99/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/قراردادهای آتی در بازار مشتقه /ادامه ادله لزوم وفا به قراردادها
حدیث اخلاقی امروز، فرمایش حضرت سرّالأنبیاءوالمرسلین، حضرت امیرالمؤمنین، (علیهالسلام) به یکی از خصیصین، جناب کمیل است و این دستور و فرمایشهای حضرت و دستورالعملهای ایشان، یکی از دستورالعملهایی است که باید جامعه علمی و حوزوی و دانشگاهی و جامعهشناسها و روانشناسها برای این دستورالعمل، برنامه ریزی علمی و عملی داشته باشند. حدیث هم در بحار، ج74، ص413 است.
حضرت (علیهالسلام)، اینگونه میفرمایند:
« یا کمیل قل الحق علی کل حال، و وادّ المتقین و اهجر الفاسقین، و جانب المنافقین، و لا تصاحب الخائنین»[1]
این خطاب به این شخصیت معنوی است؛ شخصیتی که در عظمتش همین بس که دعای شریف کمیل، از زبان ایشان و به وسیله ایشان نشر پیدا کرده است. دعای کمیل در واقع، دعای حضرت خضر نبی (علیهالسلام) است که به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داده شد و حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به اهل سرّشان، یعنی جناب کمیل تعلیم دادند و کمیل دعا را پخش کرد و معروف به دعای کمیل شد.
حضرت فرمودند: «یا کمیل، قل الحق علی کل حال»؛ اولین مطلب اینکه تو حقگو باش و هیچگاه از حق، فاصله نگیر و حق را بگو. در بعضی از فرمایشات ائمه (علیهمالسلام)، داریم که «قل الحق و لو علی نفسک»؛[2] انسان باید حق را بگوید، ولو به ضررش باشد؛ چه قدرتمند باشد و چه ضعیف باشد، باید حقطلب و حقجو و حقگو باشد؛ سخن حق بگوید و سخن حق بشنود و با حق حرکت کند و معیارش حق باشد. از فرمایش ایشان میشود استفاده کنیم که یکی از چیزهایی که باید انسان حق را بگوید، سخن گفتن و حرف زدن از خود حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) باشد که «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار»؛[3] خود حضرت محور حق است. و ما باید حق را بشناسیم تا اهلش را بشناسیم. و معرفت و شناخت حق، معرفت اهل حق است؛ یعنی کسانی که حق طلب هستند. پس اولین جمله این که انسان باید حق طلب و پیرو حق باشد و معیارش حق باشد.
فرمایش دوم اینکه «وادّ المتقین»؛ وادّ، از وُدّ و مودت میآید؛ یعنی دوستی.[4] جناب کمیل، متقین را دوست بدار و همراهی با متقین داشته باش. متقین چه کسانی هستند؟ در کریمه قرآن داریم ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾.[5] انسانهای باتقوا، اهل ایمان به مبدأ و معاد هستند و مؤمن به غیب و اهل اقامه نماز و اهل انفاق هستند؛ و در یک جمله به تعبیر خود حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبه متقین «هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ»؛[6] اینها اهل فضایل هستند. هر کسی که فضایل دارد، تقوا دارد و متقی است. پس خصلت دوم، دوست داشتن انسانهای با تقوا است. رسول مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «المرء علی دین خلیله»؛[7] اگر کسی را میخواهید بشناسید، ببینید با چه کسی رفیق است. اگر دوست انسان فرد با تقوا باشد، حالات خودش هم فرق میکند.
سفارش سوم اینکه: واهجر الفاسقین؛ آنان که اهل فسق هستند و کسانی که به کمال نرسیدند و اهل گناه هستند و آنانی که اهل آلودگی هستند، از اینها فاصله بگیر، و قطع رابطه کن؛ با اینها رفت و آمدی نداشته باش؛ با فاسق، هماهنگ و همراه و همنشین نباش. اینها مصادیق هجرت از فاسق است. فاسق، کسی است که احترام حق و ادب مع الله و مع الرسول و مع الامام (علیهالسلام) را ندارد. فاسق با فسق و گناهش، جامعهای را آلوده میکند. حضرت فرمودند: «جناب کمیل، با اینها رفت و آمد نداشته باش و زندگیات را از فاسقین جدا کن». قطعا انسان باید مراقب باشد که فسق فساق به او و دوستانش و خانوادهاش سرایت نکند و انسان را آلوده نکند.
دستور چهارم حضرت فرمودند: «و جانب المنافقین»؛ از انسانهای منافق هم دوری کن و مواظب نیرنگ آنها باش؛ چون منافق، اهل خدعه است و خودش را مصلح نشان میدهد و در لباس اصلاحطلبی ضربه میزند. و منافق، با ظاهری زیبا و فریبنده به سراغ انسانها میآید؛ شیطنت میکنند و آنها را فریب میدهد و به ظاهر میگویند: با شما هستیم، ولی در باطن نیستند؛ در ظاهر میگویند: ﴿إنَّا مَعَکُم﴾، ولی در باطن نیستند؛ طبق آیه شریفه ﴿وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ﴾؛[8] وقتی که با مؤمنین و بزرگان برخورد میکنند، می گویند: ما با شما هستیم. برخورد منافقانه دارند؛ با مؤمنان یک برخورد و با کفار، برخورد دیگری دارند. حضرت فرمودند: از منافقین و انسانهای دوچهره دوری کن.
آخرین فرمایش و دستورالعمل حضرت اینکه: «و لا تصاحب الخائنین»؛ با کسانی که خدای نخواسته خیانت و جفا میکنند و اهل وفای به امانت نیستند و اینها تعهدات اخلاقی و تعبدات دینی ندارند و مراقب خودشان نیستند و در یک جمله اهل خیانت هستند، با اینها هم همنشینی و مصاحبت نکن.
و اگر جامعهای آلوده میشود، ما میبینیم به رعایت نکردن این پنج چیز است؛ به جای حقگرایی، اهل باطل میشوند؛ ﴿إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا﴾؛[9] به جای اینکه پرهیزکار و پارسا باشند و دوستی با متقین داشته باشند، با هرزگان دوست هستند؛ و به جای اینکه فساق را دور کنند، به آنها مسئولیت و میدان میدهند؛ و به دورویانی که در ظاهر یک چیز میگویند و در باطن کار دیگر انجام میدهند، اینها را سردمدار میکنند؛ و به خائنان هم، مسئولیت های متعدد میدهند؛ و در نتیجه جامعه را به تباهی میکشانند. انشاءالله صفات رذیله را از خود دور کنیم و پاک شویم و صفات خوب را در خود پیاده کنیم، تا انشاءالله کمیلگونه، فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را انجام دهیم وحقگرا و پارسانگر باشیم و فاسق را از خود دور کنیم و به منافق جایگاه ندهیم و خائن را همراهی نکنیم.
رزقنا الله ایانا و ایاکم، عمل به این دستورهای حضرت امیر (علیهالسلام).
در درسهای گذشته در مباحث بورس به این نتیجه رسیدیم که معاملاتی که در بورس واقع میشود، یکی از اقسام چند معامله نقدی و نسیه و کالی به کالی و سلم یا سلف است. در مباحث اولیهای که مطرح کردیم، گفتیم طرفین به صورت قرارداد و وکالتنامه، وارد در خرید و فروش میشوند. در جلسه گذشته به این نتیجه رسیدیم که این خرید و فروشها، شاید چند احتمال و چند تصور و صورت داشته باشد؛ آیا در لفافه بیع است و خرید و فروش است؟ آیا ضمانتنامه و عهدنامه را امضا میکنند؟ آیا این عهدنامه آنها، عهدنامه و ضمانت نامه مستقل است یا ضمانتنامه در ضمن عقد است؟ آیا قرارداد آنها، هبه معوضه است؟ مثل اینکه قلم را میدهید، به شرط گرفتن کتاب. معاملهگری با معامله گر دیگر قرارداد میبندد که سهمی را بدهد و سهمی را بخرد، یا پولی را میدهد، تا سودی را بگیرد.
ما به این نتیجه رسیدیم که قرارداد، واجبالوفا است؛ به هر یک از این انحاء باشد؛ چه عقد مستقل، چه عهد مستقل، چه معاهده و ضمانتنامه ضمنی، چه مستقل، چه شرط ضمن عقد، چه قرارداد هبه معوضه باشد؛ ما به این نتیجه رسیدیم که واجبالوفا است؛ چون در کریمه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾،[10] بر اساس روایات صحیحه بالعقود، یعنی بالعهود.؛ به خصوص روایاتی که در تفاسیر روایی در ضمن آیه کریمه ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ مطرح شده است که حضرت فرمودند: «این عقود، عهدها و بیعتهایی است که برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برقرار شده است»؛[11] می توانیم از این استفاده کنیم که هر بیعت و پیمانی، باید واجبالوفا باشد.
و ما روایاتی داشتیم که مفصل خواندیم؛ در جلد 18 وسائل الشیعة، ما چند روایت را روزهای گذشته تحت عنوان خرید و فروش عینه خواندیم؛ خرید و فروش عینه یعنی، کسی معاملهای و جنسی را میخرد نسیه، و همان جنس را نقدی میفروشد؛ به عبارت بهتر، کسی نیاز به پول دارد و در دسترس ندارد و میخواهد این پول را به دست بیاورد؛ اگر دستی بگیرد و بعدا بیشتر پس بدهد، ربا است و شکی نیست که حرمت دارد. در قدیمالأیام این گونه بود؛ برای این کسی که می خواست پول به دست بیاورد، معامله مدتدار انجام میداد؛ جنسی را میگرفت، میگفت پولش را برایت میآورم. مثلا به صد تومان معامله می کرد؛ بعد همین جنس را در بازار نقدی، به قیمت کمتری میفروخت؛ نسیه بیشتر خریده است؛ پول را برمیداشت و استفاده میکرد. آدرس را از آن روایات که خواندیم، ملاحظه کنید. روایات صحیحهای تقدیم شد که وقتی از عینه از معصومین علیهمالسلام سؤال میکردند، ایشان میفرمودند: اگر اختیار فسخ و امضا و عدم امضای معامله، در اختیار این شخص است، اشکالی ندارد. تازه در معاملات عینه، گاهی جنسی که نقدی فروخته میشد، به خودش فروخته میشد؛ از او نسیه میخرید و نقدی به خودش میفروخت، یا به تاجر دیگری می فروخت.
ما در معاملاتی که در بورس صورت می گیرد و همینطور بازارهای دیگر کسی جنسی را ندارد و نیاز دارد، تهیه میکند، یا دلال و واسطه یا معاملهگر یا کارگزاری، جنسی که میخواهد برایش تهیه کند، این صحیح است یا نیست؟ یا بخشی از معاملات بورس این است که سهام و اوراقی یا چیزی را میخرند، و گاهی حتی خرید و فروش هم نیست، صرف یک معاهده است؛ قراردادی میبندند که بر اساس آن قرارداد، دو مطلب در آن مهم است: یکی اینکه در آینده، چیزی تحویل و تحول شود، اعم از اینکه آن چیز پول باشد، یا اعتبار یا سکه یا کالا یا جنس باشد، یا یک طرف کالا باشد و یک طرف نباشد، فرقی ندارد؛
و تعهد میکنند که در سررسید مشخص، این تغییر و تحول صورت گیرد؛ و حتی در بورس برای این تغییر و تحول هم، یک پشتوانه و ودیعه میگذارند. و ودیعه هم، سقف و کف دارد؛ یعنی گاهی میشود در معاملاتی که در بورس صورت میگیرد، اگر کفِ دارایی یک شخصی یا ودیعه گذاری او به حد خرید نرسد، باید دوباره حسابش را شارژ کند تا بتواند معامله کند؛ در نتیجه نمیتواند هرگونه معامله داشتته باشد؛ یعنی تا حد ودیعهاش میتواند معامله داشته باشد.
گاهی در بورس اتفاقاتی میافتد که معاملهگرها توجهشان، فقط به سودشان است. این شرعی است یا خیر؟
ما یک سری خط قرمزهایی در معامله داریم؛ خط قرمزها باید رعایت شود: ربوی نباشد، غرری نباشد، ثمن و مثمن مجهول نباشد، از همه مهمتر، رضایت طرفین به جنس هم باشد.
میتوانیم صورتهای مختلف را بگوییم قرارداد بسته و باید عمل کند؛ در روایات آمده، میتواند فسخ کند یا نمیتواند فسخ کند؟ ان شاء باع و ان لم یشأ لم یبع در روایت دارد.
در روایت 14 از باب 15 از ابواب احکام العقود وسائل الشیعه خواندیم، وقتی از امام معصوم (علیهالسلام) درباره عینه سؤال میکنند، اسماعیل بن عبدالخالق میپرسد بیشتر تجار ما عینه را انجام میدهند؛ آیا صحیح است یا صحیح نیست؟ می توانیم بگوییم: الآن اکثر بورسیها مدت را خرید و فروش میکنند، صحیح هست یا خیر؟
چنان که برخی از بزرگان مثل مرحوم میرزای قمی و مرحوم شهید و علامه در برخی کتابهایشان نظرشان این است که اگر به معاملهای دینی حاصل شود، واجبالوفا است؛ اگر به امضا و قراردادی ذمه کسی مشغول شود، باید وفا کند. و از بیع دین به دین یا کالی به کالی هم که حرام بود، خارج میشود؛ چرا؟ چون دین را به دین نمیفروشد؛ بلکه دین را از معامله میگیرد، بدهکاری را از معامله میگیرد؛
در نتیجه میتوان گفت: آیه شریفه ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾، مفادش این است که قراردادهایی که به معنای معاهده بر بیع است و بیع در آینده قبض و اقباضش یا مبادلهاش صورت میگیرد، اشکالی ندارد؛ چون آیه شریفه دارد ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾، و ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ هم معنایش این است که چه به قرارداد آتی و چه به قرارداد آنی، وفای به عهد باید داشته باشید؛ و اینجا خارج از بیع دین به دین است.
علاوه بر آیات و روایات بیع عینه، ما روایاتی داریم که به ما میگوید: انسان میتواند تصرفات مختلف در اموالش کند؛
یکی از آن تصرفات، ضمانتنامه و پیمان نامه است؛ عهد ابتدایی و عهد اولی است. حضرت امام هم در کتابهایشان دارند؛ چون دو مبنا است: برخی از فقها میگویند: عهد، باید مسبوق به پیشینه باشد؛ بعضی هم مانند امام رحمهالله نظرشان این است که تعهد بدون پیشینه هم، واجبالوفا است. ما هم مانند امام رحمهالله معتقدیم تعهد ابتدایی، کافی است؛ چون انسان متصرف در مالش است. خداوند به حکمت و قدرتش به انسان تسلط بر اموال و ملکیت داده است؛ و به عبارت بهتر، حقی قرار داده که آن حق، قابل خرید و فروش است.
وسائل، ج19، ص296، کتاب الوصایا، باب 17 را ملاحظه بفرمایید:
باب حكم التصرفات المنجزة في مرض الموت
محمّد بن يعقوب، عن محمّد بن يحيى وغيره، عن محمّد بن أحمد، عن يعقوب بن يزيد، عن يحيى بن المبارك، عن عبد الله بن جبلّة، عن سماعة قال: «قلت لأبي عبد الله عليهالسلام: الرجل يكون له الولد أيسعه أن يجعل ماله لقرابته؟ قال: هو ماله يصنع ما شاء به إلى أن يأتيه الموت».[12]
راوی می گوید: کسی می تواند برای بچهاش وصیتی بکند؟ فرمودند: مالش است؛ تا مرگ به سراغش نیامده در اموالش هرگونه تصرفی میتواند داشته باشد و به هر بچهای از بچههایش که دوست داشت، میتواند اموالش را بدهد.
عبارت «هو ماله یصنع ما شاء به»، ما استفاده می کنیم یکی از مصادیق «یصنع ما شاء به»، وفای به عهد و تعهدات است.
وعنه، عن محمّد بن الحسين، عن عبد الله بن المبارك، عن عبد الله بن جبلة، عن سماعة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليهالسلام مثله، وزاد: «إنّ لصاحب المال أن يعمل بماله ما شاء مادام حيّاً إن شاء وهبه، وإن شاء تصدّق به، وإن شاء تركه إلى أن يأتيه الموت، فإن أوصى به فليس له إلاّ الثلث إلاّ أنّ الفضل في أن لا يضيّع من يعوله ولا يضرّ بورثته».[13]
آخرش بحث وصیت به ثلث است.
ما میخواهیم از این روایت استفاده کنیم که تا زنده است، میتواند هر کاری با مالش کند؛ هدیه کند، یا صدقه دهد. «إن شاء وهبه»؛ چه به هبه معوضه باشد و چه به هبه غیر معوضه.
همین طور روایات دیگر ما، از اینها استفاده میکنیم که انسان جایزالتصرف در اموال است. و کسی که قرارداد میبندد قراردادش به هر چه باشد؛ مرابحه باشد، یا مضاربه باشد، مساقات باشد، صلحنامه باشد، فرقی ندارد؛ باید عمل کند. ما در صلح هم میرسیم؛ بیع دین به دین صحیح نیست، ولی صلح دین به دین آیا صحیح نیست؟ و آیا صلح ابتدایی صحیح است؟ یا باید حتما دعوا و منازعه ای قبلش باشد؟ ما همانگونه که عهد ابتدایی را صحیح میدانیم، صلح ابتدایی را هم صحیح میدانیم. مرحوم امام رحمهالله هم در هر دو جا قائل به صحت هستند؛ حضرت امام در کتاب تحریرشان و در کتاب بیع شان هم در کتاب صلح و هم در کتاب عهد، صلح و عهد را ابتدائا جایز میدانند؛ یعنی منوط به مرافعه نیست.
با توجه به این، ما عرضمان این است که شارع مقدس به لطف و کرمش برای مکلف، راه برونرفت را باز گذاشته است؛
﴿لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا﴾.[14] برخی غیر متخصصانه حرف نزنند که اسلام، نظام اقتصادی و نظام سود ندارد و نعوذبالله بسته است. ما عرض میکنیم اسلام باز است و اقتصاد اسلامی هم بسیار توسعهمند است؛ چون ما اقتصاد اسلامی را وسیع و دارای ابواب مختلف میدانیم. بله بیع دین به دین، صحیح نیست؛ اما آیا صلح دین به دین هم صحیح نیست؟ اینجا باید در آن تأمل کرد.
پس ما تا به حال به مضمون اطلاقات و آیات و روایات به این نتیجه رسیدیم که معاملات، چه به بیع و هبه و صلح و ضمان و سایر معاملات باشد، لازم الوفا است. تا به قسمت های دیگری که در بازار مشتقه یا در قرارداد آتی پیش می آید، برسیم. ما به این نتیجه رسیدیم که قرارداد آتی و غیر آتی، صحیح و واجبالوفا است.