1400/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/راههای فرار از ربای قرضی /نظر حضرت امام رحمه الله در معامله بر اسکناس
«حتى عزم عليه، فحمد الله و أثنى عليه، وصلى على النبي (صلىاللهعليهوآلهوسلم) ثم قال (علیهالسلام):
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ وَتَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لأَنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَلاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ، وَوَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ».[1]
خدا را سپاسگزاریم که در مباحث اخلاقی و سیر و سلوکی در کنار فرمایشهای امامالمتقین و امامالسالکین حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهرهمند هستیم. رب انعمت فزد.
عرض شد سیر و سلوک بر اساس فرمایشهای این امام همام، برای جناب هَمّام است. حضرت در جواب سؤال همّام، مدتی سکوت کردند و به اجمال بیان کردند. همّام، انسان عابد و شائقی بود و اصرار داشت بر اینکه حضرت، مطالب بیشتری بیان فرمایند؛ به اجمال قانع نشد و سیر و سلوک را در مفصّلات میدید. حق نیز همین است؛ هرچه آدمی ریزتر شد، تخلقش هم بیشتر میشود. هرچه انسان ظرافت و لطافتش بیشتر شود، به خلق عظیم بیشتر میرسد. ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾،[2] یعنی تمام لطافتهای اخلاقی. «حتی عزم علیه»؛ حضرت تصمیم گرفتند برای او بگویند. «فحمد الله و أثنی علیه»؛ اولین کار حضرت، این بود که حمد و ثنای الهی داشتند. بزرگترین درس این است که هر کاری را با تسمیه شروع کنیم. منزل تحمید و تسمیه، یعنی اگر انسان کارش را با نام و سپاس از خداوند آغاز کند، به جاهایی میرسد.
«و صلی علی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)»؛ حضرت، صلوات و درود بر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرستادند. نقشه و نمونه راه را اجمالا بیان کردند. معنی سلوک واقعی را صلوات بر نبی معظم (صلیاللهعلیهوآله) میدانیم. صلوات، دعای مستجاب است و همه را بالا میبرد. بهترین نماد سیر و سلوک است. انسان وقتی بسمالله میگوید، یعنی مبدأ، اوست. وقتی حمد میگوید، یعنی مَرکب، حمد است. وقتی صلوات میفرستد، یعنی نتیجه، اوست. از کجا شروع کنیم، با چه شروع کنیم و به کجا برسیم. پس از این حضرت فرمودند: «و اما بعد»؛ یعنی بعد از تسمیه و حمد و صلوات که سه مرحله مهم است.
اولین جمله مهم این است: «فإن الله سبحانهوتعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیا عن طاعتهم آمنا من معصیتهم لأنه لا تضره معصیة من عصاه و لا تنفعه طاعة من أطاعه فقسم بینهم معایشهم و وضعهم من الدنیا مواضعهم».
چقدر تعبیر زیبایی است! این فرموده حضرت، بهترین جملهای است که سبک زندگی سالک و متقی را بیان فرمودند. در یک نگاه عرض میکنیم در این جمله حضرت، سبک زندگی متقی و پرهیزگار و خودنگهدار و پرواپیشه را به این مطرح کردند که در بندگی است. انسان اگر برسد به اینکه فقر وجودی دارد، ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾،[3] قطعا برنامهریزی بعدی را میکند. همین مطلب را عِلماً و عَملا بیان کردند. خدا انسانها را آفریده است و غنی از انسانها است. رسما بیان کردند که مسیر، مسیر عبودیت و بندگی است. همانطور که در جلسات گذشته عرض کردیم، انسان نباید در سیر و سلوک، به اندک قانع باشد. انباشته شدن معارف در سیر و سلوک، مطلوب است. هرچه بیشتر باشد، ظرافتش بیشتر میشود. باید شروع کند که دیر نشود. همّام، نمونه عینی بود که عمق جانش عاشق مطالب بود که می گفت بیشتر بگویید. به عبارت بهتر در درس سیر و سلوک، پایان معنا ندارد. چون حاصلش به حضورش است، نه به پایانش. حاصل کار، به وعده وصل میرسد.
وعده وصل چون شود نزدیکآتش عشق شعلهور گردد
هرچه وعده وصل نزدیکتر شود، آتش عشق شعلهورتر میشود. یک مقصود و هدف است و آن، اوست. در مقام سؤال و جواب هم، سؤال و جوابها برای این است که همتشان تقویت شود. ما خطبه متقین را نه تنها اوصاف پرهیزگاران و پرواپیشگان میدانیم، بلکه اوصاف شیعیان میدانیم. به عدد 110 که عدد اسم خود حضرت است، اوصاف سالکان را بیان کردند. حضرت فرمودند: «خداوند آفریدگان را آفرید، ولی از اطاعت آنها بینیاز است». بحث طاعت و عبادت را مطرح میکنند که در عبودیت، مشخص میشود. خدا غنی مطلق است و دائم الفضل علی البریة است. بعد از این اوصاف پرهیزگاران را مطرح میکنند. «معیشت را بین عباد، تقسیم کرده است». تقسیم عادلانه که هر کس به قسمت وجودی خودش دریافت کرده است.
«الهی با اجازه شما جهان را عشق آباد میگذارم و این عشق آباد، قسمتآبادی دارد. در قسمتآباد وجود، بیش از این قسمت ما نبود؛ یا اباالقاسم مددی». در قله آن امیرالمؤمینن (علیهالسلام و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زانو زدهاند. آن کس که مظهر رحیمیت است، تقسیمشان بجا است. انشاءالله مرزوق این خوان باشیم.
در مباحث بورس و راههای برونرفت از معاملات ممنوعه و خط قرمز معاملات که ربای معاملی و قرضی بود، به این نتیجه رسیدیم که از راههای برونرفت این است که ما قرض را تبدیل به دین کنیم. در نتیجه دین را خرید و فروش کنیم؛ دین را در مقابل اسکناس و پول قرار دهیم. گفتیم در معاملات با پول، دو مبنا است: یکی اینکه معاملات با اسکناس و دلار و ریال و ارزهای دیگر به این است که پشتوانه اینها، طلا و نقره است. اینها نماد طلا و نقره و نماینده آن هستند. در واقع طلا و نقره خرید و فروش میشود. اگر چنین باشد، عرض ما این است که اینجا شبهه ربوی با تبدیل اینها حل نمیشود. به معامله نقدین بر میگردد که ربای معاملهای میشود. نقدین نباید یکی بر دیگری اضافه باشد و باید تسلیم فی المجلس داشته باشد. طلا و نقره، نمایندهاش پول و ارز است. اما اگر نظرمان این شد که همین را انتخاب کردیم که ارز و پول به پشتوانه طلا و نقره خزانه دولت، یا ملت نیست، بلکه اگر خرید و فروش میکند، به اعتبار دولت و ملت است. اگر به اعتبار باشد، عرض ما این است که پشتوانه اعتباری اگر اعتبار عقلایی داشته باشد، معاملاتش جایز است و ربوی نیست، ولو اضافه بگیرد. این نکته و اصل مهمی است که ما بر آن اصرار داریم. اسکناسها و کلاً پول از معاملات ربوی خارج میشود. پولی را بدهد و پول دیگری بدهد. یا یکی پول کهنه و دیگری نو باشد. ربا در مکیل و موزون است. در معدود، ربا اشکالی ندارد. معامله جدید و مستقل است.
حضرت امام در تحریر، ج1، ص539، مساله 3:
(مسألة 3): «لو وقعت المعاملة على النوت والمنات والأوراق النقدية المتعارفة في زماننا، من طرف واحد أو الطرفين، فالظاهر عدم جريان أحكام بيع الصرف عليها، ولكن لايجوز التفاضل لو اريد التخلّص من الرّبا، فمن أراد الإقراض بربح فتخلّص منه ببيع الأوراق النقدية متفاضلًا فعل حراماً، وبطل البيع أيضاً، ولو فرض في مورد وقوع المعاملة بين النقدين، وكانت المذكورات كالصكوك التجاريّة يجري فيها الصّرف ويثبت الرِّبا، لكنّه مجرّد فرض في أمثالها في هذا الزمان، وحينئذٍ لايكفي في التقابض المعتبر في الصرف قبض المذكورات».[4]
ترجمه: اگر معامله بر نوت و منات و پولهاى كاغذى كه در زمان ما متعارف است، از يك طرف، يا دو طرف واقع شود، ظاهر آن است كه احكام بيع صرف بر آنها جارى نمىشود، و ليكن اضافى گرفتن اگر به قصد فرار از ربا باشد، جايز نيست. پس كسى كه مىخواهد با سود، قرض بدهد و براى فرار از ربا پولهاى كاغذى را با اضافه گرفتن بفروشد، كار حرامى كرده است و بيع هم باطل است. و اگر در موردى، انجام معامله، بين طلا و نقره فرض شود و پولهاى ذكرشدهی بالا مانند چكهاى تجارتى باشد، صرف در آنها جارى است و ربا (هم) ثابت است. ليكن اين مطلب در امثال اين پولها در اين زمان، تنها فرض است، و در اين صورت (فرضى كه معامله بين طلا و نقره واقع شده، نه بين پولهاى كاغذى)، قبض مذكورات در تقابض معتبر در صرف، كفايت نمىكند.
اینها مثل طلا و نقره نیستند. نوت و منات، پولهای کشورهای دیگر است. فرق است بین جایی که ارزش پول به طلا و نقره است و جایی که چنین نیست. حضرت امام میفرمایند: مثل طلا و نقره نیست؛ نقدین نیست. طلا نقره، مکیل و موزون هستند ولی پول، معدود است.
اعتبار پول، به اعتبار افراد و دولتها و اشخاص است. شخصیت حقوقی و حقیقی، باعث اعتبار شده است؛ مانند: اوراق نقدی و حوالهها. حواله، اعتبارش به منشأ حواله است. چک یک نفر را میپذیرند ولی چک دیگری را نمیپذیرند. بین اعتبار و منشأ اعتبار، فرق است.
همچنین ایشان در استفتائات، ج2، ص 148 این نظر را میپذیرند که معاملات بر اسکناس، اشکال ندارد؛ ولی تأملی هم بعدا دارند که اگر برای فرار از ربا باشد، اشکال دارد؛ اگر مستقلا باشد، عیبی ندارد:
س179:
«آيا اسكناس با قيمت ارزانتر يا گرانتر از ارزشش خريدوفروش مىشود، یا نه»؟
ج:
«فروش اسكناس به گرانتر كه نتيجه ربا را دارد محكوم به حكم ربا و باطل است. ولى در صورتى كه واقعا خريدوفروش باشد مثل فروش اسكناس درشت به ريز يا به عكس كه نقد انجام مىشود مانع ندارد».[5]
حضرت امام میفرمایند: معاملهی اسکناس اگر برای فرار از ربا است، اشکال دارد و جایز نیست. کسی که میخواهد وام به شرط سود دهد و اضافه بگیرد و از آن اوراق نقدی را با تفاوت بگیرد، حرام است و بیع هم باطل است. ولی اگر واقعا پول را تبدیل به پول دیگر میکند، اشکال ندارد.
همین جا با کمال معذرت از بزرگواریِ حضرت امام، اگر ما مبنای اعتباریت پول را پذیرفتیم، موضوع دیگری میشود. اگر تحت معاملات ربوی قرار گرفت، حرام میشود، وگرنه حرام نیست. ایشان نظرشان این است که اگر مستقل باشد، تحت معاملات ربوی قرار نمیگیرد، ولی اگر وابسته به وام باشد، تحت معاملات ربوی قرار میگیرد.
به نظر ما با توجه به وضعیت پول در دنیای امروز، سخن ایشان قابل تأمل است. معاملات امروز، خیلی گسترده شده است. معاملات نقدی و ارزها، چه دیجیتال، چه غیر آن، ارزش آن به اعتبار است. اگر از اموری اعتباری شد، نظری داریم در بحث پول که پول، مثلی است که قیمت هم در آن مطرح است. بعید نیست بگوییم ربا در آن نیست و میتواند اضافه بگیرد؛ به خصوص اگر زمانی بگذرد که ارزش آن کاسته شود. ارزشگذاری به مثل است، نه به قیمت آن. اگر تورم، بالا و محسوس باشد، چه اشکالی دارد؛ بله، گاهی تورم محسوس نیست و عقلا ارزش قائل نیستند. ارزش 50 تومان یک هفته قبل، با امروزِ آن فرق دارد. به عبارت بهتر اعتبار پول را تنها به طلا و نقره نمیدانیم، بلکه یکی از مصادیقش، طلا و نقره میدانیم. صنعت و نیروهای آن کشور و حکومت و قدرت و امنیت و سلامت و پیشرفت و تولید آن کشور هم هست. وقتی چنین شد، خرید و فروش اسکناس اشکالی ندارد.
اگر کسی اشکال کند که این معاملات، عرفی نیست، میگوییم: عرفی نبودن، منافاتی با عقلایی بودن ندارد. شاید در زمانی عرفی نباشد و در زمان دیگر باشد. اگر بخواهیم عرف را در سال 1400 بسنجیم، میبینیم اعتباریات بحث گستردهای است. بحث معاملات و نقود، عرفی شده است. ربا در اینجا، خروج موضوعی دارد.