99/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/قراردادهای آتی /احتمالات فقهی در قراردادهای آتی و اختیار معامله
قال علی (علیهالسلام):
«ألإيمان و العمل أخوان تؤأمان و رفيقان لا يفترقان».[1]
حدیث، هم در غررالحکم است و هم در مجامع روایی دیگر است. یکی از فرمایشهای بسیار گران سنگ و گرانقدر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. و موضوع حدیث هم، ایمان و عمل است. یک نظریه بسیار مهم کلامی است که ایمان چیست؟ مرکب است یا بسیط؟ اگر مرکب است، مرکب از عمل است؟ یا از تصدیق است؟ یا از اعتقاد است؟ بحث کلامی مهمی است که ما نسبت به رابطه کلامی ایمان و عمل اشاره میکنیم؛ بحث مفصلی دارد؛ اما آنچه که مهم است، این است که طبق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ایمان و عمل، همزاد و دو قلو و رفیق و همراه هستند و از یکدیگر جدا نمیشوند. این رابطه که حضرت با تمثیل بیان فرمودند، رابطه بسیار مهمی است؛ یعنی حضرت هم جواب مسائل کلامی و هم جواب مسائل سیر و سلوکی را دادند.
اینکه جواب مسائل کلامی دادند، چون حضرت میخواستند بفرمایند: «الإیمان هو الاقرار باللسان و عقد فی القلب و عمل بالارکان»؛[2] عمل به ارکان، آخرین ویژگی ایمان است؛ و میتوانیم بگوییم، فصل مقوم ایمان است. حضرت با تشبیه زیبایی، فرمودند: اینها دو قلوی از هم جدانشده هستند، و نمیشود جدا کرد، و حیات هر یک، بستگی به حیات دیگری دارد. در واقع، حضرت میخواهند بفرمایند که دین ما اصلی دارد و فرعی دارد.
اگر قرار باشد تشبیهی داشته باشیم، مانند یک درخت است. در روایات هم هست؛ اصول کافی را ملاحظه کنید. ریشههای این درخت، اصول دینی ما است؛ توحید و معاد و نبوت و امامت و عدل است. و فروع این دین و شاخههای این دین به لحاظ مسائل سیر و سلوکی ، اوصاف و فضایل اخلاقی است.
قطعا این درخت با این شاخهها، میوه هم دارد؛ میوه آن، مقامات معنوی و قرب الی الله است. و برای ما میوه درخت، از یک مطلوبیت خاصی برخودار است. در آیه شریفه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء﴾.[3] از این تشبیه، حضرت این مطلب مهم را میخواهند بیان کنند.
کسی محضر امام صادق (علیهالسلام) مشرف شد، از حضرت سوال کرد: «ألا تخبرني عن الإيمان، أقول هو وعمل أم قول بلا عمل؟ فقال: الإيمان عمل كله»؛[4] حدیث، هم در کافی شریف و هم در سفینةالبحار و بحار هست. ایمان، تمامش عمل است. ما اگر بگوییم معتقدیم و برای اعتقادمان هزینه نکنیم، مؤمن نیستیم. دشمن هم اول به سراغ اصول ما میرود و بعد به سراغ فروع میرود؛ و اگر اصول دین را بخشکاند، قطعا فروع دین را خشکانده است. اگر درختی ریشهاش خشک شود، نه تنها میوه ندارد، بلکه دیگر شاخ و برگ هم ندارد. دین در معرض آسیب است. عرض ما این است که همه چیز از توحید نشأت میگیرد. و منافق و کافر هم با توحید فعلی مسأله دارد. و حضرت میخواستند بفرمایند رابطه ایمان و عمل، یک رابطه جدانشدنی است؛ یک وحدت دارند. این وحدت، نتیجهاش یقین است؛ یعنی شک و تردید در آن نیست؛ لذا ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[5] است؛ شک ندارد. شاید در رسالت شک کنند و شاید شاکّی وجود داشته باشد، ولی شکی نیست؛ بین شک و شاک فرق است. ما باید برای این قسمت برنامهریزی کنیم. اصول، نیاز به بستر دارد. بستر اصول دین ما، نمایش آن در اخلاقیات ما است. ظهور و بروزش در اخلاقیات ما است؛ برای همین ریشههای دین ما و ریشه درخت دین ما، ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء﴾ اصول دین است و شاخههای آن، معارف و فروع دین ما است. و اخلاقیات ما، میوه این درخت است که همهاش به تقرب الی الله برمیگردد. و قطعا کسی که عقیده و اخلاق داشته باشد و مراقب احکامش باشد، به نتیجه میرسد. رزقنا الله ایانا و ایاکم که بتوانیم آنچه که خیر دنیا و آخرت است، در آن برنامهریزی کنیم و مراقب درخت معرفتی و دینیمان باشیم و مراقب شاخ و برگ و ریشهاش باشیم.
در انواع معاملات آتی بودیم. در مباحث بورس و اینکه آیا این معاملات، وجه شرعی دارد یا خیر؟ ما عرض کردیم معاملات، چهار قسم است: یا نقدی است، یا نسیه است، یا سلف و سلم، و یا هر دو مؤجل است. غیر از نقدی، سه قسم دیگر معاملات در آن، مدت است. یا ثمن مدت دارد، معامله نسیه میشود، یا مثمن مدت دارد، سلف و سلم میشود، و یا هر دو مدت دارند که بحث در این قسم است که صحیح است یا نیست؟ ما در تحلیل بحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که مؤجل، یک قسمش معامله کالی به کالی یا دین به دین است که صحیح نیست. و فرق است بین عقدی که بر دین باشد و عقدی که دین داشته باشد - یا دینی که بالعقد باشد - با همین تعبیر دقیق ملاحظه کنید؛ یعنی گاهی شما معامله میکنید و میگویید: پولی که از فلانی دارید، بر ذمه من و ذمه من، بری به دینی که شما دارید و تسویه حساب میکنید. یک وقت این است؛ این خرید و فروش دین است. اما گاهی قرارداد میبندید که طبق این قرارداد، دین شما را من متقبل بشوم؛ پس گاهی مدت، دین است و گاهی مدت، به عقدی است که آن عقد نتیجهاش دین است. و فرقی نمیکند زمانش کوتاه باشد یا طولانی؛ حتی میتواند زمانی بگذارد که بیشتر از دینش باشد. و عرض کردیم که حتی میتواند مدت را به اقساط بگذارد؛ بگوید تا شش ماه میدهم، یا در شش ماه به یک قسط می دهم، یا چند قسط میدهم. و در معاملات آتی ظاهرا اتفاقهای گوناگونی میافتد؛ اتفاقاتی میافتد که نیاز به بررسی و تحلیل دارد.
از جمله معاملههای آتی که در قراردادها میبندند، این است که بعضی از اینها کالای فیزیکی هم نیست و یک قرارداد است. و تسویه حسابش را در یک تاریخ مشخصی قرار میدهند. و مشکل دیگر که اینجا است این است که تسویه روزانهای دارد. ما وقتی سؤال میکنیم معاملات آتی یعنی مدتدار و آینده و مؤجل برای چیست؟ فلسفه معاملات آتی این است که الآن برای تأمین آیندهاش معامله میکند. گاهی از همان اول دو طرف معامله، تسویه نقدی میکنند و کالایی در کار نیست. گاهی تنها پول هم رد و بدل نمیشود؛ یک تعهدی و تسویه حسابی است با شاخصهای روزانه و با تسویه حسابهای روزانه منتها با جنس مدتدار و قرارداد مدتدار.
عرض ما این است که این قراردادهای آتی وقتی مراجعه میکنیم، میبینیم فروشنده و خریدار و معاملهگری که فروشنده یا خریدار است، اعم از اینکه معامله گر با کارگزار باشد یا با بورس باشد، اینها تعهدی را امضا میکنند که در این تعهد، یک سری اشتغال ذمههایی درست میکنند؛ به عبارت دقیق عرض کنیم که تعهداتشان، لوازم و توابعی دارد. اینجا باید ببینیم این تعهدی که امضا میکنند چیست؟
آیا یک معاهده است؟ خودش یک قرارداد است؟ اگر قرارداد است، بیع است؟ اگر بیع است، جزو کدام یک از اقسام آن است؟ قسم اول این است که آیا این قرارداد، قرارداد ابتدایی است؟ یا یک شرط ضمن عقد است؟ این هم قسم دوم؛ میگوید: من این جنس را به شما میدهم به این شرط، یا نه از همان اول، تعهدشان ابتدایی است؟ ابتدائا متعهد میشوند.
البته مبنای فقها در تعهد ابتدایی، دو قسم است: برخی تعهد ابتدایی را مانند امام جایز میدانند[6] و برخی میگویند: جایز نیست.
یا بگوییم تعهد است، ولی تعهدی است که از عنوان بیع خارج است؛ بلکه جزء عنوان هبه معوضه است. هبه دو قسم است: میبخشد بدون چشمداشت (هبه غیر معوضه)، و میبخشد با چشمداشت (هبه معوضه)؛ قلم را میدهد، کتاب را میگیرد.
پس در قراردادهای آتی احتمالات متعددی میشود:
1خودش بیع است؛
2 خودش معاهده است؛
3 عهد ابتدایی است که طرفین ابتداءا متعهد می شوند؛
4 یا به شرط ضمن عقد، عهد کردهاند؛
5 و یا به هبه معوضهایِ تعهدی است که هبه هم میتواند عوضش، چیزهای مختلف باشد: یک جا کتاب است، یک جا خدمت است و یک جا تعهد میدهد.
عرض ما این است که اولین مطلب مهم، این است:
به هر یک از این احتمالها باشد که معاهده است، و یا تعهد ابتدایی، یا شرط ضمن عقد و یا تعهد معاوضه ای و یا اباحه است، یا هرچه هست باید ببینیم آیا این واجبالوفاء است یا خیر؟ اگر این حل شود، خیلی از اشکالها حل میشود. آیا چنین چیزی مشروعیت دارد یا خیر؟
عرض ما این است که قبل از استدلال به روایات که قبلا داشتیم و احتمالات را تا الآن داشتیم و گفتیم که فرق است بین بیع دین به دین یا اینکه بیع سبب دین باشد، قبل از همه این احتمالات ما هستیم و مطلقات کتابالله عزیز و قرآن مجید:
سوره مائده آیه اول: بسماللهالرحمنالرحیم. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾؛[7]
آیا این عقد، واجبالوفاء است یا نیست؟ آیا این عقد، عهد هست یا نیست؟ در ضمن آیه شریفه، احادیث صحیحهای داریم؛ تفسیر قمی را ملاحظه کنید؛
عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله (علیهالسلام): «اوفوا بالعقود قال بالعهود».[8] ما میبینیم مراد به عقود، عهود است. میتوان گفت: کل عقد فهو عهد چون باید وفا در آن باشد؛ عرض ما این است که با کمال صراحت، آیه شاملش میشود و مشمول آیه هست.
یعنی قراردادهایی که در آن عهد باشد، چه عهد ابتدایی و چه ضمنی؛ در عهد ابتدایی عرض کردیم، دو مبنا است: که عهد ابتدایی را میشود بست یا باید عهد، مسبوق یک مطلبی باشد. اگر مبنایتان مثل حضرت امام ره این شد که عهد ابتدایی میشود بست، اشکالی ندارد.
در نتیجه قراردادهایی مانند قرارداد آتی و اختیار معامله و قراردادهای بازار مشتقه، مشمول آیه ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ میشود و در اینجا هم عقدش صحیح است و هم لازمالوفاء است.
پس اگر ما به سراغ مطلقات برویم، مطلقات شاملش میشود. البته عنایت دارید که ما یک روزی آیه ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ را در مباحثی بیان کردیم و آنجا گفتیم که ما تقلید مکلف را، به وجوب عقلی میدانیم نه به وجوب شرعی؛ یجب علی کل مکلف یعنی یجب به وجوب عقلی. عقل هم میگوید: اگر قرارداد بستند باید لازمالوفاء باشد. و خطابات را هم مانند میرزای قمی رحمهالله اعم از مؤمن و کافر میدانیم. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ﴾، خطاب تغلیبی است نه تحقیقی؛ یا أیها المکلفون تحقیقی است؛ همه مکلفان، واجب است به قرارداد خود وفا کنند.
طبق این مبنا شاید قرارداد با کفار هم در صورتی که خط قرمزها را فتح نکنند، ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[9] اگر این قاعده رعایت شود، قراردادهای با آنها هم واجبالوفاءء است. و فقهای بزرگوار هم تمسک به این عمومات کردهاند: مانند صاحب جواهر و علامه در تذکره و شهید در مسالک و بعضی از بزرگان دیگر که کلماتشان را خواندیم که فرقی بین مسلمان و کافر نگذاشتند؛ یعنی در همه اینها واجبالوفاء شده است. و مستحضرید روایاتی را هم این چند روز خواندیم که در بیع العینه بود. میتوانیم بگوییم معاملات آن زمان، همانند همین معاملات امروز است، یا معاملات امروز، همانند آنها است.
و با توجه به اینکه عهد و تعهد هم اعم است از اینکه عهد و تعهد تملیکی باشد، یا غیر تملیکی؛ چون توجه دارید در برخی از این معاملات بورس دارد که متعاملین و متعاهدین با یکدیگر، تصرفات را اباحه میکنند یا اختیاراتشان را اباحه میکنند؛ و همیشه تعهد تملیکی نیست؛ تعهد هم اعم از تملیکی و غیرتملیکی است.
عرض ما این است که چه معاهده باشد چه تعهد ابتدایی باشد و چه تعهد ضمن عقد و چه شرط ضمن عقد باشد و چه پیماننامه باشد و چه ضمانتنامه باشد، ما همه اینها را به این نتیجه میرسیم که واجبالوفاء است؛ مگر جایی که معاملاتی مشکل شرعی داشته باشد، یا به عبارت بهتر، خط قرمزهایی که شارع بیان کرده است، رعایت نشود؛ مثلا کسی که تعهد به چیزی دهد که در اختیارش نیست یا چیزی که در آن ربا است. شاید بعضی تأمل داشته باشند که شاید این سودها، سود ربوی باشد. ما عرضمان این است که بین ربا و اینها تفاوت است. هر سودی، ربا نیست؛ بعدا میرسیم. به هریک از این احتمالات که باشد، ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ آن را میگیرد و باید وفای به این قراردادها داشته باشد.
و معاملات آتی و اختیار معامله، از قسم معامله دین به دین نیست؛ چون با معامله، خود را مدیون میکند و فرق است با اینکه در معامله، دین صورت بگیرد؛ یعنی به عبارت بهتر تعهدشان، پیماننامهشان، ضمانتنامهشان، شرط ضمن عقدشان و حتی عقدشان، فعلیت دارد؛ اما دین آنها مدت دارد. و این دو مطلب است؛ با این مبنا اشکالی ندارد؛ بله اگر دین را به دین بفروشد، قطعا شکی در حرمت آن نیست.
و ما از دستاندرکاران بورس تقاضا داریم، در انجام معاملات بورس، این توضیحات را برای معاملهگرها بدهند که آنها بدانند که دارند تعهد را خرید و فروش میکنند که نتیجه آن تعهد، دین است. حالا دین مدت داری که یک ماه باشد، چند ماه باشد، چند سال باشد، اشکالی ندارد.
اگر تعهدی طرفینی بود که یک طرف وفا نکرد، برای طرف دیگر، وفا واجب نیست.
اما اگر قراردادی مدتدار بود و طرف زیر معامله زد و بعد پشیمان شد، باید دید مدت وفا گذشته یا خیر؟ اگر مدت وفا نگذشته باشد، طرفینی است و تعهدش لازم الوفاء است. و تا مدت نرسیده باید هر دو به معاهده خود عمل کنند. لذا ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ را ما اعم از مدتدار و غیرمدتدار میدانیم؛ در نتیجه این تعهدات همه میتواند تحت عنوان ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾ باشد. اگر هر یک از طرفین با عدم وفا ضرری زد، باید ضرر را جبران کند.