99/11/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/قرارداد اختیار معامله /حکم اطلاق سررسید در معاملات مدتدار از جمله اختیار معامله
حدیث امروز، فرمایشی است از حضرت رسول مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله؛ حدیثی است که واقعا وجود مقدس پیغمبر صلیاللهعلیهوآله با آن مقام خاتِمیت و خاتَمیتشان این گونه میفرمایند:
«إذا أتی علیّ یوم لا أزداد فیه علماً یقرّبنی إلی الله فلا بارک الله لی فی طلوع شمسه»؛[1]
فرمودند: اگر روزی بر من برسد که در آن روز بر علم و دانشم چیزی نیفزایم و علمی بر علوم افزایش نیابد، آن هم علمی که مرا به خدا برساند - معلوم است علم تنها ناجی نیست؛ علمی نجات دهنده است و انسان را میرساند که ما را به خدا نزدیک کند – خداوند، طلوع آفتاب را بر من مبارک نساخته است.
درس خارج است و روایات و استنباط؛ گفتیم: همه علوم، در واجب تقربی خلاصه میشود. یکی از مباحث علم اصول، واجبات تعبدی و توصلی است. به جهتی همه علوم، در واجب تعبدی و تقربی خلاصه میشود؛ اگر این گونه شد، علم مقرِّب و ما مقرَّب میشویم؛ در این قرب، با هم مسابقه میدهیم. ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ﴾ [2] ﴿أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾[3] ؛ سابق اولی، حضرت امیر علیهالسلام هستند و باقی، شیعیان ایشان.
مانند برخی آیات و کلمات، این فرمایش حضرت، میتواند دعا باشد یا اخبار باشد. رسول مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله، طبق آیه شریفه سوره طه که سوره خود حضرت است؛ ﴿وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾؛[4] خدایا برای من، علم را زیاد کن. طبق این آیه و این فرمایش حضرت، در نظام اسلامی و نظام دینی و نظام سیر و سلوکی، فارغ التحصیلی معنا ندارد؛ همیشه باید در حال تحصیل بود؛ دانش، حد و مرز ندارد؛ جغرافیا و زمان و مکان ندارد؛ به عبارت بهتر باید از چین تا ثریا دانش آموخت. «أطلبوا العلم من المهد الی اللحد»؛[5] این قدر وسعت علمی، زیاد است؛ تا جایی که انسان با علم به رفیعالدرجات میرسد.
« العِلمُ نورٌ وضياءٌ يَقذِفُهُ اللّه ُ في قُلوبِ أولِيائِهِ، ونَطَقَ بِهِ عَلى لِسانِهِم»؛[6] این انسان، انسان دیگر میشود؛ اگر این انسان، چهل روز مراقبت کند، چه میشود؟ ماه رجب، نزدیک است؛ در مراقبه و محاسبه و در پیمایش اخلاص باشید؛ اگر جزو مخلصین نیستیم، در طریق آن باشیم و تمرین اخلاص کنیم؛ طریق صدیقین و اولیای الهی.
سید علی اکبر آقای یزدی، کتابهای خوبی دارد؛ مقتل و غیره؛ خواست نماز جماعت بخواند؛ دید روستایی آمد اقتدا کرد؛ تا قنوت به او اقتدا کرد؛ بعد فرادی کرد و رفت سفره را پهن کرد، شروع کرد غذا خوردن؛ مأمومین، اعتراض کردند که چرا این کار را کردی؟ مرحوم سید با او حال و احوال کرد؛ جمعیت او را مسخره میکردند؛ گفت: من آمدم فضیلت نماز را از محضر شما کسب کنم؛ دیدم تا رکعت دوم خوب بود؛ در رکعت دوم، بازار الاغفروشها سیر میکردید؛ مرحوم سید گفت: او را بگذارید؛ حق با اوست؛ یک مرتبه در نماز به فکر افتادم، الاغی لازم دارم؛ آن را از کجا تهیه کنم؟ اگر میخواهیم سیر و سلوک داشته باشیم، باید منصف باشیم؛ گفت: من برای همین، نماز را فرادی خواندم؛ دیگر آن شخص را ندیدند. اولیای الهی در هر لباسی و هر زمانی هستند.
در ملاقات و دیدار و فراگیری علممان یک لحظه هم وقت خود را تلف نکنیم؛ هر لحظه باید در حال فراگیری علم باشیم؛ علمی که ما را به خدا نزدیک کند؛ اگر به حضرت حق نزدیک شدیم، علم ما را به جاهایی میرساند؛ میتوان گفت: قربة إلی الله آموختهایم؛ آموزشهای ما در آن، پرورش خواهد بود؛ اینجا است که مورد رضایت حضرت ولیمان ع امام زمان عجلاللهفرجهالشریف قرار خواهیم گرفت.
علوم، دارای مراتب و مراحل است؛ اولویتهایش هم، چنین است؛ شاید برخی از علوم برای عدهای، واجب کفایی باشد؛ برای برخی، وجوب عینی پیدا کند؛ مثلا استعداد خاصی دارد. مسأله سیر و سلوک، هم امر اخلاقی دارد و هم امر مولوی است. علم، فریضهای که انسان باید کسب و اکتساب کند تا به نتیجه برسد.
در معاملات بورس، در انواع و اقسام معاملات در اختیار معامله بودیم؛ ولی شقوق دیگری از اقسام بیع و خرید و فروشها و مصادیق آن، محضرتان تقدیم شد. به عنوان بحث اختیار معامله، آنچه شبیه آن هست، محضرتان عرض کردیم. به این نتیجه رسیدیم که اگر شارع مقدس در سیره عرفیه و عقلاییهاش، تابع عرف و عقلا است، نه به معنای تابع مطلق، بلکه خودش از عقلا و عرف است و برخی حوادث عقلایی را میپسندد و برخی را خیر؛ آنچه نمیپسندد ردع میکند؛ شارع مقدس، محدّد است و نصوص، تحدیدیه هستند و حدود و خصوصیات را بیان میکنند؛ اگر خصوصیات نباشند، میتوان استفاده حلیت کرد.
معاملات هم به سیر کمالی و نیاز بشر، هر روز در حال تحویل و تحول است؛ زمانهای گذشته، اینترنت نبود؛ ارتباطات قوی و لحظهای نبود تا معاملات باشد. خیار مجلس که بعدا خواهیم رسید، به این معنا است که چند نفر جمع شوند و معامله کنند، یا اگر الآن فردی این سوی دنیا و دیگری در طرف دیگر دنیا است و با تلفن یا اینترنت معامله میکنند، در اینجا عرضمان این است که خیار کل شیء بحسبه؛ خیار مجلس، به حسب همان مجلس تبایع و معامله است؛ «البیّعان بالخیار»؛[7] بایع و مشتری تا جدا نشدهاند و تلفن یا ارتباط را قطع نکردند، خیار دارند؛ تا جدا شدند، خیار از بین میرود.
در بحث اختیار معامله هم به نیاز زمان، این گونه شده است؛ ملکی نیست، بلکه حقی است و نسبت خودش با کالا یا اوراق بهادار، به دیگری میدهد؛ با توجه به سر رسید و زمانی که دارد یا اقسام اروپایی و امریکایی، آیا حق مراجعه به طرف دیگر از زمان معامله است، یا از زمان سررسید؟ اولا: اگر مشخص کنند که بهتر است؛ ولی اگر معلوم نکردند، باید مراجعه به عقلای قوم کنیم؛ به آن زمان و مکانی که معامله به آن انصراف دارد، یا اطلاق دارد؛ با اطلاقات یا انصرافها یا با تغلیب، استفاده میکنیم که معامله چگونه است.
کلام مرحوم سید را محضرتان عرض کردیم.
عبارت مرحوم صاحب جواهر را محضرتان عرض کنم.
«وينقسم البيع باعتبار وجودهما في كل من الثمن والمثمن، والتفريق، إلى أربعة أقسام: فالأول النقد؛ والثاني الكالي بالكالي، اسم فاعل أو مفعول من المراقبة، لمراقبة كل من الغريمين صاحبه لأجل دينه، ومع حلول المثمن وتأجيل الثمن، النسيئة، وبالعكس، السلف، وكلها صحيحة، عدا الثاني، (این عبارت را قبلا داشتیم.) وكيف كان فـ (من ابتاع شيئا مطلقا) من دون تقييد بالتأجيل للثمن (مدتدار) وخلافه أو اشترط عليه التعجيل منه (بدون مدت) كان الثمن حالا وكذا المثمن ، أما الإطلاق فللانصراف عرفا وقال الصادق عليهالسلام في الموثق « في رجل اشترى جارية بثمن مسمى ثم افترقا: وجب البيع والثمن إذا لم يكونا شرطا فهو نقد» (به محض اینکه اینها جدا شدند، در اینکه معامله لزومآور هست یا خیر، بحث است.) ومنه يعلم حينئذ ما ذكره بعضهم وغيره من أن اشتراط التعجيل مؤكد، بل في الروضة أنه المشهور، وفي الدروس « وأفاد التسلط على الفسخ إذا عين زمان النقد فأخل المشتري به مثلا»؛[8]
زمان مشخص شده، تأجیل است یا تعجیل است؟ میتوانیم طرف دیگر را که رعایت نکرده است، مجبور کنیم.
در اختیار معامله، زمان سررسید یا غیر آن کاربرد دارد؛ اگر در جایی است که اختیار معامله اروپایی است و وسعت دارد، یا امریکایی است، باید طبق همان در اختلاف عمل کرد؛ اروپایی و امریکایی به معنای اینکه آنجا باشد، نیست؛ بلکه خصوصیتی است برای معامله؛ شاید در ایران یا لبنان یا عراق باشد؛ خصوصیت معامله، به یکی از این دو روش باشد. آیا تعلیق بر مجهول هست یا نیست؟ به قول مرحوم صاحب جواهر، باید دید این شرط با مفاد عقد، تنافی دارد یا خیر؟ اگر با مقتضای عقد، تنافی داشته باشد، برخی باطل میدانند؛ مثلا ازدواج کرده است؛ فایده عقد ازدواج، تمتیع و تمتع است؛ اگر شرط عدم تمتع کرد، صحیح است یا خیر؟ در شرطها میرسیم، اگر شرطی عقلایی بود، قابل اجرا هست یا خیر؟ خدای نخواسته طرفین نکاح، مریضی دارند که طبق این مریضی باید این شرط را بگذارند؛ آیا لازم الاجرا هست یا خیر؟ عقد صحیح است یا خیر؟ شرط در عقد موقت و دائم که شیعه قائل به هر دو هستند؛ - اهل سنت، نکاح موقت را در مقام عمل دارند، ولی با شرط ضمن عقد؛ به این نتیجه رسیدهاند که این نکاح باید باشد، ولی به شرط ضمن عقد - در اختیار معامله و انواع آن و بیع موقت و اینکه زمانمند باشد یا نباشد، فرق است بین جایی که مبیع ما موقت است، یا بیع ما موقت است؛ تعجیل و تاجیل در ثمن و مثمن است، یا شرطی که گذاشته است.
با صراحت عرض میکنم فقه ما، راه بن بست ندارد. در بحث فقهی مربوط به کرونا هم عرض کردیم، فقه ما پویا است؛ چون دین ما بنبست ندارد و اسلام و دین ما جاودانه است. ﴿وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾؛[9] اگر بنبست احساس میشود، از کمبود ما است، نه از قوانین اسلامی.
لذا ایشان دارند که از قواعد و تحریر علامه نقل میکنند:
«كما في القواعد لما عرفته من اشتراطه برد الثمن، بل في التحرير في أحكام الخيار «إذا قال بعتك على أن تنقدني الثمن بعد شهر والا فلا بيع بيننا صح البيع» وفي القواعد « وفي صحة البيع نظر فان قلنا به بطل الشرط على اشكال»؛[10]
شخصی با دیگری معامله میکند، به شرط اینکه تا یک سال دیگر پول را آوردی کتاب را ببر؛ شخصی نیاز به پول دارد و کتابش را میدهد؛ این کتاب برای شما؛ تاریخ معلوم میکند یا خیر؛ اگر پولش را آوردم، کتاب را به من بده؛ تا آن تاریخ، حق خرید و فروش ندارد؛ بعد از آن تاریخ، معامله لازم میشود. اسلام، بن بست ندارد. برخی عقود، بیع نیست؛ ولی صلح و هبه معوضه است که با آن راهها درست میشود.
وبإسناده عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حسين ابن نعيم، عن أبي الحسن موسى عليه السلام قال: «سألته عن رجل جعل دار سكنى لرجل أيام حياته أو جعلها له ولعقبه من بعده هل هي له ولعقبه من بعده كما شرط؟ قال: نعم، قلت له: فان احتاج يبيعها؟ قال: نعم، قلت فينقض بيع الدار السكنى؟
قال: لا ينقض البيع السكنى كذلك سمعت أبي عليه السلام يقول: قال أبو جعفر عليه السلام: لا ينقض البيع الإجارة ولا السكنى، ولكن تبيعه على أن الذي اشتراه لا يملك ما اشترى حتى تنقضي السكنى كما شرط، وكذا الإجارة، قلت: فان رد على المستأجر ماله وجميع ما لزمه من النفقة والعمارة فيما استأجر، قال: على طيبة النفس وبرضا المستأجر بذلك لا بأس».[11]
بإسناده، بر اساس سند قبلی است؛ حدیث خوبی است.
بیع، نه اجاره را نقض میکند و نه سکنی را؛ میشود جمع بین اینها انجام داد.
نتیجه اینکه در بیعی که مدتدار است و معامله میشود، عرض ما این است که با این روایات، میشود تصحیح کرد.
عرض ما این است که مبنای استنباطی سرقفلی و برخی معاملات جدید، همین روایت است؛ این منافات ندارد؛ کسانی که در سرقفلی تأمل دارند، این روایت را ببینند؛ اسم سرقفلی آن زمان نبود، ولی سیره آن و نمونههای آن بودند. این روایت خوب و قابل استناد است. این روایت، در من لا یحضر، ج4، ص251 و در کافی، ج7، ص37و38 هم هست؛ روایتی است که در مجامع روایی، به سندهای مختلف هست؛ برخی سندهایش قابل تأمل است و برخی، قابل اِفتاء است.