99/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/قرارداد اختیار معامله /مبانی روایی و فقهی اختیار معامله
در جلسههای گذشته عرض کردیم کمال انسان، به تعلیم و تعلم و علم است. علم چنانکه عدر بحث تفسیر هم محضر اعزه تقدیم شد، علم حقیقی است و علم حقیقی هم، به تعلیم و تعلم اسمای الهی است؛ به خصوص اسمای حسنی. ائمه معصومین علیهمالسلام، مصداق حقیقی اسمای حسنای الهی هستند. ﴿وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى﴾؛[1] ما هرچه بتوانیم با فرمایشهای ائمه طاهرین علیهمالسلام انس بگیریم، انس با اسمای الهی است؛ بهترین موضوع علم، این است. حدیث امروز را تقاضا دارم با دقت خاصی عنایت بفرمایید.
حدیث را جناب مرحوم شیخ مفید از منصور بن بُزُرج - که در فارسی همان بزرگ است، معرب شده است - نقل میکند: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: ای سیدم و مولایم در محضر شما که هستیم - نقل از کسی است که منتسب به اهلبیت علیهمالسلام است و روش علمی را مفهوما و مصداقا بیان کردند - ما فراوان از شما میشنویم که از سلمان فارسی یاد میکنید؛ حضرت فرمودند: نگو سلمان فارسی؛ بگو سلمان محمدی صلیاللهعلیهوآله؛ نام او را بدون نسبت به ما، بیان نکن؛ چقدر باید کمال پیدا کند که بفرمایند منتسب به ما است؛ « وَإِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ، فَلِذلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ»؛[2] کافی، ج2، ص332؛ بصائر الدرجات، ص25؛ اینکه فرمودند: «علماء أمتی أفضل من أنبیاء بنی اسرائیل»؛[3] این علما، یعنی اهل بیت علیهمالسلام؛ سلمان از علما شده، چون منتسب به علما است؛ منتسب به ما است. چرا سلمان از علما و از اهل بیت علیهمالسلام شده است؟ سلمان منا اهل البیت شده است. این حدیث سیر و سلوکی امروز ما است. فرمودند: به چند خصلت، از ما اهل بیت علیهمالسلام شده است. این حدیث در بحار، ج22، ص327 و امالی شیخ طوسی، ج1، ص133 آمده است؛ امالیها را مطالعه کنید؛ خیلی مطلب دارد؛
«احدیها ایثاره هوی امیرالمؤمنین علیهالسلام علی هوی نفسه»؛ خواسته امیر المؤمنین علیهالسلام را بر خواسته و هوای خود را مقدم میکند؛ این، یعنی ولایتمدار است؛ چون ولایتمدار است، نزد ما و همه محبوبیت دارد.
«و الثانیة حبّه للفقراء و اختیاره إیاهم علی أهل الثروة و العدد»؛ تهیدستان و فقرا را دوست دارد، و اگر قرار باشد روزی بین ثروتمندی و سرمایهداری امر دائر شود که سلمان انتخاب کند، فقرا را انتخاب میکند؛ فقیر دوست است.
«و الثالثة حبّه للعلم و العلماء»؛ دانش دوست و دوست علم است؛ اهل دانش را دوست دارد و همنشین با علماء است؛ این سه خصلت، باعث شده سلمان از ما باشد.
اول به خود خطاب میکنم، و ان شاء الله حقیر هم با شما، شریک باشیم؛ سعی کنیم ولایت مدار باشیم؛ ولیّ، حرف اول در زندگی ما بزند؛
دوم: برای بیچارهها و فقرا و مساکین و کسانی که دستشان از دنیا کوتاه است، اگر میتوانیم حوایج آنها را رفع کنیم یا دوستشان داشته باشیم؛
سوم: دانش دوست و طلبه باشیم؛ خواهان علم باشیم؛ وصف خود را گم نکنیم؛ از همه اعزه خواهش میکنم طلبه باشیم؛ یعنی طالب کمال و علم؛ دانشجو هم دانش را میطلبد؛ هر دو، طالب کمال و علم هستند.
بعد حضرت فرمودند: «إن سلمان کان عبدا صالحا حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین»؛[4] نماد این جمله امام صادق علیهالسلام، آیه ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾[5] است؛ او، اهل تسلیم است و عبد است. انشاءالله سلمان که نماد انسانیت و سالک حقیقی است، به او اقتدا کنیم؛ همانطور که علمای سلف ما اقتدا کردند و به نتایجی هم رسیدند. الحمد لله رب العالمین.
خدا را شاکریم که در بورس و معاملات آن، در بیان روایاتی بودیم که برخی معاملات مدتدار، یا معاملههایی که میتوانست زماندار باشد، بیان میکردند؛
یکی دیگر از روایتها که میتواند مؤید معاملاتی مانند اختیار معامله باشد که زمان و مدت و امثال آن، در آن دخیل است، این روایت است:
وعن محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن علي بن أحمد، عن يونس قال: «كتبت إلى الرضا عليهالسلام أسأله عن رجل تقبل من رجل أرضاً أو غير ذلك سنين مسمّاة، ثمّ إن المقبل أراد بيع أرضه التي قبلها قبل انقضاء السنين المسمّاة هل للمتقبّل أن يمنعه من البيع قبل انقضاء أجله الذي تقبّلها منه إليه، وما يلزم المتقبّل له؟ قال: له أن يبيع إذا اشترط على المشتري أنّ للمتقبّل من السنين ماله»؛[6]
سند خوبی دارد. یونس میگوید: با حضرت امام رضا علیهالسلام مکاتبه کردم؛ از شخصی که زمینی را از دیگری برای چند سال قبول کرده بود؛ و مقدار آن سالها هم مشخص بود.
ما میخواهیم معاملات مدتدار را بحث کنیم که در این مدت، اختیار معامله دارد یا خیر؟ میتواند هر کاری بر کالایش یا زمینش انجام دهد؟
این فرد، میخواهد زمینش را بفروشد؛ آیا کسی که زمین او را گرفته است، میتواند از بیع قبل از انقضای اجل، منعش کند؟ صاحب وسائل، این روایت را در باب اجاره آورده است، ولی اعم از اجاره است.
حضرت زیبا فرمودند؛ نفرمودند نمیتواند بفروشد؛ فرمودند: همان شرطی که کرده، برای متقبل زمین هم شرط کند؛ بگوید: فلانی باید چند سال اجاره یا منافع دیگر آن خانه، دستش باشد. همانند این حدیث را شیخ طوسی در تهذیب، ج7، ص208 از احمد بن محمد را نقل کرده است.
نفرمودند جنسی که مدتدار است، خرید و فروش نشود؛ بلکه بفروشد، ولی برای کسی که میخرد شرط بگذارد.
اختیار معامله است؛ طبق این روایت، مراجعه از زمان قرارداد یا از زمان سررسید باشد، اشکالی ندارد؛ باید به معاملهگر دیگر بگوید: تاریخ تسویه ما با فلانی، فلان موقع است؛ تا آن زمان هر معاملهای خواست، میتواند بر کالا انجام دهد.
وعن عدّة من أصحابنا (منظور از عده را عنایت دارید)، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن إسحاق قال: «كتبت إلى أبي الحسن الثالث (امام هادی) عليهالسلام: رجل استأجر ضيعة من رجل فباع المؤاجر تلك الضيعة التي آجرها بحضرة المستأجر، ولم ينكر المستأجر البيع وكان حاضراً له شاهداً عليه، فمات المشتري وله ورثة، أيرجع ذلك في الميراث، أو يبقى في يد المستأجر إلى أن تنقضي إجارته؟ فكتب عليهالسلام: إلى أن تنقضي إجارته»؛[7]
به حضرت گفتند مال اجارهای است. ما می خواهیم به طور مطلق بحث کنیم. ایشان فرمودند «إلی أن تنقضی إجارته»
تا اجارهاش منقضی نشده، باید در دستش باشد؛ پس در اختیار معامله هم می تواند تصرف داشته باشد، ولی باید توجه به زمان سررسید داشته باشد.
مرحوم سید یزدی در کتاب الاجاره عروه در مسائل متفرقه، میفرمایند که:
«لا یجوز إجارة الأرض لزرع الحنطة أو الشعیر بما یحصل منها من الحنطة أو الشعیر، لا لما قیل من عدم کون مال الإجارة موجودا حینئذ لا فی الخارج و لا فی الذمة و من هنا یظهر عدم جواز إجارتها بما یحصل منها و لو من غیر الحنطة و الشعیر بل عدم جوازها بما یحصل من أرض أخری أیضا لمنع ذلک فإنهما فی نظر العرف و اعتبارهم بمنزلة الموجود کنفس المنفعة».[8]
حواشی این موارد را هم نگاه کنید. اگر معاملهای بود که عرف او را به منزله موجود حساب کرد، نه معدوم، میشود معامله کرد؟ درست است مال الإجارة، الآن اجاره شده است، ولی نمیداند این زمین، محصولش چقدر است؟ اما کشاورزها و عرف، یک نگاه میکنند و میگویند: این قدر گندم میدهد، میتوانیم معامله کنیم یا خیر؟ اگر عرف به منزله موجود قلمداد کرد، میشود.
دیروز هم سؤالی عرض کردیم که اگر عرفی، معاملهای را تایید کرد و آن معامله در گذشته و مسبوق به زمان شارع نبود؛ عرف بازاریها، معامله جدیدی را تاسیس کردند؛ این، شرعی هست یا خیر؟ ما بحمدالله به این نتیجه رسیدیم که اگر منعی از شارع نیابیم و بین عقلا رواج یابد، جایز است؛ چون شارع، من العرف و عقلا است؛ شارع در معاملات، محدد است نه مؤسس معاملات؛ در اینجا باید، نظر عرف رعایت شود.
عبارت مرحوم صاحب جواهر در ج23، ص98 را هم عرض کردیم؛ ملاحظه کنید.
ایشان میفرمایند: «و یمکن الصحة (در شرایط ضمن عقد) للعموم و لأنه یجری مجری الخیار لأن دفع المشتری الثمن و عدمه من افعال المشتری الاختیاریة فهو تخییر له فی فعل الممضی و الفاسخ»؛[9]
اینکه عقد لزوم دارد یا خیر، از افعال اختیاری مشتری است. مرحوم صاحب جواهر، اختیار معامله را در جواهر آورده است؛ از این عبارت میتوان استفاده کرد که اختیار خرید، یا فروش است؛ ایشان فرموده است: «من افعال المشتری الاختیاریة»؛ اختیار معامله، خرید و فروش میشود. اگر مراد این است که معامله، یعنی تملیک، اینجا اینچنین نیست؛ اگر مال را به ارزشگذاری حساب کنید، این گونه است.
بسط دلیل و مبنا بدهیم. همین مبتلا به امروزیها؛ ارز دیجیتال؛ اگر عقلای قوم برای خرید و فروششان مبنا داشته باشند، از افعال اختیاری مشتری باشد، دلیلی بر منع نداریم.
نکته مهم دیگر این است که شاید اصلا مطلبی در زمانی، عقلایی و عرفی باشد که در زمانی دیگر، عقلایی و عرفی بودنش فراموش شود؛ ما باید کدام را انتخاب کنیم؟ چون نحن أبناء العصر و الدهر؛ زمانی که ما زندگی میکنیم، برای ما، عرف زمانی و مکانی است؛ چه عرف خاص و چه عرف عام. ما قائل به حقیقت شرعیه و یا حقیقت متشرعه بالأصالة برای معاملات و عقود نیستیم؛ قائل به حقیقت عرفیه یا حقیقت لغویه هستیم؛ این حقیقت عرفیه و لغویه در مرحله دوم، موضوع له شرعی درست میکند؛ اگر حقیقت شرعیهای باشد، بالاستقلال نیست؛ به تبع عرف و عقلا است؛ به ارتکازات عقلایی و سیرههای عقلایی است - با فرقی که بین این دو هست[10] - اگر منعی از جانب شارع نباشد، صحیح است.
به قول مرحوم علامه در در تحریر فرمودند: «إذا بعتک علی ان تنقد لی الثمن بعد شهر»؛[11] در قواعد، نظری دارند که اشکال دارد.
پیشنهاد میکنیم معاملات دیگر را با این مبنا، فهرست کنید؛ با این مبنا چه سری معاملاتی از معاملات جدید، صحیح است؟