1400/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسائل مستحدثه (بورس)/راههای فرار از ربا /اجاره
ما یکی از برنامههای سیر و سلوک و دستورالعملهای کمال انسان را در خطبهها و کلمات حضرت امیر المؤمنین (علیهالسلام) به خصوص خطبه متقین نهجالبلاغه شریف میدانیم؛ خطبه 193. به همه عزیزان و دوستان و فضلا و فرهیختگان، توصیه میکنم که این خطبه را نه یک بار و چند بار، بلکه اینقدر با آن انس بگیرید که به تعبیر حضرت امیر (علیهالسلام)، طوری باشد که «هُم أهلُ الفَضائِل»،[1] خطبه متقین در شما نماد پیدا کند. انشاء خطبه متقین هم، برای شخصی به نام همام بن شریح بود که انسانی مستعد و آماده سیر و سلوک و عاشق و شائق معارف اخلاقی و سیر و سلوکی بود. او کار خودش را آغاز کرد و باعث انشاء کلماتی از حضرت امیر (علیهالسلام) شد که تا قیام قیامت، سرمشق همه سالکان و عارفان خواهد بود.
شاید بتوانیم بگوییم حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، جامعترین مباحث سیر و سلوکی و اخلاقی را در این خطبه بیان فرمودند. عنایت دارید که متقین از کلمه تقوا است و تقوا، یکی از رایجترین الفاظ در فرهنگ اسلامی و قرآنی و دینی ما است. نکته جالب اینجا است که در قرآن همانطور که از ایمان و عمل صالح و نماز و زکات یاد شده، از تقوا هم یاد شده است. در قرآن و نهج البلاغه، تقوا از پرکاربردترین کلمات است. امروز هم طبق روال روزهای چهارشنبه که ما روایات اخلاقی را بیشتر توضیح میدهیم، اوایل این خطبه را عرض میکنیم و اصرار داریم این را سرلوحه سیر و سلوک خود قرار دهیم.
«و من خطبة له علیهالسلام یصف فیها المتقین؛ روي أن صاحباً لأميرالمؤمنين (علیهالسلام) يقال له همام كان رجلا عابداً، فقال له: يا أميرالمؤمنين، صف لى المتقين كأنّي أنظر اليهم. فتثاقل (علیهالسلام) عن جوابه، ثم قال: يا همام، اتق الله و أحسن فَـ: «انّ الله مع الذين اتقوا و الذين هم مُحسِنون».[2]
امامالمتقین (علیهالسلام) متقین را بیان کند، از این بهتر نمیشود. سید رضی میفرماید: «خطبهای است که متقین در آن وصف میشوند».
سالکان و عارفان حقیقی و عالمان وارستهای هستند که ره به منزل مقصود بردهاند و خود رهنمای دیگران شوند.
«ای بی خبربکوش که صاحب خبر شویتا راهرو نباشی، کی راهبر شوی
در مکتب حقایق، پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی».[3]
پدری مثل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودهاند که باید تبعیت کنید.
«روی أنه صاحِباً»؛ صاحب، یعنی همنشین که کسی که گفت و گو با او داشتند. «یقال له همام»؛ اولین دستور اخلاقی، همنشین است؛ «الرفیق ثم الطریق».[4] رسول مکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «المرء علی دین خلیله».[5] مصاحبت، خیلی مهم است. کسانی که حضرت رسول مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآله) و اولیا را درک میکنند، به آنها اصحاب ائمه (علیهمالسلام) میگویند. کسی که همنشین حضرت امیر (علیهالسلام) است و نامش همام است، اهل هم و غم و همت است؛ دغدغه دارد.
«کان رجلا عابدا»؛ انسانی بود که به عبودیت و پرستش حضرت حق رسیده بود. مرحله مصاحبت، مرحله عبادت است. باید برای بعد از مصاحبت برای عبادت برنامهریزی کنیم.
همام خدمت حضرت عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین صف لی المتقین»؛ کسی که در سیر و سلوک است، باید دنبال کند و ادامه دهد. دنبال استاد بچرخد. علامه طباطبایی (رحمهالله) فرمودند: «اگر انسان 50 سال دنبال استاد بگردد و بعد شروع کند، دیر نیست». انسان وقتی دستش به استاد میرسد، باید استفاده کند و نمونهبرداری کند. باید مثل استاد، بلکه قویتر شود، جز نسبت به معصوم (علیهالسلام) که کسی به پای آن بزرگواران نمیرسد. راه انسان تا عصمت، کاملا باز است.
همام عرض کرد: برای من طوری متقین را وصف کنید، «حتی کأنی أنظُرُ إلیهم»؛ طوری که گویا به آنها نظر میکنم. نظر، غیر از نگاه است. نظر، با تأمل و تدبر نگاه کردن است.
نمونه سیر و سلوکی بگیرم. «فتثاقل (علیهالسلام) عن جوابه»؛ حضرت از جواب دادن، سنگینی کردند؛ چون بیان حال سالکان، مقام مهمی است؛ انسان شایسته میخواهد. اول جواب ندادند؛ سکوت کردند. بعد فرمودند: «یا همام»! خطاب تشرفی است. چقدر زیبا است انسان در ذُکر معصومی مثل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و مخاطب به خطاب ایشان باشد. «إتق الله و أحسن»؛ دو کار کن: تقوا داشته باش و احسان کن. ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ﴾.[6] انسان، همراه افراد با تقوا و احسان است. این اخلاق قرآنی است. تمام سیر و سلوک، در تقوا و احسان است. سیر و سلوک، دو گام است: تقوا و احسان. تقوا، خودنگهداری است و احسان - به تعبیر من - دیگر نگهداری است. سالک، این دو وظیفه را دارد: نگاهش به خود و دیگران مساوی باشد. از خود و دیگران مراقبت کند. ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾.[7] والدین و بزرگان را نگه داشتن، مهم است. سیر و سلوک را دو گام بیشتر نمیدانیم: گام اول، تقوا و گام دوم، احسان است. عرفان اسلامی، عرفان رهبانیت نیست. «لا رهبانیة فی الاسلام».[8] عارف اسلامی، در جمع حاضر است. خداوند، با افراد با تقوا و محسن است.
این خطبه، برنامه سیر و سلوکی است؛ برای آن وقت بگذاریم.
«آب دریا را اگر نتوان کشیدهم به قدر تشنگی باید چشید»
انشاءالله به حق حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، سر الانبیاء و المرسلین، متقی و محسن باشیم و باشید.
بحمداللهربالعالمین در مباحث بورس، به خطوط قرمز و منطقهی ممنوعهی معاملات رسیدیم. در بازار اسلامی و به ویژه بورس به اینجا رسیدیم که معاملات، نباید ربوی باشد. در مباحث ربای قرضی بودیم. اما اگر اسلام گفت: ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾[9] و ربا را تحریم کرد، در مقابل تحریم ربا بازاریها و مردم را در تنگنای اقتصادی قرار نداد؛ بلکه قراردادهای مختلفی را قرار داد.
گفتیم یکی از راههای برونرفت از ربا در مباحث قرض، جعاله است که اشکالی ندارد و صحیح است.
مرحوم صاحب جواهر در ج35، ص191 به بعد عبارتی دارند:
«(و) كيف كان فهي (تصح على كل عمل مقصود) للعقلاء على وجه يخرج عن كونه سفها كالإجارة (محلل)».[10]
جعاله بر هر چیزی که مقصود عقلا باشد و سفهی نباشد، مانند اجاره، شرعی است. چقدر زیبا است. مبنای ما هم همین است که عقود عقلایی است. در راههای برونرفت از ربای قرضی، مقصود عقلایی بودن مهم است. هر عملی که حلال باشد و قصد عقلایی به آن تعلق گیرد، صحیح است. اینکه قرض بر اساس جعاله را گفتند ربا است، قبول نداریم. اگر قرارداد اهمیت عقلایی دارد، جعاله بر آن واقع میشود.
وسائل باب 85 ح2 ج18 ص278
شخصی خانهاش را اجاره میدهد، بعد پشیمان میشود و قانون اجاره محقق شده است. استحباب اقاله، بحث دیگری است. ولی خانه را خالی نمیکند و میگوید: «به شرطی خالی میکنم که پولی به من بدهی»؛ امام (علیهالسلام) فرمودند: «اشکالی ندارد».
اینکه برخی بزرگان مانند شهید صدر اشکال کردند که شاید همان قرض ربوی باشد و ربای در قرض و معاملات قرضی است، گفتیم این گونه نیست. اگر اعتبار عقلایی داشته باشد، آن را از ربوی بودن خارج میکند.
جعاله، از راههای مهم برای خروج از ربا است و میتوانیم با آن از ربا خارج شویم.
از راههای برون رفت از ربای قرضی این است که ما قرض را تبدیل به غیر قرض کنیم؛ چه جعاله، چه هبه، چه صلح، چه اجاره و معاملات دیگر؛ به عبارت دیگر خروج کارهای وام و وامگیرنده از حالت وامی، به عنوان دیگری از عناوین فقهی، مثلا اجاره.
مثلا وامی گرفته و صد هزار تومان به شخصی، یا به مؤسسهای، یا بانکی بدهکار است؛ خواهش میکند بدهکاری او را فرد سومی برطرف کند و وامش را ادا کند. در مقابل این صدهزار تومانی که او میخواهد بپردازند، 110 تومان به او میدهد. سود پرداخت میکند و معامله غیر شرعی نیز نیست. کارمزد را به کسی بپردازد؛ چه به بانک و چه غیر بانک.
بانکیهای عزیز اگر اضافه گرفتنشان متصل به پول مردم و مشتری باشد، حرمت دارد، ولی اگر اضافه گرفتن به عنوان اجرتی باشد که دارند برای او کاری انجام میدهند و حسابش را تسویه میکنند، اشکال ندارد. تبدیل از قرض به غیر قرض، به اجاره است، یا هبه، یا چیز دیگر. بهترینش هم اجاره و اجرت است؛ مانند اینکه شما به فردی بدهکاری دارید؛ به کارگزار یا خدمتگزار یا فرزند، بعد میگویید: این قدر به تو میدهم، برو ذمهی مرا از فلانی بریء کن. اضافه در مقابل اجرت است، نه در مقابل قرض که قرض ربوی باشد.
گاهی این عنوان باعث میشود که بگویند این معامله، از ربا خارج نشده است. میشود این کار را به خود آن شخص واگذار کرد؟ میشود امروز که کارها آسان است، کارت به کارت و حواله است، باز هم اجرت بگیرد؟
اگر اعتبار عقلایی داشته باشد که دارد، به نظر ما میشود. به عبارت بهتر کسی که صد هزار تومان به کس دیگری بدهکار است، برای اینکه بدهکاری خودش را برئ کند و ذمهاش مشغول نباشد، گاهی این صد هزار تومان را به خود آن شخص و بانک میدهد و ادا میکند و گاهی به کس دیگری میدهد و میگوید ادا کن؛ در هر دو صورت، یک وقت به عنوان اجرت است و گاهی به عنوان تملک است. صورت مسأله وقتی روشن شود، معلوم میشود پرداخت، چگونه است. بدهکار اگر شخصی و مؤسسهای را در اینکه وام را برای او تسویه کند، اجیر کرده است، میتواند اجرتی معلوم کند. واسطه، هر کس میخواهد باشد. ولی باید جنبه عقلایی بودن، رعایت شود؛ یعنی اینکه ضمان غرامت و تسویه بدهکاری را به شخصی، یا اشخاص، یا مؤسسهای واگذار کند، عقلا این کار را بپسندند و انجام دهند. اینجا شاید عنوان دیگری رخ دهد. عنوانی که جلسه گذشته گفتیم: جعاله است. اینکه قراردادی برای این کار ببندد. اجرتی برای کار اضافی پذیرفته است؛ یا به قانون اجاره، یا جعاله رد و بدل میشود؛ به تعبیر دقیقتر، برای خود تسویهحساب هزینه میکند؛ این هزینه اشکال ندارد. این مبلغی که پرداخت میشود، اشکال ندارد. صاحب جواهر، جعاله بر هر کار عاقلانه را جایز میداند که شرعی باشد.
پرداخت مستقیم با غیر مستقیم، تفاوت دارد یا خیر؟ «إنما الأعمال بالنیات»؛[11] اگر این زیاده را وابسته به وام میداند، اشکال دارد، ولی اگر به عنوان هزینه برای تسویه است - با واسطه، یا بیواسطه - اشکال ندارد. نیاز نیست شخص سومی باشد. اگر قرارداد بر اساس کارمزد به بانک یا غیر آن باشد و عقلا هزینه را بپسندند، اشکال ندارد.