1401/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الشخص الإعتباری/مقدمه /ضرورت بحث شخص اعتباری
از کتاب جامعالسعادات و معراجالسعادة غافل نشوید. این دو کتاب را کنار دست داشته باشید. برخی بزرگان این کتب را مطالعه میکردند. عالم موفق، آن کسی است که هرچه یاد میگیرد، برای همسر و دوست و همراهش بیان کند.
حضرت علامه حسنزاده قدساللهنفسهالزکیة میفرمودند: «استادمان علامه شعرانی، یکی از کتب کنار دستشان، معراجالسعادة و جامعالسعادات بود». برخی بزرگان برای خانوادهی خود، این کتاب را میخواندند. اگر ما در همه جا با گفتار هستیم، در خانواده با رفتار هستیم. آنچه مهم است رفتار است.
رسول مکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «إبتغوا الرِّفعة عند الله. قالوا و ما هی یا رسول الله. قال: تَصِلُ مَن قَطَعَک و تُعطِی مَن حَرَمَک و تَحلُمُ عَمَّن جَهِلَ علیک».[1]
مرتبهی عالی را نزد خدا طلب کنید. ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾.[2] پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: همّتتان را عالی کنید. اصحاب گفتند: یا رسول الله این رِفعت چیست؟ - آفرین به سؤال خوبشان - حضرت فرمودند: اول اگر کسی با تو قطع کرد، یا قطع نکرد، ما رابطهمان را با او قطع نکنیم.
ما برای وصل کردن آمدیمنه برای فصل کردن آمدیم
طلبه باید واصل باشد، نه فاصل. فصل خصومت تنها خوب است. فصل را باید تبدیل به وصل کرد.
در بخش دوم حضرت فرمودند: اگر کسی تو را محروم کرد، تو او را در مرحلهی دوم محروم نکن.
سوم فرمودند: اگر کسی دربارهی تو نادانی کرد، تو حلم به خرج بده. ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾.[3] کسی که به تو احترام نکرد، بردباری داشته باش.
حلم را نهادینه کنیم. حلم از تحمّلِ خود شروع میشود. اگر کسی تحمل خود را نداشت، تحمل دیگران را ندارد. خُلقیات خود را تحمل کنیم، تا بتوانیم خُلقیات دیگران را تحمل کنیم. دنبال حذف سلیقه نباشیم. تحمل سلیقه کنیم؛ حتی در نظام خانوادگی. انسان به اُنس زنده است و زیربنای آن تحمل است. در فرازی از الهینامه گفتیم: «الهی در انیسآباد وجود، هر که با تو انس داشت، گردید موجود».
اینها همان مکارم اخلاقی است که در روایتی این را فرمودند. محاسن اخلاقی، خوب بودن و مکارم اخلاقی، دیگران را خوب قرار دادن است. طلبه باید مکارم اخلاقی داشته باشد. «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مکارم الأخلاق»؛[4] من مبعوث شدم که مردان راهنما و اهل رفعت بسازم.
در تعریف شخص اعتباری بودیم. عرض کردیم که فقه اسلامی، فقه انسانی است. احکام اسلامی از آنِ همهی انسانها است. همهی مکلفین، مأمور تکالیف هستند. کتاب قوانین را اگر نخواندید، مباحثه و مطالعه بگذارید. حضرت استادمان حاج آقای بهاءالدینی (قدساللهنفسهالزکیة)، متخصص قوانین در قم بودند. 15-16 دوره قوانین فرموده بودند. ایشان میفرمودند: «آفتاب که طلوع میکرد، درس قوانینمان تمام شده بود». بینالطلوعین میخواندند. میفرمودند: «در مدرسهی فیضیه در قدیم، بین الطلوعین همه بیدار بودند و مشغول عبادت یا مطالعه بودند».
در قوانین فرمودند: «گرچه اوامر الهی، مخاطبینی دارند که مخاطبِ شارع مقدس است، ولی حجیت، مخصوص مَنخوطِبَبه نیست».[5] گاهی خطابات شارع باواسطه است و گاهی بیواسطه. فقه ما اسلامی نیست، انسانی است. از خصوصیات آن، جاودانه و جهانی بودن است. احکام الهی هم لا یتغیر است. حکم الله به لحاظ واقع یکی بیشتر نیست، ولی موضوعات حکم الله متغیر است. زمان، تغیر دارد و احکام به لحاظ موضوعات متغیر میشود.
برای همین امام حسین (علیهالسلام) دعا کردند: «خدایا شکرت مرا در دوره آخر الزمان قرار دادی».[6] چون عقول کامل میشود. تا عقول کامل نشود، ظهور اتفاق نمیافتد.
قوانین اسلام جامع و جاودان است. قوانین الهی بر اساس واقعیات ترسیم میشود. واقعیات هم بر اساس اشخاص، تدوین و بیان میشود. شخص در لغت یعنی کسی که خصوصیت و تشخصی بگیرد. در اصطلاح قانونی و فقهی، شخص کسی است که حکم را بگیرد. شخص آن است که حکم الله به او خصوصیت و تشخص پیدا میکند. عرفا میگویند در سیر و سلوک تا اسماء الهی تشخص نیابند، به کمال نمیرسند. اگر افرادی آن اسماء را نخوانند، به کمال نمیرسند. 1001 اسم در دعای جوشن کبیر است. اسم شریفِ حسین را هم حسین میگویند، چون احسان الهی در ایشان تشخص یافته است. «لأنّ بإحسان الله قامت السموات و الأرض».[7] شخص، تعین حکم الله است.
هر کس تشخصات حکم اللهی او بیشتر شود، شخصیت او قویتر میشود. شخص آن است که حکم را میگیرد و شخصیت آن است که حکم را پیاده کرده و از حکم الهی جایگاهی گرفته است.
شخص طبیعی داریم و شخص اعتباری. گاهی به شخص اعتباری، شخص حکمی، یا شخص حقوقی هم میگویند. شخص طبیعی، یا شخص حقیقی، فردی موجود در خارج است؛ یعنی این فردی که افعال مختلفی از او صادر میشود. اکثر مطالب شخص اعتباری در خارج کرونا و بانکداری گفتیم.
شخص اعتباری، حکمالله را بیان میکند، ولی کلیتی دارد که افراد مختلفی را شامل میشود. جزیی حقیقی در منطق گفته شده که آن جزیی است که قابل صدق بر کثیرین نبود. جزییِ اضافی به لحاظی تشخص دارد و به لحاظی قابلیت انطباق بر افراد مختلف داشت. شخص طبیعی، قابل کثرت نیست. بله، کلی طبیعی است که دارای افراد مختلف میتواند باشد.
کلی طبیعی موجود در خارج است. دو نظر بود که کلی طبیعی، موجود به وجود فرد است و یا موجود به وجود خودش. تفتازانی، کلی طبیعی را موجود به وجود فرد میدانست. کلی طبیعی موجود به وجود یک فرد و معدوم به عدم کل افراد است. وصف به حال اوست، نه ذات او.
شخص حقیقی و شخص اعتباری نیز همین است. به لحاظ اینکه این فرد، همان فرد است، قابل سرایت نیست. بحثی است در اصول که آیا اوامر به افراد تعلق میگیرد، یا به طبیعت؛ مثلا صَلِّ به زید و عمرو تعلق میگیرد، یا نمازی که اینها میخوانند. به طبیعت تعلق میگیرد، نه افراد.
شخص طبیعی و شخص حقیقی با شخص معنوی یا حکمی یا اعتباری یا حقوقی، مانند تفاوت بین طبیعی و افراد است. یکی کلی است و دیگری نیست. تعبیر اعتباری بهتر است. ما اعتبار میکنیم. اعتبار به اعتبار مُعتَبِر است. بحثی است که مُعتبِر چه کسی است؟ آیا معتبِر، انسان است یا خدا است یا قانون است؟
وقتی بحث از شخص اعتباری میکنیم، شخص اعتباری، عنوانی است که صدق بر مصادیق مختلف میکند و مقیَّد به زمانی دون زمانی نیست؛ اعم از اینکه تحققش در شخص حقیقی باشد و یا در شخصیت حقوقی باشد.
همانطور که اشخاص حقیقی قابل امر و نهی هستند، اشخاص اعتباری هم قابل امر و نهی هستند. اشخاص اعتباری هم قابل تملیک و تملک هستند. تمام اشیایی که قابل خصوصیت اعتباری باشد، قابل تملیک و تملّک هستند.
انسانها منافعی دارند که مخصوص به زمان خاصی نیست و نیازمند به شخص اعتباری هستیم. وقتی شرکتی را به نیاز افرادی تشکیل میدهند، چه اشخاص طبیعی باشند، چه نباشند و چه هیئت امنا باشند، یا خیر، آن شخص اعتباری است. دامنه شخص اعتباری، گستردهتر است.
برخی منافع اجتماعی از عناوینی است که برای شخص طبیعی امکان ندارد. شرکتی تأسیس کردند و کارهایی میتواند انجام دهند که شخص حقیقی نمیتواند؛ مانند مؤسساتی که برای حفظ میراث فرهنگی است و برای اشیاء است.
مراد به شخص طبیعی و حقیقی، گاهی انسان ذوی العقول است ولی گاهی شخص حقیقی، شیئی است که در خارج موجود است. ما شخص طبیعی را اعم از ذوی العقول و غیر آن میدانیم. حیوان را هم شامل میشود. نقد اولیهای که بر این آقایان داریم، همین است. گمان کردند که شخص اعتباری باید موجود طبیعی و ذویالعقول باشد؛ مثلا زکات برای فقرا و «عاملینَ علیها» است؛ چه در خارج باشند و چه نباشند. مهم صدق عنوان است.
ذِمّهی شخص اعتباری با ذِمّهی شخص حقیقی، تفاوت دارد.