1401/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شخص اعتباری/مباحث مقدماتی شخص اعتباری /تفاوتهای شخص اعتباری و شخص طبیعی - مقوّمهای شخص اعتباری
در حدیث با برکت امام صادق (علیهالسلام) در بیان تواضع بودیم.
«التواضع أصل كلّ شرف وخير ونفيس ومرتبة رفيعة، ولو كان للتواضع لغة يفهمها الخلق، لنطق عن حقائق ما في مخفيات العواقب، والتواضع ما يكون لله وفي الله، وما سواه مكر، ومن تواضع لله شرفه الله على كثير من عباده، ولأهل التواضع سيماء يعرفها أهل السماوات من الملائكةلله شرفه الله على كثير من عباده ، وأهل الأرض من العارفين، قال الله عز وجل: ( وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ ) وقال أيضاً: ( مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ ) الآية، وأصل التواضع من إجلال الله وهيبته وعظمته، وليس لله عز وجل عبادة يقبلها ويرضاها إلا وبابها التواضع».[1]
«التواضع، أصل کل شرف و خیر و نفیس و مرتبة رفیعة». توضیح دادیم که بنیان هم مرتبهای از تواضع است.
«و أصل التواضع من إجلال الله و هیبته و عظمته». این را توضیح دادیم که وقتی اینها با هم بیاید، هر یک معنای خاص خود را دارد. «جلال»، یعنی غلبه و قهر دارد. «هیبت»، یعنی نسبتش قابل درک است. «عظمت»، یعنی آثار بزرگی در مخلوق مشخص است.
درخت چو بارور شود، فروتن شود. درخت وقتی بار بگیرد، فروتن شود. سعی کنید هرچه بار علمیتان بیشتر میشود، تواضعتان بیشتر شود. اگر به تواضع و بنیان رسیدید، به رِفعت و رَفعت میرسید. یکی مقام بلند است و دیگری بلندی است. آسانسور و بالابرندهی فعال انسان، تواضع است. در این بالابر الهی خود را قرار دهید. «لیس لله عز و جل عبادة یرضاها و یقبلها إلا و بابها التواضع». تعبیر سنگینی است. برای خدا عبادتی نیست که خدا راضی باشد، جز اینکه بابش تواضع است. عبادت گاهی مورد رضای خداوند نیست. هیچ نفسی نیست، الا اینکه در آن استکبار و تکبر هست. اگر این کبر و به تکبر برسد، واژگونی است، ولی اگر به کبریا برسد، صعود است. آن چیزی که انسان را به کبریا میرساند، تواضع است.
کمتر جلسهای بود که برای درس و بحث، محضر علامه حسنزاده آملی (قدساللهنفسهالزکیة) مشرف میشدم، مگر اینکه این دفترچهی حساب و کتاب نفسانیشان روی کتابها بود؛ یا وقتی که زیر کتاب ها بود، آن را روی کتابها قرار میدادند. دفتر 50 -60 ساله با برگههای کاهی بود. قبل از اینکه دیگران ما را محاسبه کنند، خودمان، خود را محاسبه کنیم. با خودمان و با خانواده، شرط بگذاریم. «الإيثار أعلى المكارم».[2] با ایثار، مقامات الهی را به دست میآوریم.
سال 61 و 62 قرار بود با علامه حسنزاده آملی (قدساللهنفسهالزکیة)، مجلس ختمی برویم. ایشان گفتند: «مزاحم درستان نیست برویم»؟ گفتم: «خیر، در خدمتم». به مسجد امام حسن عسکری (علیهالسلام) رفتیم. با وجود اینکه برای ایشان، جایگاه خاص بود، آمدند بین مردم و طلاب نشستند. رسم بود که اگر عالمی رحلت میکرد، کسی که زودتر وارد و زودتر خارج میشد، جایگزین آن عالم بود. ما دیدیم که دنیاداران، کفشهای یکدیگر را لگد میکردند که زودتر خارج شوند. ایشان از مسجد امام حسن (علیهالسلام) تا میدان آستانه، ذکری را میگفتند که از گفتنش معذورم. ولیّ خدا برای آن است که وقتی اولیای الهی، قیافههای دیگر افراد را میبینند، به حال طبیعی برگردند. تا میدان آستانه سخن نگفتند و بعد فرمودند: « آقاجان دیدید چه شد»!
گفتیم شخص اعتباری آن است که قوانینِ خاص خود را دارد. شخص طبیعی، قانون ازدواج و خانواده دارد، ولی شخص اعتباری ندارد.
شخص طبیعی، موت طبیعی دارد، ولی شخص اعتباری، موت طبیعی ندارد. ص 31، عبارت «یُعایِنُه» درست است. واژهی «یُعانِیه» به اشتباه آمده است.
شخصیت طبیعی، نیاز به اعتبار و قبول قانونی ندارد و با ولادت، حقوقش مشخص میشود و با تکلیفش، برخی حقوق دیگر برای او مشخص میشود؛ ولی شخص اعتباری چنین نیست. به نظر ما این فرق، شاید برای شخص اعتباری هم باشد.
شخص طبیعی به تدریج، مراحلی را میگذراند و در برخی موارد، حقوقی دارد؛ مانند حق حضانت و غیره؛ ولی شخص اعتباری، همهی خصوصیات، لحظهای است و نیازی به تدریج ندارد. یا حقوقی را دارد، یا خیر. به نظر ما این قابل تأمل است. اگر ملاحظاتی برای شخص اعتباری در زمانهای مختلف باید تدریج دارد.
شخص اعتباری، مشمول برخی حقوقِ حدود و قصاص نمیشود؛ ولی شخص طبیعی میشود.
شخص اعتباری، حَجر و فلس دارد، ولی در شخص طبیعی ندارد. به نظر ما ورشکستگی و افلاس در قوانین جدید برای شخص اعتباری هست.
خصوصیاتی برای شخص طبیعی جعل نمیشود، ولی قوانینی برای شخص اعتباری وضع میشود. به نظر ما اینها موجبهی جزئیه است و کلیت ندارد. شخص اعتباری بر اساس یک نظام قانونمند حرکت میکند؛ بر خلاف شخص طبیعی.
نتیجه آنکه فرق اساسی مقبول در این کتاب، آن است که تقیید نشانههای شخص اعتباری، تابع قانون اساسی آن است. «مُسایَرَه»، یعنی همگامی. شخص اعتباری، تابع قوانینی است که جعل شده است. آیا شخص اعتباری، تابع مصلحت است، یا خیر؟ اگر مجموعههایی برای آدمکُشی وضع شد، آیا حقوقی دارد، یا خیر؟
شخص اعتباری، چه مقوماتی دارد؟
عناصُر به ضم صاد، غلط است. عناصِر به کسر، صحیح است. مرحوم شهید صدر، اصول را عناصر مشترکه میدانند.
«المقوم الأول؛ هو وجود مصلحة محدّدة و مشروعة»؛
اولین عنصر شخص اعتباری آن است که نیاز به مصلحت و هدف مشروع دارد. در نتیجه میتوان گفت که اهداف مشترکهی مشروعهی افراد طبیعی و جوامع طبیعی، باعث ایجاد شخص اعتباری و شرکتها و مؤسسات میشود. این شخص اعتباری هم اعتباراتش مختلف است. گاهی اهداف سیاسی است و گاهی خانوادگی و مختلف است. آیا به کنایه میتوان استفاده کرد که اگر مفسدهای در ایجاد شخص اعتباری بود، حجیت ندارد، یا خیر؟
اول کتب احکام میخوانیم که تقلید یا اجتهاد یا احتیاط واجب است و این وجوب، عقلی است.
در مقوم، سه نظریه هست: (ص 38 کتاب)
یک. مشروعیت غرض، یکی از مقومات شخص اعتباری است. شخص اعتباری باید کارهایش مشروع باشد.
دو. نیازی به مصلحت مشروعه نیست؛ یعنی شخصیت اعتباری آن است که مقومش، غرض باشد، نه غرض مشروع. صرف غرض، کفایت میکند. طبق این نظر، شرکتهایی که کار مفاسد را دارند؛ مانند قاچاق و غارت و قتل، اینها هم شخص اعتباری دارند.
سه. اگر مصلحت مشروع مورد اتفاق بود، شرط است؛ وگرنه شرط نیست.
عرض ما این است که اعتبار حقوق برای شخص اعتباری ملاک است. اگر عقلا دنبال مفاسد بودند، این بحثی است که مشروعیت دارد، یا خیر؟ مبنای علمی ما آن است که علوم را اسلامی میدانیم و عالم را غیر اسلامی میدانیم. منشأ تمام علوم، وحی است و از علوم وحیانی، مفسده صادر نمیشود. این انشائات مصلحت و مفسده در شخص اعتباری در اعتبار حقوقی انسانی است، نه حکم اللّهی. نظریهی دوم با اصلاحی مدّ نظر ما است. گروه داعش، قابل اعتبار است.
شخص اعتباری، کارهای مالی مستقل دارند. همیشه محتاج به نظام اداری و مالی هستند. اگر شرکتهای مختلفی را گذاشتند، قوانین مالی و حسابدار دارند. شخصیت اعتباری، همیشه قوانین و ذمههای مالی دارد. بحثی است که آیا این مقوّمِ اموال، جزو مقوم شخصیت اعتباری است، یا جزء تابع و مصوّر و عارض بر آن است؟ اَعراض شیء، جای ذاتیات را گرفته است و تسامحی است.
شخص اعتباری، هیئت امنا و مؤسسی دارد که بر اساس قوانینی حرکت میکنند.
نقدی که بر همهی این مقوّمها داریم، آن است که مقوّمها به کلی نیست و صدق جزئی دارد.
شخص اعتباری، نیاز به مجوز دارد؛ ولی در این مقوّم، تأمل است؛ چرا که شخص اعتباری، اعم از دولتی و ملتی است. ترخیص، همان جواز کسب و کار و مانند آن است. معنی جواز داشتن، یعنی حتما باید نظریات اشخاص حقیقی یا حقوقی را بگذرانند.
باید همیشه نمایندهی شخص اعتباری، یک شخص طبیعی باشد. این دستگاههای الکترونیک، باید کلیدش را فردی بزند. مُعتبِرِ شخص اعتباری، شخص طبیعی است.
هر شخص اعتباری، نیازمند به اسم است؛ مثلا فلان شرکت.
اداره برای قم است، یا مشهد؟ خصوصیات وطنی، مخصِّص شخص اعتباری است.
این مؤسسه در ایران است، یا کشورهای دیگر.
البته عنایت داشته باشید که همهی این خصوصیات، از اسم یا غرض استفاده میشود.