درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

99/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مسائل مستحدثه/مسائل بورس /استناد به سیره عقلاء برای مشروعیت بورس

 

0.1- حدیث اخلاقی (روش مواجهه با حوادث تلخ و شیرین دنیا)

حضرت امیر المؤمنین علیه‌السلام: «الدهر يومان: فيوم لك ويوم عليك، فإذا كان لك فلا تبطر، وإذا كان عليك فلا تحزن، فبِكِلَيهِما ستختبر».[1]

یکی از کلمات نورانی حضرت است که راجع به روزگار و زمانه و ایام. حضرت یک قضیه منفصله‌ی حقیقیه را مطرح کردند. مانند: العدد إما زوج و إما فرد. می‌توانیم بگوییم که الدهر إما لک و إما علیک.

حضرت فرمودند: «الدهر یومان»؛ مجموعه زمان‌ها و قرون، نامش دهر است. ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا﴾.[2]

مجموعه زمان‌ها اسمش دهر است؛ چنانچه زمان، مجموعه سال‌ها و ماه‌ها و ایام و ساعات و آنات است. وقتی چنین شد، روزگار انسان دو روز بیشتر نیست. «یوم» را هم در تفسیر عرض کردیم به معنای ظهور است؛ از لحظه آغاز می‌شود تا ساعات و قرون و دهر می‌رود. حضرت می‌فرمایند: ایام تو و دهر تو دو روز بیشتر نیست؛ «فیوم لک»؛ روزی به نفع تو، «و یوم علیک»؛ و روزی گمان می‌کنی به ضرر توست؛ روز خوشحالی انسان و روز ناراحتی او. «فإذا کان لک فلا تبطر»؛ وقتی روزگار پسندیده‌ات بود و روز خوبت (خوشی و ناخوشی، نسبی است و انسان به خودش نسبت می‌دهد) و خوشحالی، «فلا تبطر»؛ آن روز غرور تو را نگیرد. پیروزی‌های ظاهری انسان را مغرور نکند. سلامتی فصلی و دارایی‌های چند روزه انسان را گرفتار نکند. «و إذا کان علیک»؛ و روزی که خوش نبودی و آن روز پسندیده نبود، «فلا تحزن»؛ حزن نداشته باش. همه چیز دست خدا است.

این جمله اخیر حضرت قابل دقت است؛ حضرت فرمودند: «فبکلیهما ستختبر»؛ به هر دوی اینها، یعنی روز لک و روز علیک، روز خوبی و روز غمت، تو آزمایش می‌شوی.

﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ﴾؛[3] همه اینها موارد امتحانی است. باید در این دنیا امتحان بشویم. این دو روز، روز کنکور همه آدم‌ها است. روز آزمایش و آزمون همه آدم‌ها است.

0.2- 1،دنیا در نظر حضرت نوح (علیه‌السلام)

به ضرب المثل معروف: «اگر عمر بابانوح را هم داشته باشد، باید از دنیا برود». در حدیث است: «حضرت جبرائیل (علیه‌السلام) محضر شیخ‌الأنبیاء نوح پیامبر (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) مشرف شد - (نوح را نوح می گویند: چون که نوحه‌گری داشت و اهل غم و بکاء بود - گفت: طولانی‌ترین عمر را در میان انبیا دارید. با این عمر طولانی - که به تعبیر قرآن ﴿فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا﴾،[4] 950 سال - دنیا را چطور شناختی، دنیا را تعریف کن. عمر در نظر تو چطور بود؟ فرمود: دنیا را همانند خانه‌ای دیدم که دو در دارد؛ از دری وارد شدم و از در دیگر خارج شدم». و می‌دانید که این دنیا یا جزع و فزع دارد و یا صبر و شکر. عده‌ای در مقابل ناملایمات، خدا را فراموش می‌کنند و جزع و فزع می‌کنند. عده‌ای در شادمانی و طرب و فرح خدا را فراموش می‌کنند و در غرور قرار می گیرند. فرح و جزع هر دو نا پسند است؛ چیزی که پسند است این است که انسان در فرح و در جزع در هر دو که قرار می‌گیرد، خدا را بخواند؛ خدا خدایش بلند باشد.

بعضی در عقب ماشین می‌نویسند: خدا را فراموش نکن؛ جمله‌ی زیبایی است! در آیه شریفه است که اگر خود را فراموش کردید، خدا را فراموش می‌کنید.[5]

به تعبیر روایت: «دنیا دار ممرّ‌است، نه مقرّ».[6] حضرت نوح هم دنیا را خانه‌ای دانست که دو در دارد که یکی در ورود و دیگری در خروج است.

هر دم از این باغ بری می رسدنغزتر از نغزتری می رسد[7]

ما باید بدانیم دنیا جای توقف نیست. هیچ عاقلی روی پل توقف نمی‌کند. خوشا به حال کسانی که از دنیای خود استفاده می‌کنند.

رزقنا الله إیانا و إیاکم.

1- خلاصه جلسه گذشته

در مسائل بورس به این نتیجه رسیدیم که بورس بازاری است که در این بازار معامله‌های مختلفی انجام می‌شود که تحت عنوان تجارت است و ربح و سود دارد. و طبق ادله شرعی هم قائل شدیم که اطلاقات ادله بیع شامل مباحث بورس می‌شود. این بحث را مطرح کردیم که «لا بیع الا فی مِلک»،[8] در حقیقت «لا بیع الا فی مُلک» است. گاهی انسان، مالکیت ندارد، ولی مَلِکیت و سلطنتی دارد. می‌شود از مصادیق آن را ولیّ دانست. ولیّ می‌تواند معامله کند.

2- جواز معامله در بورس با وکالت یا ولایت

در ما نحن فیه هم همین‌طور است؛ اگر یک کارگزار عامل یا وکیلی مالی در اختیار داشته باشد، یا ولایت بر مال داشته باشد و اجازه تصرف داشته باشد، به وکالت یا به ولایت می‌شود خرید و فروش کند. ﴿إلا ان تکون تجارة‌ عن تراض﴾[9] و ﴿أحل الله البیع﴾[10] و ﴿أوفوا بالعقود﴾[11] این آیات کریمه شامل بورس می‌شود.

به نظر ما آیه ﴿أوفوا بالعقود﴾ و امثال آن، اطلاقات مقامی دارد و حجت است.

3- اشکال

شاید بعضی نظرشان این باشد که ﴿أوفوا بالعقود﴾ یا ادله اطلاق ندارد؛ اگر هم اطلاق داشته باشند، عقود شرعی را می‌گیرد، نه عقود عرفی را و به عبارت بهتر بگوییم که ﴿أوفوا بالعقود﴾، یعنی ﴿أوفوا بالعقود الشرعیة﴾، نه ﴿أوفوا بالعقود اللغویة و العرفیة﴾؛ در نتیجه ما نمی‌توانیم بگوییم معاملاتی مثل معاملات بورس، چه معامله در بورس و چه معامله با بورس با اطلاق این آیه ثابت می‌شود؛ چون ما شک در شرعیت و غیر شرعیت این ادله داریم و ما عقود شرعی را واجب الوفاء می‌دانیم، نه عقود عرفی. این اشکال مطرح می‌شود که مراد از این عقود، عقود شرعی است، نه عقود عرفی.

4- جواب

4.1- 5،حجیت نداشتن حقیقت شرعیه به صورت مستقل

با کمال معذرت کسی که این اشکال را می‌کند و می‌گوید مراد از عقود، عقود شرعیه است، مترتب بر دو مطلب است:

مطلب اول اینکه قائل به حقیقت شرعیه باشند و عقود را حقیقت شرعیه بدانند و هرچه خارج از جعل شارع باشد، حجیت ندارد. که ما عرض کردیم ما این را به مبنا قبول نداریم و شارع را مؤسس نمی‌دانیم و اینها را حقایق شرعیه نمی‌دانیم و قائل به عقود شرعیه نیستیم، مگر بعد از عقود عرفیه.

4.2- 5،عقود در مقام ثبوت شرعی و در مقام اثبات، عرفی هستند

ثانیا جواب دومی که عرض می‌کنیم، می‌گوییم شما خلط بین مقام ثبوت و مقام اثبات کردید. یک وقت صحبت مقام ثبوت داریم، بله، در مقام ثبوت، عقودی واجب‌الوفاء هستند که عقود شرعی باشند؛ مثلا به عنوان نمونه، معامله ربوی صحیح و واجب‌الوفاء نیست. حکم تکلیفی حرمت و حکم وضعی بطلان است؛ یعنی نقل و انتقال ثمن، اتفاق نمی‌افتد. اگر مرادتان مقام ثبوت است، در مقام ثبوت وفای به عقود شرعیه لازم است، نه وفای به هر عقدی. شارع باید عقد را تایید و امضاء کند؛ ولی ما فرض‌مان این است که در مقام اثبات هستیم، نه ثبوت. مقام اثبات، یعنی مطلقاتی داریم و عموماتی داریم؛ بحث این است که این مطلقات و عمومات به عمومیت‌شان باقی هستند، یا تخصیص خوردند؛ حتی تخصیص به شرعیت و مشروع‌ بودن خورده‌اند. ما عرض‌مان این است که اینها معروف هستند و نزد عرف این عقود شناخته شده هستند؛ وقتی در عرف عقلا شناخته شده باشند، کشف از این می‌کند که شارع هم در مقام اطلاق و صدور اوامر و نواهی مرادش همین عقود عرفی است.

بله، در مقام ثبوت این نتیجه را می‌گیریم که باید سراغ عقود شرعی برویم. آیا شارع امضا کرده است و تایید کرده است، یا خیر؟ آیا تأیید کرده یا نه؟ عدم ردعی هست، یا خیر؟

بین این دو مقام خلط شد؛ ﴿اوفوا بالعقود﴾ در مقام ثبوت، شرعی و در مقام اثبات، عرفی است.

4.3- 5،تطبیق در مانحن فیه

در بورس یا با بورس معاملاتی صورت گرفته است. معاملاتی با اشخاص حقیقی و حقوقی صورت گرفته ما نظرمان این است که اینها همان معاملات عرفی است و شارع آن را تایید می‌کند. حتی شرکت‌ها هم جزو عرفیاتی است که در زمان شارع محقق بوده است. برای اشخاص و اشیا مانند کعبه معامله صورت می‌گرفته است؛ و خطاب ﴿یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود﴾ و ﴿احل الله البیع﴾، عام است و همه را شامل می‌شود؛ یعنی عقد و ایقاع و وفای به عقود را شامل می‌شود. عقد بین خدا و عباد و بین رسول و مردم و بین مردم را با مردم و بین زن و مرد و اوامر و نواهی همه را شامل می‌شود و حجیت دارد. مراد به عقود، عهودی است که عمومیت دارد و اطلاق مقامی دارد، الا ما خرج بالدلیل؛ یعنی شارع مقدس، برخی عقود را عقود نمی‌داند. دو نفر قراردادی بستند که ربوی است؛ در مقام ثبوت، واجب‌الوفاء نیست، نه اینکه واجب‌الوفاء در مقام اثبات نباشد.

5- مبنای صاحب جواهر: حقیقت شرعی نداشتن عقود

خدا رحمت کند صاحب جواهر – همان‌طور که مرحوم امام فرمودند فقه ما جواهری است - یکی از مباحثی که در بورس بعدا به سراغ آن عقد خواهیم رفت، عنوان جعاله است. مرحوم صاحب جواهر در اوایل جعاله در جواهر تعبیری دارند؛ ایشان اوایل کتاب جعاله می‌فرمایند:

«كتاب الجعالة بتثليث الجيم وإن كان كسرها أشهر كما في المسالك ، وهي على ما صرح به غير واحد لغة ما يجعل للإنسان على شي‌ء بفعله (ایشان می‌فرماید : جعاله در لغت این است که چیزی را برای کاری قرار می‌دهد) وشرعا إنشاء الإلتزام بعوض على عمل محلل مقصود بصيغة دالة على ذلك ، والمراد ما يعتبر فيها شرعا كما في غيرها من العقود والإيقاعات، إذ لا حقيقة لها في الشرع غير ما في اللغة كما ذكرناه. (همان‌طور که ما بارها عرض کردیم که حقیقت شرعیه نداریم) وعلى كل حال فلا خلاف بين المسلمين في مشروعيتها ، بل الإجماع بقسميه على ذلك.

مضافا إلى قوله تعالى ﴿وَلِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ﴾[12] بناء على حجية مثله ما لم يعلم نسخه ، بل وإلى قوله تعالى ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ بل ﴿و أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ بناء على إرادة العهود منها كما عن الصادق عليه‌السلام[13] وإليه يرجع ما عن الجواد عليه‌السلام أن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله عقد لعلى عليه‌السلام بالخلافة في عشرة مواطن (خیلی تعبیر زیبا است فضای دیگری را مرحوم صاحب جواهر باز کردند یعنی صاحب جواهر می‌فرمایند این عقود، اعم از عهود الهی و جسمانی است) ثم أنزل الله تعالى ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ التي عقدت عليكم لأمير المؤمنين عليه‌السلام[14] . فقه با ولایت عجین شده است؛ یک مصداق أوفوا بالعقود، عهد الهی و ولایی و جسمانی را هم شامل می‌شود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله در ده مورد خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را مطرح کردند.

بل قيل إن الإيفاء والوفاء بمعنى ، والعقد العهد الموثق (یعنی پیمانش شدید است) ، ويشمل هنا (از اینجا می‌خواهیم استفاده کنیم) كل ما عقد الله على عباده وألزمه إياهم من الايمان به و مِلكية (مُلکیة) وليه ورسوله وأوصياء رسله وتحليل حلاله وتحريم حرامه والإتيان بفرائضه و سننه و رعاية حدوده وأوامره ونواهيه (این اطلاق است. مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید که هر عقدی که خدا بر بندگانش دارد، ملکیت و رسول و اوصیاء و اوامری که دارد، تحلیل حلال و تحریم حرام - حلال محمد حلال إلی یوم القیامة و حرامه حرام إلی یوم القیامة - إتیان فرایض و سنن و رعایت حدود و اوامر و نواهی یک عقد است. این یک کلی است. بعد وارد مطلب کلی دیگر می‌شوند. یک کلی یعنی خداوند هر رابطه‌ای که بین خودش و انسان قرار داده است. ما هم مشروعیت ابواب فقه و ساختار فقه را از همین عبارت می‌توانیم استفاده کنیم. أوفوا بالعقود یعنی رابطه انسان با خدا، با خودش، دیگران و طبیعت. بعد مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند) و كل ما يعقده المؤمنون على أنفسهم من عقود الإناث والمعاملات الغير المحظورة (معاملاتی که عذر شرعی ندارد. یعنی در مقام وفاء باید مصداق شرعی باشد و عموم عرفیاتی است که شرعیات باشد. ما این را عرفیات شرعیات می‌دانیم). وغير ذلك مما يدل على إرادة ما يشملها من العقد والميثاق وغيرهما. وإلى السنة المستفيضة أو المتواترة من الطرفين».[15]

پس این بحث جعاله شد. قرارداد باید معتبر باشد. بعدا این روایات را در بحث معاملاتی که بعدا خواهیم رسید لازم داریم.

پس مراد به ﴿اوفوا بالعقود﴾ و ﴿احل الله البیع﴾ و ﴿تجارة عن تراض﴾ به نظر صاحب جواهر، معاملات عرفی و عقلایی را شامل می‌شود. و وقتی معاملات عرفی را تأیید کند، می‌فهمیم که شرع هم همان معاملات عرفی را تأیید می‌کند.

6- دلیل دیگر بر مشروعیت اصل بورس: سیره عقلاء

ما اصرار بر این داریم که مشروع شرعی، یعنی مشروع عقلایی.

یعنی یک دلیل دیگر بر تایید بورس، سیره عقلا است. در سیره عقلا در تبیین برای بورس چند مطلب را باید مد نظر باشد:

یکی اینکه بورس را امری عقلایی می‌دانیم؛ عقلا در بورس معامله می‌کنند، یا با بورس معامله می کنند؛

دوم اینکه ما از نظر شارع ردعی برای آن نمی‌بینیم؛ چون گاهی نیازی به امضای شارع نداریم و عدم ردع کافی است. گاهی حتی اگر امری عقلایی بود، همان‌طور که در اصول گفتیم سیره عقلاء اگر در زمانی صورت گرفت، اگر منشأ سیره در زمان معصوم نبود، ولی عقلا آن را تأیید کردند و با مبانی شارع در تضاد نبود، آن سیره حجت است. چنین سیره‌ای حجیت دارد.

می‌شود برای مبنای آیه‌ای این سیره استشهاد کنیم ﴿وأمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین﴾.[16] که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «جامع‌ترین آیه‌ای که مکارم اخلاقی را بیان می‌کند، این آیه شریفه است».[17] و می‌شود گفت در فقه و اخلاق بده‌بستان است و مباحث اخلاقی با فقهی نباید خلط شود.

6.1- 7،در سیره عقلاء عدم ردع شارع کافی است

و می‌شود گفت عرفیات، عقلائیاتی است که این عقلا هم بما هم عقلا، مورد نظر شارع هستند؛ به خصوص اگر به این نتیجه رسیدیم که سیره عقلا حجیت ذاتی داشته باشد، گرچه این سیره عقلاء در زمان معصوم نباشد؛ به خصوص با این مبنا که در بسیاری موارد نیاز به امضای شارع نداشته باشیم؛ چون به نظر ما سیره عقلاء، تثبیت موضوعات احکام اسلامی است. دقت فرمایید سیره عقلا تثبیت موضوعات احکام اسلامی است و در تثبیت موضوعات، احکام هم موجود است؛ چرا که حکم از موضوع جدا نیست؛ بله اگر روزی برسیم به امضا یا تایید شارع یا عدم ردع شارع یا حد اقل پیدا نکردن اینکه روایت و آیه‌ای که مزاحم باشد، کفایت می‌کند.

6.2- 7،تطبیق دلیل سیره عقلاء بر صحت معاملات و مسئله بورس

و ما در مسأله سیره عقلا برای تایید معاملات عقلاییه عرض می‌کنیم، سیره عقلای در مانحن‌فیه، یعنی در معاملات، نه نیاز به امضا دارد و نه نیاز به عدم ردع دارد و نه نیاز به جعل شارع داریم؛ چرا که موضوعات است و این موضوعات، عرفیات است؛ ولی می گوییم عرفیاتِ شرعیات؛ آنچه در عرف است، باید مشروع باشد، نه اینکه مشروع باشد، تا عرف باشد. خداوند رحمت کند حضرت امام رضوان‌الله‌علیه در مبانی فقهی اصرار بر سیره عقلایی هم دارند. اصرار بر دخالت عرف در استنباط دارند.

ما عرضمان این است که تا مطلب عرفی‌ یا عقلایی‌ در حیطه موانع شرعی واقع نشود، حجیت دارد. موانع شرعی، یعنی جایی که خط قرمزهای شارع مقدس است. منطقه ممنوعه است؛ به قول بعضی از روایات ما «حِماء» است؛ «حماء»، یعنی قرق‌گاه‌های سلطنتی؛ تا به آنجا نرسیده است، حجیت دارد.[18]

و ما مسأله بورس را از مصادیق آن عرفی می‌دانیم که شرعی هستند؛ یعنی سیره عقلاییه مؤید امثال معاملات بورس است؛ بله به عنوان موجبه جزئیه اگر ما به قسمی از معاملات رسیدیم که در آن معاملات سود با سود یا پول با پول معامله می‌شود، یا اوراق قرضه‌ای که شبهه ربوی است، دیگر مشمول ﴿أحل الله البیع﴾ نیست؛ چون مطلوب شارع نیست.

7- نتیجه

سیره عقلا برای تثبیت موضوع است و تثبیت موضوع که شد، اثبات و تثبیت حکم است و حکم در دست شارع است. ﴿أحل الله البیع﴾ و ﴿إلا ان تکون تجارة عن تراض﴾ و ﴿أوفوا بالعقود﴾ و اطلاقات روایی و آیه‌ای حجیت دارند، نه به جعل مستقیم شارع، بلکه به جعل شارعی که مواردش در سیره عقلا و در عرف است، حجت است. پس اطلاق مقامی و سیره عقلایی تا الآن دو دلیل تام و کامل بر مشروعیت معاملاتی مثل بورس است. بحمدالله‌رب‌العالمین بزرگانی مثل صاحب جواهر و مرحوم امام و آقای خوئی در سیره عقلاییه مطالبی بر حجیت آن دارند.

ان‌شاء‌الله آنچه خدا می‌پسندد و شارع مقدس جعل کرده است به آن برسیم. ما جعل شارع را جدای از سیره عقلائیه و عرفیه نمی‌دانیم.

 


[1] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج75، ص44.
[2] انسان/سوره76، آیه1.
[3] بقره/سوره2، آیه155.
[4] عنکبوت/سوره29، آیه14.
[5] حشر/سوره59، آیه19.
[6] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص337، حکمت 133.
[7] نظامی، مخزن الأسرار، بخش48.
[8] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج6، ص138.
[9] نساء/سوره4، آیه29.
[10] بقره/سوره2، آیه275.
[11] مائده/سوره5، آیه1.
[12] یوسف/سوره12، آیه72.
[13] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج16، ص206، أبواب کتاب النذر و العهد، باب25، ح3، ط الإسلامية.
[14] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج36، ص191.
[15] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج35، ص187.
[16] اعراف/سوره7، آیه199.
[17] الأمالي - ط دار الثقافة، الشيخ الطوسي، ج1، ص644.
[18] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص122، أبواب کتاب القضاء، باب12، ح39، ط الإسلامية.