درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

99/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

محتويات

1- حدیث اخلاقی (نشانه‌های اهل بهشت)
1.1- نشانه اول: خوش‌رویی
1.2- نشانه دوم: زبان گویا و فصیح
1.3- نشانه سوم: مهربانی
1.4- نشانه چهارم: سخاوت
2- خلاصه جلسه گذشته
3- تاریخچه معاملات
3.1- مرحله اول:
3.2- مرحله دوم:
3.3- مرحله سوم:
3.4- مرحله چهارم:
4- جایگاه بورس در تاریخ معاملات
5- تعریف بیع در مکاسب
6- لزوم اختصاص معوض به اعیان و عدم جواز معوض قرار گرفتن منافع مگر با مسامحه
7- تقسیم بندی ابواب فقه بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله
7.1- اشاره به تقسیم قدماء
7.2- تقسیم عبادات بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله
7.3- تقسیم معاملات بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله
7.4- تقسیم عقود بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله (عقود اذنی و عقود عهدی)
7.4.1- عقود اذنی و اقسام آن (وکالت، امانت و ...)
7.4.2- عقود عهدی و اقسام آن (تعلیقی و تنجیزی)
7.4.2.1- عقود تعلیقی
7.4.2.2- اقسام عقود تعلیقی و تنجیزی و تقسیمات هر یک
7.4.2.2.1- عقود معوضه متعلق به اعیان (مانند: بیع و صلح)
7.4.2.2.2- عقود غیر معوضه متعلق به اعیان (مانند: هبه)
7.4.2.2.3- عقود غیر معوضه متعلق به منافع
7.5- جایگاه بیع در تقسیمات مرحوم نایینی از عقود
7.6- فرق بین بیع با صلح
7.7- اقسام تسالم
7.8- عمومیت صلح نسبت به بیع و وقوع صلح بر حقوق
8- نتیجه بحث

 

 

موضوع: مسائل مستحدثه/بورس /جایگاه بورس در ساختار معاملات

 

1- حدیث اخلاقی (نشانه‌های اهل بهشت)

حدیثی که امروز محضرتان تقدیم می‌شود، از کتاب ارشادالقلوب مرحوم دیلمی است:

امام حقایق، امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «انسان‌های بهشتی، چهار نشانه دارند».

مستحضرید وقتی انسان، نشانه‌های گروهی یا خصوصیتی یا طریقه‌ای را کشف کرد، راحت‌تر می‌تواند به طرف آنها راهنمایی شود؛ همان‌طور که در آیه شریفه دارد که: ﴿وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾.[1]

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «این علامت‌ها، ما هستیم».[2]

حضرت فرمودند: برای اهل بهشت، چهار نشانه است؛ «إن لأهل الجنة أربع علامات. وجه منبسط و لسان فصیح و قلب رحیم و ید معطیة».[3]

سبحان‌الله! چقدر اوصاف عجیبی است.

1.1- نشانه اول: خوش‌رویی

1) اولین خصلت را حضرت فرمودند: اینها، انسان‌هایی هستند که روی بازی دارند و ﴿عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا﴾،[4] نیستند. اینها وجه منبسط دارند. وجه منبسط، جذبه دارد. و جذبه، دیگران را مجذوب می‌کند. و اهل بهشت، این حالت را دارند؛ پس اگر کسی در دنیا وجه منبسط داشت، ان‌شاءالله نشانه اهل بهشت را دارد.

1.2- نشانه دوم: زبان گویا و فصیح

2) اهل بهشت، زبان‌شان گویا است؛ مغلق نیست. برای همین، بزرگان توصیه می‌کنند که کسانی که با علم و اصطلاح علمی سر و کار دارند، سعی کنند اینها را با زبان گویایی مطرح کنند.

ایام دفاع مقدس است. شهدا و امام راحل، روح‌شان شاد باشد. شما فرمایشات امام رضوان‌الله‌علیه را ملاحظه کنید. در عین حالی که با یک عظمت و صلابت بیان می‌شود و با عمق است، ولی خیلی روان است. حتی تفسیر سوره مبارکه حمد را طوری می گفتند که عوام می‌فهمیدند و خواص می‌پسندیدند. این از نشانه های اهل بهشت است.

سعی کنیم پیچیده حرف نزنیم. من یک موقعی به دوستان می‌گفتم: هنر یک عالم این است که همانند یک مادر باشد. مادر، غذاهای زُمخت را می‌خورد، ولی به جای آن، شیر و غذای روان به بچه تحویل می‌دهد. انسان بهشتی، زبانش گویا است.

1.3- نشانه سوم: مهربانی

3) قلب رحیمی دارد. امروز در درس تفسیر عرض کردیم رحیم، یعنی کسی که مهرش، همیشگی و گسترده است. محبتش، زودگذر نیست؛ مداوم است. انسان بهشتی، قلب رحیمی دارد. سعی کنیم قلب رحیم را در خودمان پیاده کنیم. تمرین کنیم. اگر با محبت انس بگیریم، در دل، غیر محبت، راه پیدا نمی‌کند.

1.4- نشانه چهارم: سخاوت

4) خصلت چهارم که خصلت عجیبی است: بهشتی‌ها، ید معطیه دارند؛ دست دهنده دارند، نه دست گیرنده.

اینها نشانه‌های انسان‌های بهشتی است.

جمع ما بحمدالله متیمن به فضلای سادات هست. کسی شوخی می‌کرد، ولی حرف متین و خوبی بود. یک موقعی با عده‌ای شوخی کردیم و گفتیم: فرق سید با شیخ این است که سادات، ید معطیه دارند. رسول مکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم فرمودند: دست گیرنده نسبت به دست دهنده، عقب‌تر است. دست گیرنده، مقامش پایین‌تر است؛ دست دهنده، مقامش بالاتر است. ان‌شاءالله خداوند تبارک‌وتعالی، به ما توفیق دهد که این خصلت‌ها را در خودمان پیاده کنیم.

لسان فصیح، چه ارتباطی با آن سه مورد دیگر دارد؟

می‌خواهند بفرمایند که بهشتی‌ها، جذبه دارند. و زبان، نقطه ارتباطی است. همین جا هم، به تمرین نیاز دارد؛ چون می‌خواهیم با مردم سر و کار داشته باشیم. مردم از ما می‌پسندند که صریح باشیم و هر حرفی نزنیم و مراقب باشیم.

2- خلاصه جلسه گذشته

بحمدالله‌رب‌العالمین در مباحث گذشته، ما بورس را به اصطلاح خودشان معنایش عرض کردیم. تاریخچه‌اش، تقدیم حضورتان شد. از تاریخ و وضعیت الآن بورس گفتیم. ما بورس را، بازار یا نماد یک بازار می‌دانیم و جایی می‌دانیم که در آنجا، سهام و اوراق و کالاهای مختلف، خرید و فروش می‌شود.

با عباراتی که تقدیم شما شد، ما به این نتیجه رسیدیم که بورس، داخل در متجر و تجارت و مکاسب اصطلاحی خودمان است. و چیزی، خارج نیست. البته به این جهت هم مستحضرید که مکاسب هم، یا مکاسب محلله است، یا مکاسب محرمه. معمولا مکاسب را هم، آقایان مانند شیخ، از محرمه شروع می‌کنند.

3- تاریخچه معاملات

ما تاریخچه بیع و خرید و فروش را، قدیمی می‌دانیم. نه اینکه تاریخچه این بورس، قرن 15 باشد. تاریخ‌های مختلف، به اوج و حضیض می‌باشد. ولی ما اصل معاملات را، به تعاملات بشر می‌دانیم. از اولین روزی که بشر، یعنی حضرت آدم (علیه‌السلام) و حوا (علیهاالسلام) روی زمین آمدند، اینها اهل نیاز بودند. و نیازشان آنها را به داد و ستد، وادار کرد. این، تاریخچه معاملات است. تاریخچه معاملات، به داد و ستد بشر اولیه است؛ و این داد و ستدها هم مختلف بود.

3.1- مرحله اول:

اولین مرحله، مبادله اعیان بود؛ کالا به کالا؛ کسی گندم داشت و شخص دیگر چیز دیگری داشت؛ مایحتاج خود را می‌خواستند برطرف کنند؛ این ما یحتاج، اینها را وادار به تعامل تجاری کرد.

3.2- مرحله دوم:

بعدا با این مشکل، برخورد کردند - بشر دنبال رفع مشکل است – اولا، شاید همه در معامله کالا به کالا، لزومی نداشته باشند؛ مثلا همه، گندم یا جو نیاز نداشتند. مشکل دیگر که برخورد کردند، این بود این کالاها، حجیم است و نگهداری و تعاملش، مشکل است. به این فکر افتادند، اینها را تبدیل به کالاهای سبک‌تر کنند. با عامل دوم، انسان‌ها و بشر، رو به توسعه بودند و کثرت کیفی و کمی معاملات، مورد توجه همه انسان‌ها و دولت‌ها بود. پس می‌توانیم بگوییم: دولت و ملت و حاجت‌ دولت‌ها و ملت‌ها به این کشیده شدند که جایگزینی، برای معاملات کالی به کالی صورت بگیرد. همان که بشر را به ضرب سکه وادار کرد. - جالب است و با تأمل عرض می‌کنم؛ چون تاریخش را با دقت دنبال کردم. - برای حفظ کالاهای افراد، برخی سلاطین و برخی اشخاص حقیقی، انگشترهایی را که داشتند، حتی با بعضی از رنگهای گیاهان یا رنگ درختها که سبز بود، عصاره آنها را می‌گرفتند؛ مثلا در تاریخ قدیم، از عصاره درخت گردو زیاد استفاده می‌کردند. اینها علامت‌گذاری می‌کردند. و حتی روی سنگ‌ها می‌زدند؛ چون کاغذ نبود. با این روش مبادلات می‌کردند. کالی به کالی، تبدیل به حواله‌های منقش شد.

3.3- مرحله سوم:

و بعد از ضرب سکه دیدند، نیاز دارند با طلا و نقره مبادله کنند و طلا و نقره را سکه زدند. بعد، به ضرب سکه‌های اصطلاحی تبدیل شد. بعد دیدند طلا و نقره هم مسکوک باشد، و قیمت‌گذاری و وزن داشته باشد.

3.4- مرحله چهارم:

و بعد به معاملات حواله‌ای تبدیل شد. دیدند جنس ها را نمی‌توانند جابه‌جا کنند؛ حتی خود درهم و دینار، سنگین شد. کم‌کم به حواله‌جات، و حواله‌جات مافی‌الذمه تبدیل کردند. مثلا در تاریخ داریم، در برهه‌ای از زمان، یک مُهر و دو مهر، و یک سکه و دو سکه بود؛ یک تُن به این قدر، دو تن به این قدر؛ معاملات، این‌جور انجام می‌شد.

بشر مواجه شد که تاجرها چطور در سفر، بارها را ببرند. قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مبادلات حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها)، با دنیا بود. یک موقعی ما در یکی از شهرهای سوریه رفتیم در زیرزمینی که کالاهای زمان حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) مبادله می‌شد. رفتیم دیدیم در زیرزمینی که آن زمان حفر می‌شد، در آن تونل‌ها و انبارهای زیرزمینی و خانه‌ها و تجارت‌خانه‌های زیرزمینی، گاهی می‌شد که دو تریلی از کنار هم رد می‌شدند. از این مطلب معلوم می‌شود که حاجت بشر، نیاز امروز و دیروز نیست.

تاریخ مبادلات به جایی رسید که کثرت حجم مبادلات عظیمه و خطیره، بشر را وادار به این کرد که امور صغیرالحجم با ارزش زیاد، تأسیس کند. و رشد کرد تا تبدیل شد به حواله‌جات ورقی و حواله‌جات ذمی.

4- جایگاه بورس در تاریخ معاملات

و ما الآن بورس را، نماد تجارت پیشرفته می‌دانیم که قلیل الحجم و کثیر الحاجة است. به‌خصوص، بین کشورهای مختلفی که رواج دارد.

5- تعریف بیع در مکاسب

ما در بحث بیع که مطرح کردیم و تقدیم به حضورتان شد، دیروز عبارت صاحب جواهر را خواندیم. امروز، عبارت مرحوم شیخ را تقدیم می‌کنم. مرحوم شیخ در بحث مکاسب - همان اوایل کتاب بیع، روح‌شان شاد که چقدر با حساب و کتاب این بحث را بیان کردند - ایشان می‌فرمایند:

«کتاب البیع و هو في الأصل كما عن المصباح: مبادلة مالٍ بمال. (اگر این‌جور باشد، بیع، مبادله مال به مال است. یعنی چیزی که ارزش دارد، با چیزی که ارزش دارد، مبادله می‌شود. - و ما در بورس هم، همین مباحث را داریم. مهمترین مباحث در مکاسب و کتاب‌های فقهی ما بیان شده. ما باید اینها را در نوآوریهای فقهی‌مان استنباط کنیم. در روایات ما هم بیان شده است.- بعد می‌فرمایند:)

6- لزوم اختصاص معوض به اعیان و عدم جواز معوض قرار گرفتن منافع مگر با مسامحه

ثم قال و الظاهر اختصاص المعوّض بالعين، (ایشان می‌فرمایند: معوض، باید عین باشد - البته این نظر ایشان است - اگر این‌جور باشد، اگر معوض ما عین نبود، بیع نیست و حتی گاهی وقت‌ها، شاید باطل باشد.) فلا يطلق البیع علی إبدال المنافع إلا مجازا و لا مسامحة. (اگر روزی ما خانه‌ای داریم و بگوییم منفعت خانه را به شما می‌فروشیم، این خرید و فروش نیست، مگر مجازا.

به نظر ما، اختصاص معوض، به اعیان نیست. اگر خیلی هم با شیخ مدارا کنیم، می گوییم: شاید زمانی اختصاص معوض، به اعیان بود. ما این را، تمثیل می دانیم، نه تخصیص. بعد، عبارت ایشان این است) کالتعبیر ببیع خدمة المدبر و بیع سکنی الدار و بیع أراضی الخراجیة.

(مرحوم شیخ، سه مثال می‌زنند: یک کسی با عبدی مکاتبه کرده که اگر پول خودت را بیاوری، آزاد می‌شوی. او کم‌کم کار می‌کند و پول می‌آورد و به این ترتیب، آزاد می شود. به این عبد، مُدبَّر می گویند. این منفعت است؛ عین نیست. یا بیع سکونت دار، یا اراضی خراجیه که مالک نیست.) ثم قال هذا بالنسبة إلی المعوض. أما العوض، فلا یخلو من الأمور الأربعة»[5] (عوض می‌تواند عین باشد، یا منفعت باشد، یا عمل حر باشد، یا حقوق باشد.)

ادامه عبارت را حتما ملاحظه کنید که آیا حق، قابل خرید و فروش است یا خیر؟

7- تقسیم بندی ابواب فقه بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله

مرحوم میرزای نائینی رحمه‌الله در کتاب مکاسب و بیع، ج1، ص82، ایشان تعلیقه‌ای بر مکاسب شیخ دارند - خدا رحمت کند مرحوم شهید مطهری رحمه‌الله استاد ما و مجتهد زمان‌شناس. ایشان، تعبیر خوبی در درس‌ها داشتند. ایشان می فرمودند: برخی حواشی، جایگاهش در متن متون است، اما در حواشی مطرح شده است؛ مانند: حاشیه میرسیدشریف‌جرجانی. این سید نازنین که در خیلی از علوم، تبحر داشت؛ صرف میر، منطبق کبری، منطق میر، نحو میر. حاشیه ایشان، تبدیل به متن شد - این عبارتی که من از مرحوم میرزا نقل می‌کنم و همه‌اش را می‌خوانم، واقعا حاشیه‌ی عجیبی است. ایشان با تخصص اصولی و فقهی‌شان، با دقت ساختار فقه را بستند. شما دقت کنید تا ببینیم بورس، در کدام یک از این ساختارها قرار می گیرد.

7.1- اشاره به تقسیم قدماء

«كتاب البيع الخ وينبغى أن نحقق أولا أن البيع مندرج في أي باب من ابواب الفقه فاعلم انهم (فقهاء) قسموا الفقه الى عبادات ومعاملات و احكام (پس فقه را به سه قسم، تقسیم کردند بعد فرمودند:)

7.2- تقسیم عبادات بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله

والعبادة تطلق على معان: (الاول): ما يتوقف صحته على اتيانه بقصد القربة. (یک عبادت است که جز به قصد قربت، آورده نمی‌شود؛ مثل: نماز و روزه) وهذا هو العبادة بالمعنى الاخص (الثاني): ما يؤتى به يقصد القربة ولو لم تكن صحته منوطة باتيانه كذلك. (الآن زکات و خمس باید به قصد قربت، پرداخت کند) وهذا هو العبادة بالمعنى الاعم. (الثالث): (سومین عبادت) الوظائف التعبدية المقررة للمكلفين مما لا يتوقف على انشاء اصلا. (یعنی وظایفی که بر مکلفین است که متوقف بر انشاء نیست). وهذا اعم من المعنى الثاني. و یشمل مثل القضاء والشهادات والمواريث ونحوها (قضاء و شهادت و مانند آن، جزء حقوقی است که باید انجام شود)

7.3- تقسیم معاملات بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله

و المعاملة أيضا تطلق على معان: (الاول): مالا يتوقف صحتة على اتيانه بداعي القربة. وهو المعاملة بالمعنى الاعم المقابلة للعبادة بالمعنى الاخص. سواء لم يكن متوقفا على الانشاء، أو توقف من جانب واحد، أو من جانبين. (الثاني): ما يتوقف على الانشاء مطلقا، ولو من جانب واحد وهذا اخص من الاول. (ایقاعات، در این قسم واقع می‌شود). (الثالث): ما يتوقف على الانشاء من جانبين وهذا اخص من الثاني أيضا لانحصاره بالعقود.

7.4- تقسیم عقود بر مبنای میرزای نایینی رحمه‌الله (عقود اذنی و عقود عهدی)

7.4.1- عقود اذنی و اقسام آن (وکالت، امانت و ...)

ثم إن العقود، تنقسم الى إذنية وعهدية. والمراد بالاذنية، ما يتوقف على الاذن حدوثا وبقاء، بحيث يرتفع بارتفاع الاذن، ولو لم يعلم به المأذون، كالوكالة الإذنية والأمانة و نحوهما. وفى ادراجها في العقود، مسامحة. لان العقد عبارة عن العهد المؤكد ولاعهد في العقود الاذنية. لان قوامها انما هو بالاذن فقط. وانما ادرجوها في العقود، لمكان اشتمالها على الايجاب والقبول. وعلى هذا، فلا يشملها عموم اوفوا بالعقود تخصصا لا تخصيصا. (خیلی تعبیر جالبی دارد که آیا جایی که اذن دارد، یا ندارد، اطلاق عقد به آن بکنیم یا نکنیم؟) و إنما قيدنا الوكالة بالإذنية، (در بورس خیلی از معاملات، معاملات با وکالت است) لإخراج ماكان منها مندرجا تحت العقود حقيقة. وهى التى تشتمل على شرائط العقد، على ما قرر في محله. ويترتب عليه عدم بطلانها بمجرد رجوع الموكل. بل يتوقف على بلوغ الرجوع عن الاذن الى الوكيل، (مثلا در بورس اگر به کارگزار اذن داد و ورقه های کارگزار را امضاء کرد، اینها وکالت است)

7.4.2- عقود عهدی و اقسام آن (تعلیقی و تنجیزی)

والمراد بالعقود العهدية، هي ما تشتمل على العهد والالتزام. وهى تنقسم الى تعليقية وتنجيزية.

7.4.2.1- عقود تعلیقی

والمراد بالتعليقية، (آیا در بورس، قراردادی که می بندد، معلق است، یا منجز است؟ و معلق و منجز بودنش تا کی است؟ عبارت ایشان در ساختار معاملات و ساختار فقه، خیلی مهم است) ماكان المُنشَأ معلقا على أمر كالجعالة، (بعضی از اقسام بورس، جعاله است. من در کلمات بزرگان، خیلی تفحص کردم. ولی به عظمت تعلیقه ایشان، ندیدم. خیلی منقح و منجز و منسجم و مختصر، همه مسائل عقود و معاملات و عبادات را ایشان بیان کردند) بناء على كونها من العقود. لامن الايقاعات. (بنا بر اینکه جعاله، از عقود باشد، نه ایقاعات) وكذا المسابقة والمراماة و الوصية. والمراد بالتنجيزية، ما لم تكن كذلك.

7.4.2.2- اقسام عقود تعلیقی و تنجیزی و تقسیمات هر یک

وكل واحد منهما، ينقسم الى تمليكية وغير تمليكية. والتمليكية أيضا، تنقسم الى ما يتعلق بالاعيان والى ما يتعلق بالمنافع. (همه اینها ساختار بورس است. همه اینها را بردارید، عنوان بورس را بگذارید. بورس، گاهی منفعت است، گاهی عین است، گاهی سهم است،گاهی کالای نفتی است، گاهی کالای غیر نفتی است، گاهی طلا است، گاهی نقره است و همه اینها.)

7.4.2.2.1- عقود معوضه متعلق به اعیان (مانند: بیع و صلح)

وكل واحدة منهما اما معوضة أو غيرمعوضة. (آیا ما در بورس، معامله غیر معوضه داریم یا نه؟ باید بحث شود) فالمعوضة المتعلقة بالاعيان، مثل الصلح والبيع. (صلح و بیع، می‌تواند معوضه باشد. ما در بورس، آیا به نحو بیع باید پیش برویم، یا به نحو صلح؟ اگر به نحو بیع پیش برویم، لوازم مختلفی دارد. ما اگر به نحو بیع پیش برویم، خیار مجلس و خیار شرط چطور پیش می‌آید؟ یا اگر روزی حیواناتی در بورس معامله شد، شاید در دنیای غرب باشد، حیوانات نادر یا غیر نادر، مثل گله‌ی گوسفند را به مزایده یا مناقصه بگذارند، آیا خیار حیوان دارد؟)

7.4.2.2.2- عقود غیر معوضه متعلق به اعیان (مانند: هبه)

و غيرالمعوضة المتعلقة بها كالهبة؛ سواء كانت معوضة أو لا وسواء كان العوض، شرطا فيها أو لا. فإن الهبة هي التمليك بلا عوض. وانما العوض في المعوضة منها بأزاء التمليك. بمعنى انها تمليك بأزاء تمليك، لا مبادلة مملوك بمملوك. ولذا لا تقع بلفظ وهبتك هذا بهذا بل هذا تعبير عن البيع بلفظ الهبة. (اینکه آیا هبه به مثل وهبتک هذا بهذا، صحیح است یا خیر؟ باید در هبه بحث شود) و في وقوع البيع به كلام يأتي تحقيقه. والغرض هنا بيان أنه ليس بهبة. بل هو بيع مردد بين الصحيح والفاسد. بناء على اعتبار الالفاظ الحقيقية في العقود، وعدم وقوعها بالالفاظ المجازية والمشتركة بالاشتراك اللفظى أو المعنوي، أو عدم اعتبارها، بل وقوعها بكل لفظ دال على المقصود، ولو بالقرينة. (بحثی است در بیع که آیا باید به لفظ مخصوص باشد، یا نه؟ و آیا اصلا معاملات، نیاز به لفظ دارد، یا نه؟ معاطات، تا کجا معتبر است؟ الآن معاملات در بورس، معاطات است؟ لفظ ندارند، ولی خرید و فروش انجام می‌دهند) ولافرق في الهبة في ما ذكرنا بين ما كانت مشروطة بالعوض. كما إذا قال وهبتك هذا بشرط أن تهبني ذاك أو لم يكن. بل وهبه المتهب شيئا ابتداء بعوض هبته. وان كان بينهما فرق من وجه آخر. وهو جواز الرجوع وعدمه. (آیا می‌توانیم بعضی از معاملات بورس را جزء هبه قرار دهیم؟ لذا ساختار معاملات، خیلی دقیق است که باید رعایت شود. یا می‌فرمایند: علامه خیلی از معاملات را در باب امانات لحاظ کرده است. یا در باب رهن است؛ اگر این‌جور باشد، آیا می‌شود پولی در مقابلش بگیریم؟ اگر این‌جور باشد، خیلی از معاملات، غیر شرعی می‌شود.) حيث لا يصح الرجوع في الاول. ويصح في الثانى، ما لم یهبه المتهب، على تفصيل فيهما موكول الى محله .... بعد ایشان می‌فرمایند: ...ولاجل هذه المناسبة أدرجها العلامة (قده) في باب الامانات، كما يمكن ادراج الرهن أيضا فيها بتلك المناسبة. لكون العين المرهونة امانة في يد المرتهن. كما يمكن ادراجه في باب الدين أيضا لكونه من ملحقاته.

7.4.2.2.3- عقود غیر معوضه متعلق به منافع

وأما غير المعوضة المتعلقة بالمنافع، فكالعارية. بناء على أن تكون تمليك المنفعة، لااباحتها. وإلا فتندرج في العقود الاذنية،

7.5- جایگاه بیع در تقسیمات مرحوم نایینی از عقود

(فقد تحصل) أن البيع من العقود التنجيزية التمليكية المعاوضية المتعلقة بالاعيان. (حالا سهم، عین است، یا عین نیست؟ ما بگوییم بنابر مبنای کسانی که می‌گویند در بیع، باید تبادل اعیان باشد، در این صورت معاملات بورس، اشکال پیدا می کند و بیع نیست و باید با عقود دیگر درست کرد؛ لذا خیلی بحث بورس، راحت نیست).

7.6- فرق بین بیع با صلح

ثم إن الفرق بينه (بیع) وبين الصلح الواقع على الاعيان، مما لا يخفى. (آیا مبادلة مال بمال است؟ یا التسالم علی مال است؟ حالا کسی که وارد بورس شده و شخصی را وکیل کرده است، در واقع، کارگزاران معامله می کنند. و آنها، معامله الکترونیکی می‌کنند. ما چطور می‌توانیم اینها را در ابواب فقهی‌مان قرار دهیم؟) (وتوضيحه) أن الصلح، عبارة عن حقيقة واحدة. وهى التسالم المعبر عنه بالفارسية (با هم برآمدن). (می‌توانیم در بورس بگوییم کسی که مبادله می کند، اینها با هم تسالم دارند؟)

7.7- اقسام تسالم

لكن ما وقع عليه التسالم يختلف. (تسالم گاهی وقتها بر سهم است، گاهی بر اوراق بهادار است، گاهی بر مدت است و گاهی نسیه است، یا عکس است. بحث ربا در اینها، چطور است؟ بحث خمس آن، چطور است؟)

فقد يكون التسالم على مبادلة العين بالمال. فيفيد (الصلح) فائدة البيع. (صلح، مثل بیع می شود. گاهی خیلی از معاملات بورس را با عنوان صلح باید درست کنیم. با هیچ عنوان دیگری نمی‌شود درست کرد.) و أخرى يكون على مبادلة المنفعة بالمال، فيفيد فائدة الاجارة. وثالثة يقع التسالم على تمليك العين من غير عوض، فيفيد فائدة الهبة. (آیا کسی که در بورس خرید و فروش می‌کند و گاهی پولش را در اختیار کارگزار می‌دهد، می شود گفت به او هبه می‌کند تا او هر کار می‌خواهد انجام بدهد. بعد پول و عوض به او بدهد، یا ندهد؟ یا در قرارداد ضمن عقد، چیزی بگیرد؟) و رابعة يقع على اباحة المنفعة. فيثمر ثمرة العارية. (گاهی نه به کارگزار، تملیک عین داده تا بیع شود، نه تملیک منفعت داده تا اجاره شود، نه تملیک عین بدون عوض باشد، تا هبه شود؛ بلکه اباحه‌ی منافع داده است. اگر این‌طور باشد، این عاریه است؛ مثل این که من پولی به شما بدهم و بگویم که از آن استفاده کنید، این عاریه می‌شود. پس خیلی عنوان‌های عجیبی شد: بیع، صلح، هبه و عاریه شد.)

7.8- عمومیت صلح نسبت به بیع و وقوع صلح بر حقوق

وبالجملة فالصلح حقيقة اخرى، مغايرة مع البيع. و يكون أوسع من حقيقة البيع. (ما می‌توانیم در معاملات گسترده الکترونیکی، سهام و اوراق قرضه و اوراق بهادار و کالا و بقیه چیزهایی که معامله می‌شود، بگوییم به حقیقت گسترده‌تر از بیع نیاز داریم و آن صلح است.) بل مع كل معاملة يفيد فائدتها. ولذا يقع على الحقوق، بل على اسقاط الحقوق أيضا.»[6]

8- نتیجه بحث

رضوان الهی بر مرحوم نایینی. بعد می‌توانیم بگوییم این معاملات، بر حق وارد می‌شود. بر ملک وارد می شود. ما در رساله‌ای که در تفاوت حق و ملک داشتیم، آنجا کاملا زوایا را بیان کردیم. ما عرض‌مان این است که این عبارت ایشان را در این ساختار، ملاحظه کنید. با این خصوصیات، ما بورس را تا دیروز، تحت عنوان مکاسب و متاجر و تجارت داخل کردیم. ما با توجه به تعلیقه مرحوم نایینی - که بعضی از جاهایش قبول داریم و بعضی جاهایش را قبول نداریم، و ما ساختار فقه را بر اساس انس انسان با خدا، با خودش، با دیگران، با طبیعت و ... قلمداد کردیم و تقسیم کردیم - باید ببینیم بورس، جزء کدام معاملات است؟ جزء بیع است یا نیست؟ و این، خیلی نکته مهمی است که شاید بشود این حرف زد که ساختار بورس، کمّاً و کیفا، أوسع است. شاید در عناوین مختلفه‌ای، ورود پیدا کند. و ما تداخل هم، مانع نمی‌دانیم.

 


[1] سوره نحل، آيه 16.
[2] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج16، ص91.
[3] إرشاد القلوب، الديلمي، حسن بن محمد، ج1، ص330.
[4] سوره انسان، آيه 10.
[5] انوار الفقاهة( كتاب البيع)، مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج1، ص9.
[6] كتاب المكاسب والبيع، الاملي، الشيخ محمد تقى؛ تقرير بحث الميرزا النائيني، ج1، ص81.