دارد که مینویسند: «نزدیک نشوید؛ خطر برقگرفتگی». اسلام، عظمت ماه رجب را بیشتر تأیید کرد.
کتاب «مراقبات» مرحوم میرزاجوادآقا ملکی تبریزی، کنار دستتان باشد. ایشان آدم سیر و سلوکی قویای بود. از انسانهای توانمند بود. این مراقبات را برای خودش نوشت. کتابهایی که انسان اول برای خودش بنویسد، بعد برای دیگران، ارزشمند است. در این کتاب، ایشان برای ماه مبارک رجب نقل میکند که ماه مبارک رجب، «اَصَبّ» است.
«اَصَبّ»، یعنی ریزش باران؛ بارانهای نرمی که از آسمان، آرام میآید و ویرانگر نیست و برای کشاورز، بسیار مفید است. رحمت این ماه، همهگیر و همهجایی است. اولین شرط آن، این است که مانند زمین خالی، مستعد باشیم. شخصی خدمت امام صادق (علیهالسلام) آمد و گفت: «میخواهم برای مردم حرف بزنم، چه کنم»؟ حضرت فرمودند: «عليك بالأحداث فإنهم أسرع إلى كل خير».[2] در روایت دیگری از امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، نقل شده است که حضرت میفرمایند: «قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاْرْضِ الْخَالِيَةِ»؛[3] قلب جوان، مانند زمین آماده است که نیاز به شخم ندارد. در کسب معارف، جوان باشید و سراغ جوانها بروید. نفس خود را در تمام ایام، جوان نگه دارید. کی نفس ما جوان میماند؟ وقتی که در پالایش قرار دهید. این حوض فیضیه، اگر آبش را عوض نکنند، بو میگیرد، ولی چشمه بو نمیگیرد. اگر در نفس و معارف، اهل سیر و سلوک بودید، همیشه جوانید. چون این نفس شما در پالایش است. ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾.[4] ماه مبارک رجب، ما را در شأن قرار میدهد.
درباره حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) میگوییم: «فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اَللَّهِ شَأْناً مِنَ اَلشَّأْنِ».[5] ایشان در ماه رجب قرار گرفتند و اهل آن بودند. اینکه ایشان ازدواج نکردند، چون کفوی پیدا نکردند. در راه خبر دادند که یکی از خواستگاران شما مأمون است. دستهایشان را بالا بردند که اگر این گونه هست، من به خراسان نرسم. جملهی «يا إلهي عجل وفاتي سريعا»[6] را که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند، ایشان هم همین مضمون را فرمودند. ماه مبارک رجب را آسان و ارزان از دست ندهیم.
یک. اهل سحر باشید. بی سَهَر و بی سحر، آدم به جایی نمیرسد. شاید کتابدان بشود، ولی اهل علم نمیشود. «سارعوا إلی طلب العلم»[7] که امام باقر (علیهالسلام) فرمودند، علوم حقیقی است، نه اصطلاحی.
دو. اهل قرائت و تلاوت قرآن باشید.
هر روز که محضر حضرت علامه (قدساللهنفسهالزکیة)، مشرف میشدیم میخواستیم ببینیم چندم ماه است، قرآنی که روی کتابهایشان بود، نگاه میکردند و میگفتند چندم ماه است. هر روز، یک جزء میخواندند. گاهی ما گیر اصطلاحات هستیم که آیات و روایات را که در کتابها میخوانیم، کافی است. ولی قرآن ترتیبی مهم است. مرحوم علامه مطهری (رحمهالله)، یکی از برنامههایشان این بود که تا شب قرآن نمیخواندند، نمیخوابیدند. علامه حسنزاده (رحمهالله)، سورههای دیگر را هم میخواندند و میفرمودند: «کسی که قبل از خوابش، مسبحات شش گانه را بخواند، لم یمت إلا رأی امام زمانه»؛ [8] کسانی که میخواهد حضرت را ببیند، این سورهها را قبل از خواب بخواند: «حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی». این سورهها با «یسبح» و «سبح لله» شروع میشود. اگر ما اینها را خواندیم، مردمی که با ما حشر و نشر دارند، طور دیگری هستند.
دو. روزه بگیرید.
سه. اگر نتوانستید مبلغ مختصری صدقه بگذارید به جای روزه.
چهار. چند دعا را بخوانید: «یا من ارجوه»، دعای امام زمان (علیهالسلام) در ماه رجب، چند بار، یا هر روز، چه بهتر: «اللهم إنی أسئلک بمعانی...» که این دعاها در مفاتیح هست.
انشاءالله همهی ما اهل رجب باشیم.
به صفحه 68 رسیدیم. در تقریب دوم بودیم؛ برای اینکه اطلاقات و عمومات، شخص اعتباری را مانند شخص طبیعی شامل میشود؛ پس معاملات اشخاص اعتباری، مانند اشخاص طبیعی است. عموم ادلهی امضا این بود که معاملات، امضایی است، نه تأسیسی. معاملات، حقیقت شرعیه ندارند، بلکه حقیقت عرفیه یا لغویه دارند.
التقریب الثانی للتمسک بعموم أدلة الإمضاء:
و هو مبنی علی إلغاء الخصوصیّة عرفاً عن بعض ما تشمله تلک الأدلة.
توضیح ذلک :
الف. لا ریب فی شمول هذه الأدلة للأشخاص الاعتباریین الموجودین فی زمن حضور المعصومین (علیهم السلام) کالدولة و المساجد و الزکاة و غیرها من الأشخاص الاعتباریین الموجودین آنذاک. و هذا أمرٌ واضحٌ ولو من أجل الإطلاق المقامی الذی سبق توضیحه ضمن الإشکال الثانی علی التقریب الأول.
ب. إنّ احتمال الفرق بین أولئک الأشخاص الاعتباریین الذین اعترف بهم الشارع علی الفرض و الاشخاص الاعتباریین الذین اخترعهم العقلاء فی الأزمنة المتأخرة لأهداف و مصالح قد سبق الإشارة إلی بعضها فی المقدمة، موهونٌ عند العرف جداً ؛ فإنّه إذا نظر إلی المنافع و الفوائد، فالسابق و اللاحق متّحدان فیهما، بل قد ترجحان فی بعض اللواحق بمقتضی التحوّلات و الضرورات الحادثة للجوامع فی الأعصار المتأخّرة و إذا نظر إلی فقد الانتباه و الإرادة فیهما الذی قد یحسب کونه مانعاً عن الاعتراف، فهما مشترکان فیه. فالظاهر – بملاحظة عدم انقداح الفرق و الخصوصیة فی ذهن العرف – فهمهم عموم الحکم من هذه الأدلة، کما یفهمون العموم مثلاً من قوله (علیه السلام) – علی المحکی - «إذا أصاب ثوبک الدم فاغسله» لمطلق ما أصابه الدم و إن لم یکن ثوباً. و علی أساس هذا الفهم یثبت اعتراف الشارع بالأشخاص الاعتباریین حتی الجدد منهم لحجیة مثبتات الأمارات کما تقدم.[9]
فشردهی استدلال این بود:
ما میبینیم در زمان ائمه معصومین (علیهمالسلام)، برخی عناوین شخص اعتباری موجود بود؛ هرچند برخی هم نبود. مسجد، وقف، انفال، فقرا، حاکم و ... . حق این است که شارع مقدس، ردعی نکرده است. همین که ردعی ثابت نشود، دلیل بر این است که مورد تأیید است. فرقی بین معاملات عرفی و شرعی نیست. عموماتی، مانند: ﴿لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾،[10] «المؤمنون عند شروطهم»[11] و ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾،[12] شامل شخص اعتباری میشود.
و قد یشکل فی هذا التقریب بعدم الجزم بهذا المطلب، حیث نحتمل أنّ الشارع رأی مفسدة فی الأشخاص الاعتباریین الجدد فلم یقبلهم، کما یؤیّد ذلک رفض جماعة من علماء الاقتصاد و الحقوق بعض تلک الأشخاص الاعتباریین لأنّهم علی خلاف مصالح المجتمع و موجبة لحدوث مفاسد اقتصادیة و غیرها.[13]
ص 69:
ما این مطلب را قبول نداریم؛ چرا که احتمال میدهیم که شارع مقدس، برخی از این شخصیتهای اعتباری را تأیید نکرده است. شارع، بحث ربا را هم باطل میدانست. ما شک میکنیم معاملات شخصیتهای اعتباری به مصالح اجتماع هست، یا خیر؟ اخباریها متعبد به مورد خاص روایات هستند؛ مثلا به بستن تحتالحنک مقیدند. مستشکل میگوید که کار عرفی اجتماعی با کار شرعی، تفاوت دارد و نمیتوان به عموم ادله، تمسک کرد.
از این اشکال جوابی ندادهاند. ولی ما عرضمان این است که اگر کسی قائل به حقیقت شرعیه باشد و بعد در برخی عناوین شک کند، وجودش نیاز به دلیل دارد. ولی کسی که قائل به حقیقت شرعیه نباشد، بلکه حقیقت عرفیه و لغویه را قائل شود؛ کما هو حقّه، اصل در این موارد به نظر شارع نیست؛ بلکه به نظر عرف است.
علاوه بر اینکه اگر روزی شک کنیم چنین معاملهای صحیح است، یا خیر، این صحت، جزو عناوین عارضی است. و امر عارضی، نیاز به دلیل دارد. اگر در یک معامله، دلیل داشتیم که دارای مفاسد اقتصادی هست، میگوییم باطل است.
التقریب الثالث للتمسک بعموم أدلة الإمضاء
و هو مختص بآیة التجارة ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾[14] و مبنی علی أنّ المتفاهم منها عرفاً إمضاء الشارع لکلّ معاملة یراها العرف حقاً.
توضیح ذلک
الف. إنّ المتفاهم العرفی من المستثنی منه أنّ الباطل علّة لتعلق الحرمة بأکل قسم من المال.
ب. لأجل المقابلة بین المستثنی و المستثنی منه و عدم صحة استثناء مصداق من الباطل و إجازة أکله لاستهجانه و للمناسبات المغروسة فی أذهان العقلاء یستفاد من المستثنی أنّ استثناء التجارة عن تراض إنّما هو لکونها حقاً لا لخصوصیة التجارة و لا لخصوصیة عنوان الرضا، فکما أنّ العلة لحرمة أکل قسم من المال کونه باطلاً کذلک العلة فی الجواز عدم بطلانه و هو مساوق عرفاً للحق ؛ فالخارج هو مطلق الأکل بالحق و الداخل هو مطلق الأکل بالباطل و إنّما ذکرت التجارة عن تراض لکونها المصداق المتداول الکثیر الدور، لا لخصوصیة فیها.
ج. الظاهر أنّ المراد بـ «الباطل» هو المعنی العقلائی و العرفی کما هو ظاهر کلّ عنوان أخذ فی موضوع الأحکام و تشخیص الحق و الباطل عرفیٌّ أیضاً.
د. «العلة تعمّم و تخصّص» و علیها فالمستفاد من الآیة الکریمة أنّ کلّ معاملة یراها العرف باطلة فهی حرام و کلّ معاملة یراها العرف حقة فهی جائزة و نافذة.
ه. لا شکّ أنّ المعاملة مع الأشخاص الاعتباریین حتی الجدد منهم عن طریق ممثّلیهم حق عرفاً فهو صحیح بمقتضی الآیة و منه یکشف اعتراف الشارع بالشخص الاعتباری علی ما تقدّم وجهه.[15]
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾.[16]
هر معاملهای باید به امضای شارع برسد. معمولا در مستثنی و مستثنیمنه که در آیه هست، باطل نبودن را مقید به دو قید کرده است: یکی تجارت و دیگری «عن تراض» باشد. دو نمایندهی شرکت که میخواهند با هم معامله کنند، شک میکنیم چنین معامهای شرعی هست، یا خیر؟ ماییم و صدق این آیه. تجارت و تراضی در شخص اعتباری هست. از همهی اینها استفاده میکنیم که اشخاص اعتباری، همانند شخص طبیعی است.
إن قلت : یمکن أن یراد من «الباطل» فی الآیة الکریمة ما هو بغیر الوجه الشرعی و من مقابله ما هو بالوجه الشرعی، کما یظهر من المرسل المروی عن الباقر (علیه السلام) من «أنّه الربا و القمار و النجس و الظلم» و قال به المحقق الأردبیلی بالنتیجة یسقط الاستدلال؛ لأنّه من قبیل التمسک بالدلیل فی الشبهة المصداقیة له.[17]
این استدلال به آیهی شریفه برای شخصیت اعتباری، مشکلش این است که عنوان آیه باطل است. آیا این کلمهی باطل، باطل شرعی است، یا عرفی؟ بهتر این است که بگوییم باطل شرعی است. اگر روزی شک کنیم که باطلی که اینجا هست، آیا شخصیت اعتباری را میگیرد، یا خیر، باید برویم سراغ قدر متیقن که باطل شرعی است و غیر شرعی را نمیگیرد. تمسک به عام در شبههی مصداقیه جایز نیست که [شخص اعتباری]، مصداق این [عام] است.
قلت : علی فرض ثبوت الروایة و عدم کون الربا أو بعض مراتبه من الباطل عرفاً، لا بدّ من حملها علی الباطل حکماً، لا موضوعاً و بعبارة أخری المراد الإلحاق الحکمی و لا یظهر من الروایة أنّ المراد بـ «الباطل» فی الآیة هو الباطل الشرعی، و بالجملة هذا الاحتمال ضعیف مخالف للظاهر و لهذا لا یزال الأصحاب یتمسّکون بإطلاق الآیة الکریمة لرفع بعض الشکوک.[18]
اولا: بر فرض که این روایت مرسله از امام باقر (علیهالسلام) که چند باطل را بیان کردند؛ مانند قمار و ظلم و...، همهی مراتب شرعیِ تمثیلی معامله است، نه مراتب تخصیصی. یک مبنا این است که عناوین معامله، تمثیلی است، نه تخصیصی.
ثانیا: باطل و عناوین و مصادیق آن، مانند ربا و قمار و نجس، صدق عرفی شرعی دارد. صدق شرعیِ عرفی، یعنی اصالت با شرع است و عرف مقدم نیست. شارع بر اساس عمل عرف، نظر میدهد که این معامله، صحیح است، یا خیر؟ مصادیق ممنوعه را از نظر شارع استفاده میکنیم.
به نظر ما تمسک به عام در شبههی مصداقیه نیست. شک میکنیم آیا در این آیه، منعی هست؟ باید نظر شارع را دید و اگر تخصیص هست، نگاه کنیم.
تنبیه
إن تمّت المقدمة الثالثة فی هذا الاستدلال من أنّ ظاهر کلّ عنوان أخذ فی موضوع الأحکام هو المعنی العقلائی و العرفی و أنّ التشخیص أیضاً عرفیٌ، کان لنا التمسک بإطلاق ما دلّ علی وجوب اتباع الحق و التواصی به، کما فی سورة «و العصر» بنحو أسهل و بلا احتیاج إلی المقدمة الأولی و الثانیة و الرابعة کما لا یخفی.[19]
ثالثا: ادل الدلیل بر امکان آن، وقوع آن است. عرف و اصحاب به اطلاق آیهی کریمه برای برخی شکوک، مراجعه و استناد میکنند؛ این یعنی شخصیت اعتباری با حقوقی از این جهت، یکی است.
شخصیت اعتباری، شخصیت اعتباریِ به نظر عرف است. شخصیت شرعی، همان است که در شخصیت اعتباری هم هست.
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾، ﴿وَالْعَصْرِ﴾،[20] ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾،[21] ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾.[22]
حق به حق بودن است. تواصی در آیه، اصل بر باطل نبودن است؛ یعنی حق بودن. اطلاق مقامی، شامل اشخاص اعتباری میشود.