99/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
1. حدیث اخلاقی (وساطت در رفع حوایج دیگران) ......................................................................... 1
موضوع: مسائل مستحدثه/مسائل بورس /وکالت اولین قدم برای ورود به بورس و اقسام وکالت در بورس
1. حدیث اخلاقی (وساطت در رفع حوایج دیگران)
چون ایام متعلق به نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) است و در آستانه ولادت ایشان هستیم و هفته ولادت ایشان است، حدیث اخلاقی امروز را از موعظههای حضرت انتخاب کردیم.
واقعا این مواعظ پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله)، قابل دقت و تحلیل است؛ یعنی باید جمع علما و متخصصان و پژوهشگران بنشینند و برای هر یک از این موعظهها رسالههای علمی بنویسند و تحلیل علمی هم بشود. اگر واکاوی و بررسی شود و جوانبش تحلیل شود، اکثر آسیبهای اجتماعی و نفسانی و اخلاقی انسانها با این موعظهها برطرف میشود؛ چون وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآله به تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه، «طبیب دوار بطبه»[1] است؛ طبیبی هستند که خانهنشین نیست و به سراغ مریض میرود؛ به سراغ مریض رفتن این نیست که مریض به سراغ او بیاید و مریضیاش را مطرح کند؛ خود حضرت به سراغ او میرود. و مراد از این مریض هم بیشتر، مریض اخلاقی است که متأسفانه همهمان - برای خودم میگویم - مریض اخلاقی هستیم و باید درمان شویم تا به کمالات برسیم. حدیث امروز خیلی حدیث عجیبی است. در تحفالعقول، قسمت مواعظ پیغمبر صلیاللهعلیهوآله، حدیث است و درمجامع دیگر هم موجود است.
من مواعظ النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم:
«أبلغونی حاجة من لا یستطیع ابلاغی حاجته فانّه من أبلغ سلطانا حاجة من لا یستطیع إبلاغها، ثبت الله قدمیه علی الصراط یوم القیامة».[2]
خیلی حدیث عجیبی است! حضرت فرمودند: حاجت کسی که توانایی رساندن حاجتش را ندارد، به من برسانید. و حضرت فرمودند: اگر کسی نیازی به من دارد و شما دسترسی به من دارید و دیگران ندارند، واسطه شوید دست او به من برسد. «فإنه من أبلغ سلطانا» - «سلطانا» یعنی کسی که مسلط بر یک حاجت باشد؛ به عبارتی یعنی بتواند نیاز یک نیازمند را برطرف کند؛ کلی است: به قلمی، به قدمی، به درمی، به خدمتی، به حرفی و سخنی و ملاطفتی - کسی که برساند به کسی که نیاز نیازمندی را برطرف کند که خودش دسترسی به آن شخص ندارد، نمیتواند به او برسد، خدا به نتیجه این ابلاغ حاجت و واسطه گری رفع حاجت دیگران، قدمهایش را روز قیامت در صراط تثبیت میکند. رفع حاجت دیگران خیلی مهم است؛ به هر طریقی که شده است.
برای همین توصیه میکنم اعزه من، سروران من، فضلای محترم، علمای مکرم تا میتوانید به هرگونه رفع نیازی از نیازمندی کنید؛ چه علمی، چه عملی، چه اقتصادی، چه فرهنگی، حتی سیاسی، به هر نحوی که میتوانید نیاز حاجتمند را برطرف کنید و مهمتر علاوه بر اینکه خودتان برطرف میکنید، گاهی واسطه در ابلاغ حاجت دیگران شوید. و این خیلی مؤثر است. ما نباید کاری که به دستمان برمیآید از انجام آن کار خدای نکرده، شانه خالی کنیم که دیگران انجام بدهند؛ خودمان باید سبقت بگیریم.
از باب نمونه عرض میکنم؛ ﴿هذه بضاعتنا ردت الینا﴾[3] بحمداللهربالعالمین این استخارههایی که برای بزرگان و دیگران میگیریم، شبی کسی واسطه شد من استخاره بگیرم برای کسی که کار مهمی داشت و مردد بود؛ استخاره گرفتیم؛ الحمدلله، رب أنعمت فزد. شب برای من تمثلی پیش آمد؛ در خواب دیدم بزرگانی از علما، مشرّف هستند و نشستهاند و محفل، گرم مباحث علمی است؛ در این بین که گرم مباحث علمی است، دیدم همان کسی که واسطه در قضای حاجت این طرف شده بود، پیامی آورد که به واسطه فلانی، فلانی باید چنان مطلبی در فلانجا بگوید. دیدم، آثار همان بود؛ کتاب را لحظهای کنار گذاشتم و جواب استخاره شخصی را دادم و دوباره مشغول مطالعهام شدم. گاهی ضرورت اقتضا میکند ما ضرورتسنجی کنیم، اولویتبندی کنیم؛ چه بگوییم، چه بشنویم و چگونه بگوییم و چگونه بشنویم. پیام فرمایش حضرت این است که تا میتوانید حاجت مردم را برطرف کنید و واسطه حاجت مردم شوید. در تفسیر ﴿ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴾[4] عرض کردیم اگر میخواهیم از پل صراط ثابتقدم بگذریم، حاجت دیگران را ولو باواسطه انجام دهیم. اگر کاری دستتان برمیآید برای کسی یا شخصی ولو واسطه در انجامش بشوید، برای معرفی کردن به مسئولی یا شخصیتی حتما این کار را انجام دهید.
و این برای همه مسئولین پیامی دارد که مسئولیت، نعمتی برای آنها است. برطرف کردن حوائج، نعمت و توفیقی است؛ قدر این توفیق را بدانند و خدوم به دیگران باشند. خدمتگزار به این مردم باشند؛ بخصوص در الآن که این ویروس منحوس این گونه ویرانگری میکند، باید این خدمتهای عمومی بیشتر شود. انشاءالله مسئولین در رفع حوائج مردم گام بیشتری بردارند و در حوزه مسئولیتشان، خدمتهای بیشتری کنند؛ چه قاضی، چه مسئول اجرایی، چه مسئول فرهنگی، چه حوزه و چه دانشگاه؛ هر طور میتوانند در رفع حوایج مردم بکوشند تا در قیامت ثابت قدم باشند. و در یک جمله عرض میکنم عبور از صراط و نلغزیدن بر آن، مقدمهاش بر طرف کردن حوایج مردم و واسطه شدن در آن است.
بحمدالله در بحث فقه و مطالب راجع به بورس به این نتیجه رسیدیم که بورس، بازاری است که در آن کارگزارهای مختلف و اشخاص حقیقی و حقوقی، عملیات خرید و فروش را در این بازار امروزی معروف به بورس، مشغول فعالیت هستند؛ آنچه مورد معامله آنها است، خرید و فروش میکنند. اوراق بهادار یا اجناس و کالاهای دیگر است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، خرید و فروش میشود.
از مجموع صحبتهای جلسات گذشته، به این نتیجه رسیدیم که شخصیت حقیقی و حقوقی داریم. در شخصیت حقیقی، معاملات شک و شبههای نداشت و در عصر نبی صلیاللهعلیهوآله و شارع مقدس هم رایج بود. تا حدودی رسیدیم که نه مثل نمونههای امروزی، بلکه مشابه نمونههای امروزی در زمان ائمه معصومین علیهمالسلام و در زمان نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله و شارع، وجود داشت؛ از باب تمثیل میتوان گفت: معاملاتی که امروز هستند، از این باب که منشأ سیره عقلا که آن زمان بود، الان هم هست. به ادله لفظی هم جایز است.
این بورس که آداب خاصی در تجارت و بازرگانی امروز دارد، مورد تایید شارع مقدس است. و شارع مقدس، نفی این نوع معاملات برایش ثابت نشده است.
روش معاملات این است که کسی که وارد بورس میشود، یکی از شرایطش این است که سراغ یکی از کارگزاران در بورس برود. کارگزاران در بورس، کارشناسها یا واسطهها یا دلالهایی هستند که اینها در بورس مشغول کارشناسی هستند؛ یا به عبارت بهتر کار اصلیشان، مشورت دادن و مشورت گرفتن در خرید و فروش است؛ درست است که شاید برخی جهات الآن رعایت نشود.
برای همین برای پذیرش کارگزارها وقتی به شرایط بورس مراجعه می کنیم - با توجه به مواد بورس و قوانین تالار بورس عرض میکنم، و فرق نمیکند چه بورس جهانی و چه ایران؛ بخصوص که الآن بورس ایران را میگوییم – کارگزاران، باید افراد خبره باشند. و به قول خود سازمان بورس، باید کارگزاری آنها احراز شود، باید مورد اعتماد باید باشند، حسن سابقه داشته باشند و تخصص این کار را داشته باشند.
شخصی که به بورس مراجعه میکند، اول کاری که باید بکند این است که باید انتخاب کارگزار کند؛ یعنی تحت اشراف کارگزارها کار کند. 118 یا 119 کارگزار داریم. در بورس ایران کارگزاران اصلی، همین تعداد است. البته منظور، شرکت کارگزاری است نه کارگزار مطلق.
شرکتهای کارگزاری اینها اولین کاری که میکنند، واسطه بین کارگزاران جزئی یا سهامداران جزیی هستند. و معمولا شخصی که برای معامله با بورس و در بورس - ما به این تعبیر عنایت داریم؛ چون بورس را بازار خرید و فروش آزاد میدانیم - وارد بورس میشود، اینها به کارگزار، یک وکالت میدهند، یک قرارداد میِبندند. خاطر مبارکتان است در بحث دیروز، روایت صحیحه از امام صادق علیهالسلام عرض کردیم که حضرت فرمودند: «من وکل رجلا علی امضاء امر من الامور، فالوکالة ثابتة ابدا حتی أعلمه بالخروج عنها کما أعلمه بالدخول فیها».[5]
زمان ورود و خروجش باید اعلام کند. وکالت مشخص است. کارگزار جزیی به کارگزار اصلی یا دلال، وکالت در معامله میدهد، امضا و تعهد میدهد کارها را انجام دهد؛ گرچه کارگزاران جزیی هم با مدیریت شرکت و بازار بورس، چه جهانی و چه ایرانی، قراردادهایی با کارگزاران اصلی دارند. منظور ما از کارگزاران اصلی، لیدرهای معامله و واسطهگرها هستند که سودی دارند و معاملات را انجام میدهند؛ آنها هم با بورس قرارداد دارند و بورس آنها را هم مدیریت میکند. و کسی که معامله در بورس دارد، سهم عاملگری یا کارگزاری باید به کارگزار بدهد، یا سهمی برای محل معامله به بورس بدهد.
در تشبیه مناقشه نیست؛ مثل این که زمان قدیم یا الآن برود در بازار تهران، قم، نجف، مشهد یا هر کجا مغازهای را اجاره کند، یا بخرد و در آنجا افراد، معاملاتشان را انجام دهند؛ مثل اینکه در بازار کلی هم حجرهدارهای مختلف و مغازههای مختلف، اجناس مختلف را خرید و فروش میکنند. بورس را چنین شخصیت حقوقی میدانیم که به شخصیت حقیقی و حقوقی اداره میشود؛ و اینها هر یک کار خودشان را انجام می دهند؛ البته باید بحث کنیم و بررسی کنیم که کار اینها در معاملههای مختلف و سهامهای مختلف، شرعیت دارد یا خیر؟
پس اولین چیزی که در ورود شخص به بورس اتفاق میافتد، قرارداد است که در قرارداد، کارهایش را به دیگری محول میکند. برای همین اصرار داریم که اولین عنوانی که در آن متعبد هستیم، وکالت است. وکالت هم شرایط مختلفی دارد. در کتاب الوکالة در فقه بحث شده است؛ وکالت، مدتدار و بیمدت است، یا طولانی است یا با خصوصیاتی، در مورد خاص یا عام است، در ملک است، یا غیر آن است.
قطعا در بورس هم کسی که تعهد میدهد کارگزار کارش را انجام دهد، ما عرضمان این است که همه اینها اختیاراتشان را به فعالیتهایی که امروز، الکترونیک و لحظهای و ساعتی است میسپارند؛ با دستگاههای کارگزاری که گاهی رباتها معامله میکنند - هر چند در زمان قدیم، دستی انجام میشد - حتی در ساعت های مشخصی دو یا سه ساعت باشد، صبح یا عصر باشد، بازار جهانی یا داخلی باشد، فرقی ندارد. ما عرضمان این است که یک بازار گردانی و یک معامله سیال، جریانی است که به روز است وشاید در آینده هم به روزتر شود و طور دیگری شود.
با توجه به اینکه ما آداب التجارة داریم، باید آداب تجارت را با توجه به مسائل روز که اصل تجارت، قدیمی است و احوالش جدید است، الغای خصوصیت کنیم یا سیره را به جریان بیندازیم یا اطلاقات که گفتیم، بررسی خواهیم کرد؛ نظرمان این است که اطلاقات تجارت شامل بورس هم میشود.
مثلا در آداب التجارة ملاحظه کنید؛ روایت عجیبی است. در کافی، کتاب المعیشة، باب54، باب آداب التجارة، چند حدیث است، در آداب التجارة چندین روایت، بیان میشود.
اصبغ بن نباتة بسیار مأنوس با امیر المؤمنین علیه السلام بود.
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عيسى، عن أبي الجارود عن الأصبغ بن نباتة قال: «سمعت أمير المؤمنين (عليه السلام) يقول على المنبر: يا معشر التجار (در بعضی از نسخه ها یا معاشر التجار است) الفقه ثم المتجر، الفقه ثم المتجر، الفقه ثم المتجر، والله للربا في هذه الأمة أخفى من دبيب النمل على الصفا، شوبوا أيمانكم بالصدق، التاجر فاجر والفاجر في النار إلا من أخذ الحق وأعطى الحق».[6]
تعبیر عظیمی است! معاشر التجار هم هست.
متجر، مصدر میمی تجارت است که جمعش، متاجر میشود؛ مانند: مکسب که جمعش مکاسب میشود که ما بورس را داخل در متجر یا متاجر میدانیم؛ یعنی این خطاب «الفقه ثم المتجر»، در مورد بورسیها هم هست.
در برخی نسخههای تهذیب به جای لا الربا،، إنّ الربا دارد، فرقی نمیکند.
قسم به خدا که ربای در این امت، مخفی است.
دبیب، کرم ظریف است که اگر روی جسم شفاف راه برود، چقدر سخت است. صفا جمع است؛ یعنی سنگریزههایی که صاف هستند و بالا و پایین است و حتی صافِ این سنگها هم دستاندازهای ظریف دارد. اگر مورچهای بر یک جسم صیقلی حرکت کند، چقدر سخت است، نیفتد؛ دیده نمیشود؛ دستانداز را چطور رد میکند؟ اینها نیاز به مراقبت دارد.
حضرت فرمودند: «شوبوا أیمانکم بالصدق»
در برخی نسخههای تهذیب، «بالصدقة» دارد؛ اگر به صدق باشد، یعنی با صداقت و راستگویی پیش بروید؛ اگر صدقه باشد، یعنی قراردادهایتان را به صدقه حفظ کنید و مخلوط کنید؛ معلوم میشود هر کدام باشد، یعنی تاجر باید صادق باشد، تاجر باید به فکر دیگران هم باشد و صدقه دهد؛ چقدر دقیق بیان کردند.
«التاجر فاجر و الفاجر فی النار إلا من أخذ الحق و أعطی الحق»؛ مگر کسی که حق بگیرد و حق هم بدهد.
اول فقه یاد بگیرید بعد تجارت؛ حضرت سه بار فرمودند: «الفقه ثم المتجر» و تکرار کردند؛ این دلیل بر اهمیت بحث تجارت و آداب تجارت است. ببینید، حضرت نهیب عجیبی زدند؛ این نهیب برای همه بورسیها، چه کارگزاران اصلی و چه فرعی، چه سازمان و چه مدیران ناظر بر این معاملات و چه کمیتههای ناظر بر فعالیتهای بورس هست. انشاءالله به امید روزی که حوزه فقاهتی و حوزه نظریهپردازی ما، ناظر بر کارهای بورس باشد. ما دستمان به بورس جهانی نمیرسد؛ فقط باید نظر بدهیم؛ اما نسبت به بورس داخل، عرض میکنیم حداقل یک فقیه جوان را ناظر بر مسائل بورس بگذارند و نظرش چیزی باشد که قابل اجرا باشد؛ یعنی نظر ولی فقیه و مراجع را بگیرد و حداقل فقیه بورسشناسی باشد که نظریه های احتیاطی را بداند و عمل کند.
از اینگونه احادیث استفاده میکنیم که تجارت و بورس، نیاز به فقاهت دارد. به حوزهها عرض میکنیم بیایید بورس را بسازیم؛ بگوییم کدام معامله جایز است و کدام نیست. قسم خوردند که اگر بدون اطلاع از مباحث فقهی باشد، والله به ربا منجر میشود. معاملهای که در آن سود نباشد، رغبت و پیشرفت نیست؛ ممکلتی هم که در آن سود نباشد، پیشرفت نمیکند. حضرت از همین هم پرهیز دادند. هنر حوزهها این باشد که معاملات ربوی را از غیر آن جدا کنیم. حوزه هم مانند پزشک متخصص باید نظر بدهد و نظرش باید برای مجامع تجاری، قابل پسند و اجرا باشد. ما عرضمان این است که بورس نیاز به آداب بورس و آداب تجارت دارد.
انشاءالله ببینیم با توجه به اطلاقات، معاملات بورس چگونه است.
نتیجه اینکه اولین کاری که انجام میشود، کار واگذاری شرکتها به کارگزاران بورس است که وارد معاملات در بورس و با بورس میشوند.
نکته: بعضی از کسانی که با کارگزاریها قرارداد میبندند، یکی از شرایط بعضی از کارگزاریها این است که شرط می کنند آن شخص با معامله در بورس، آشنایی دارد و ممکن است فرمهایی هم پر کنند. اینجا شرط معرفتی به آداب بورس میگذارند؛ ولی شاید بعضی همین را هم دور بزنند و ضرر و زیان کنند. ما عرضمان این است که اگر کارگزاریهای بورس به کارگزاران صالح واگذار شود، هیچ گاه خریدها به صورت گترهای نخواهد بود.