99/11/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/قرارداد اختیار معامله /مشروعیت شرط تضمین مانند گارانتی و وارانتی و ارتباط آن با اختیار معامله
قبل از درس، راجع به نور و انوار الهی صحبت شد. در این چند روزی که در آستانه ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها هستیم. بحث را متیمن میکنیم به حالات نوری نیر اعظم الهی و نور اکرم حضرت حق، حضرت زهرا سلاماللهعلیها.
گاهی علل الشرایع مرحوم صدوق را مطالعه کنید؛ مطالب مهمی به عنوان علل الشرایع آوردهاند. مرحوم شیخ صدوق، این محدث بزرگوار، روایت را از امام صادق علیهالسلام نقل میکنند؛ از ایشان پرسیدند که چرا حضرت فاطمه را زهرا سلاماللهعلیها مینامند؟
حضرت این جمله را بیان فرمودند: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ».[1]
بحمدالله در درس تفسیر، اوضاع فرشتهها و گفتمان آنها را با خدا و جعل خلافت، توضیح دادیم. این حدیث از احادیثی است که واقعا نورانیت خاصی دارد؛ جا دارد که با این حدیث خود را نوری کنیم؛ با نور، زنده باشیم. اگر قرار باشد این حدیث را بفهمیم، باید سراغ آیه نور برویم. ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ﴾؛[2] حضرت زهرا سلاماللهعلیها، مهر تابان، خورشید فروزان و ستاره درخشان ولایت و عصمت و امامت است که نور درخشندهاش، تمام آسمانها و تمام عالم و آدم را نورافشانی میکند. اگر از من طلبه بپرسید: چرا زهرا، زهرا است؟ میگویم: چون آیه نور، آیه نور است.
این حدیث را در بحار، ملاحظه فرمایید؛ در جلد 43، برخی حالات حضرت زهرا سلاماللهعلیها نقل شده است. اینکه چرا ایشان را زهرا نامیدند؟ در روایات دارد: «همان طور که ستارهها و خورشید، بر زمین نورافشانی میکنند، حضرت زهرا سلاماللهعلیها بر ماسویالله، نورافشانی میکند».[3]
در وجه تسمیه حضرت زهرا سلاماللهعلیها، چند روایت است:
«پس از خلقت آسمان و کرات، فرشتهها از تاریکی آسمانها شکایت کردند؛ خدای منان و سبحان، نور حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در قندیلی قرار داد و از عرش آویزان کرد؛ برای کرات دیگر، نور ایشان منور شد».[4]
«خلقها من نور عظمته»؛ حضرت زهرا سلاماللهعلیها را از نور عظمتش آفرید. عالم عظموت و جبروت و ملکوت است؛ این عوالم مختلف، نیاز به نورانیت دارد؛ هنگانی که این نور، نورانیتش متجلی شود، آسمانها و زمین، نورانی میشوند.
خداوند نور آسمان و زمین، نوری دارد که عظمت دارد؛ و مصداق این عظمت نوری، حضرت زهرا سلاماللهعلیها است؛ برای اینکه نورانیت آن متجلی شود، «غشیت أبصار الملائکة»، دیدگان فرشتهها خیره میشود و این، باعث سجده فرشتهها میشود. اینکه خداوند فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ﴾،[5] منشأ این سجده، نورانیت حضرت زهرا سلاماللهعلیها است؛ تا قیامت، هر ساجد و ساجدهای که سجده کند، منشأ سجده او حضرت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه سلاماللهعلیها است. اینکه سجده، قله نماز است، و به مخالف بگو نماز خود قضا کن، به همین جهت است. فخر رازی، امامالمشککین بود؛ او به حضرت زهرا سلاماللهعلیها که میرسد، میگوید: «لا شک و لا شبهة فی عصمتها». منشأ نورانیت که خورشید و ستارهها میآیند و میروند، منشأ نوری آنها حضرت زهرا سلاماللهعلیها است. زهرا در چه قسمتی از هستی است.
حدیث دیگر از بحار: «سوال میکنند که چرا زهرا را زهرا میگویند؟ حضرت میفرمایند: چون روزی سه تجلی نوری داشت؛ بامداد، ظهر و شامگاه؛ در صبح و ظهر و شب، تجلی نوری دارد؛ در روایت هست که این تجلی، بر مولای متقیان بود»؛[6] کسی که نور است، تجلی نور را میداند که چیست؟ مجلای نور است؛ مصداق واقعی آیه نور است؛ ایشان آیهای از آیات نور است. در میان سور قرآن، یک سوره نور و یک آیه نور داریم؛ این آیه، مصداق و حقیقتش، حضرت زهرا سلاماللهعلیها است.
این روایت را ملاحظه کنید: در کافی از مرحوم کلینی از امام صادق علیهالسلام درباره آیه نور پرسیدند؛ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ﴾؛[7] - ان شاء الله در تفسیر به سوره نور برسیم. مشکات، یعنی چراغدانهایی که داخل آن، چراغهای مختلفی روش میکنند؛ اگر در سالنی نورافکنهای مختلف باشد، فضا را روشن میکند؛ داخل آن محفظه چراغدان میشود؛ مانند لوسترهای امروز - وقتی از آیه نور سوال کردند، ایشان فرمودند: «المشکوة فاطمة»؛ این مصباح اول، وجود مقدس امام مجتبی علیهالسلام است؛ «المصباح فی زجاجة»؛ زجاجه، چراغی در حباب شفاف است؛ فرمودند: زجاجه، امام حسین علیهالسلام است؛ «الزجاجة کأنها کوکب دری»؛ این ستاره سحر است که ستاره زهره و نماد حضرت زهرا سلاماللهعلیها است. در قرآن داریم ﴿وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ﴾؛[8] کسی که از نسل حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای او نورانیتی قرار نداد، نور ندارد.
«آقا رسولالله صلیاللهعلیهوآله، آیه نور و آیه بعد از آن را تلاوت کردند؛ ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾؛[9] یکی از اصحاب پرسید: این خانهها، چه خانهای است؟ فرمودند: خانه پیامبران؛ خلیفه اول بلند شد؛ اشاره کرد به خانه امیرالمؤمنین علیهالسلام که آیا این خانه هم از آن خانهها است؟ فرمودند: نعم من أفضلها».[10]
بله، این خانه از بهترین بیوت است.
مقام نوری حضرت، مقام خاص و عجیبی است.
بحمدالله ما در مباحث بورس، انواع و اقسام معاملات را بیان کردیم و راهکارهای صحت بعضی از معاملات در بورس را بیان کردیم.
اجازه بدهید یک نکته مبتلابه دیگری مطرح کنم که خودش، یک بحث جدید است.
آیا در معاملات شرایط تضمینی جدیدی که فروشنده برای جلب خریدار میگذارد، صحیح است یا خیر؟
مثلا یک از این شرایط تضمین، گارانتی و تضمین دیگر، وارانتی است؛ آیا این صحیح است یا خیر؟ فروشنده تضمین میدهد که خریدار، جنس را سالم، تحویل بگیرد؛ میخواهد اطمینان خریدار را جلب کند؛ حالا فرقی نمیکند کارخانهای است که تولیدش را عرضه میکند، یا فروشنده دیگری است که جنسش را عرضه می کند. آیا تضمین در معاملات، صحیح است یا خیر؟ این مسئله فقط در بورس نیست؛ ولی ارتباط با بورس هم دارد؛ مثلا گاهی، بیمه برای سهام میگذارد؛ بیمه هم، از مصادیق تضمین است؛ آیا صحیح است یا خیر؟ واجب الوفا هست یا خیر؟
اگر معاملهای شد و شرط ضمن عقدی داشت و مخالف کتاب الله نبود، اعتبار دارد؛ همان طور که مفاد عقد، لازم الوفا است، مفاد شرط هم، لازم الوفا است؛ مرد است و قولش و حرفش. این شرط را، موجد حق میدانیم؛ حق را قابل خرید و فروش میدانیم؛ موجد حق، یعنی اگر این تضمین نبود و خریدار فقط، طلبکار جنس بود، ولی با این شرط، طلبکار سلامت جنس هم هست؛ این تضمینی است که رغبت ایجاد میکند. گارانتی و وارانتی را، قابل خرید و فروش میدانیم؛ چرا که حق است؛ گارانتی و وارانتی، حقی ایجاد میکند که قابل مبادله و شرط ضمن عقد است؛ در صورتی که قوانین شرط رعایت شود، اعتبار دارد. بیمه هم، جزو این مصادیق است؛ بیمه، پرداختی ضمانت اشیاء است. همین شرط ضمن عقد که اعتبارش کردیم؛ میتوان به عنوان شرط ابتدایی، ملتزم شد؛ قابل خرید و فروش است؛ چرا که من له الحق و من علیه الحق، درست میکند و نماد بایع و مشتری میشود.
مشترکات این دو در این است که هر دو، ضمانت جنس است؛ چه از جانب فروشنده و چه خریدار. در اختیار خرید یا فروش هم، همین است. اگر کسی برند دارد و برای اینکه راندمان کارش بالا رود، تضمین میگذارد و قیمت جنس را بالا میآورد؛ جنس با گارانتی، یک قیمت دارد و بدون آن، قیمت دیگر.
افتراقشان در این است که گارانتی، زمان مشخصی است؛ ولی وارانتی، طولانیتر است و مادام العمر است.
مثلا رایج است که فلشمموریها، گارانتی مادام العمر دارد که همان وارانتی است؛ در گارانتی، فروشنده می گوید: اگر خراب شد، جنس را با جلدش بیاور و یکی دیگر ببر.
گارانتی، تعویض است؛ ولی وارانتی، تعمیر است؛ در گارانتی، جنس مبادله میشود و گاهی پول را هم پس میدهد؛ ولی در وارانتی، جنس را پس نمیدهد؛ اگر نقصی داشت، جبران میکند؛ در وارانتی، تضمین سلامتی و تعمیر است.
در اختیار معامله، قرارداد میبندد سهم و یا اوراق بهادار با سررسید مشخص، اختیار فروش تنها یا خرید تنها میدهد. زمان تسویه حساب، نقدی باشد یا کالا به کالا؛ آیا در برخی اوقات، این تبدیل و تبدل، تبدیل به معامله کالی به کالی نمیشود؟
اگر بیع دین به دین یا ذمه به ذمه باشد، در آن تأمل است؛ ولی گفتیم: اگر معامله باعث دین شود، صحیح است. اگر گارانتی و وارانتی، دین به دین است که نهی خاص داریم و مانند معامله ربوی است؛ تخصصا هم به نظر ما خارج است، نه تخصیصا؛ این معاملات ربوی از اول، مرز ممنوعه شارع است؛ نه اینکه ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ﴾،[11] ربا را شامل شد و بعد ﴿حَرَّمَ الرِّبَا﴾[12] خارج شد؛ خیر، از اول خارج بود.
گارانتی یا وارانتی که حق تعویض یا تعمیر کالا است، اگر تبدیل به بیع دین به دین شود، جایز نیست.
اهل معامله در بورس، دقت کنند و این مطلب را تشریح کنند.
فقه، بن بست ندارد؛ راه خروجش این است که در این موارد، با عقد بیع، وارد نشوند و با صلح و هبه یک طرفه، وارد شوند. قرارداد، همان است، ولی خرید و فروش نباشد؛ مصالحه باشد که نظر اولی ما این بود که صلح کنند.
باید راههای برونرفت از ربا را بحث کنیم؛ برای بانکها مناسب است؛ گاهی امری، ظاهرش ربا است؛ ولی خودش، ربا نیست. مثلی بودن و قیمی بودن، مهم است؛ ملاک در معاملات، اعتبار است؛ پول باشد، حیاتش به اعتبار است؛ طلا و نقره هم، همینطور است؛ مال، «ما یمیل إلیه الانسان و یرغب فیه» است.
وقتی مالیت آمد، اعتبار آمد؛ و وقتی اعتبار آمد، ارزش خرید و فروش دارد؛ ما پول و کالا را، نماد اعتبار میدانیم؛ اگر روزی از عرف عقلای ازمنه مورد توجه قرار گرفت، درست است؛ بورس، بیمه، سر قفلی، بیع موقت و ... .
فرق خرید و فروش دین، با اینکه با معامله، دین بیاید، دقیق و ظریف است.
گارانتی و وارانتی، اعتبار ایجاد میکنند و درست است.
حضرت امام در بیع و کتب دیگر میفرمایند: عقربهای قدیم، زیاد بود؛ «اگر کسی را آورد که هر تعداد عقرب بیاوری، این قدر پول به تو میدهم این کارش، مالیت دارد و صحیح است».[13]
ارزش، دارایی است؛ و دارایی، قابل معامله است؛ گارانتی و وارانتی، جزو همین شرایط است؛ مانند اینکه فلاکس را تحویل شما میدهیم؛ با گارانتی و وارانتی قیمتش اینقدر است و بدون آن اینقدر است؛ همانطور که می گوییم این فلاکس قابی هم دارد و دستگیره دارد که راحتتر، حمل شود. همانطور که اینها قابل ارزش گذاری است، گارانتی و وارانتی هم قابل ارزش گذاری است؛ چون هر کجا که تعهد بیاید، ارزش ایجاد می کند و ارزش که ایجاد شد، قابل مبادله است؛ چون هر کجا معاهده بیاید، ارزش دارد و وقتی ارزش داشت، قابل معامله است؛ یعنی ما مبادله را فرع بر ملکیت نمیدانیم.
در مورد عین هم گفتیم که انواع و اقسامی دارد.
ما اکثر تسویه حسابها مشروع می دانیم مگر اینکه با خطوط قرمز منافاتی داشته باشد. همه اینها جزو شرایط ضمن عقد می شود.
آیا خلاف شرط، معامله را باطل میکند؟ ما شرط فاسد را مفسد عقد نمیدانیم.