درس خارج فقه استاد هادی عباسی خراسانی

1400/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مسائل مستحدثه (مسائل متفرقه بورس)/راهکارهای فرار از ربای قرضی /بیع محاباتی - جعاله

 

1- حدیث اخلاقی (لزوم انس با قرآن)

حدیث امروز از احادیثی است که مرحوم مجلسی رضوان‌الله‌علیه در بحار مطرح فرمودند. یکی از یاران بزرگوار حضرت رسول مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جناب ابوسعید خُدری نقل می‌کند قال خطبنا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، حضرت در یکی از خطبه‌های‌شان این گونه بیان فرمودند:

«لا عيش إلا لعالم ناطق، أو مستمع واع، أيها الناس إنكم في زمان هدنة، وأن السير بكم سريع، وقد رأيتم الليل والنهار كيف يبليان كل جديد، ويقربان كل بعيد ويأتيان بكل موعود. فقال له المقداد: يا نبي الله وما الهدنة؟ فقال: دار بلاء وانقطاع فإذا التبست عليكم الأمور كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن فإنه شافع مشفع، وصادق مصدق، ومن جعله أمامه قاده إلى الجنة، ومن جعله خلفه ساقه إلى النار ...».[1]

1.1- لزوم قدردانستن زمان

«لا عیش الا لعالم ناظر او مستمع واع»؛ تعبیر عجیبی است؛ در یکی از سخنان‌شان فرمودند: زندگی برای عالم ناطق و نه برای مستمع شنوا نیست. «إنکم فی زمان هدنة»؛ شما در زمان آرامش هستید و زمان زود می‌گذرد. ماه مبارک رمضان چقدر زود گذشت. «و قد رأیتم اللیل و النهار»؛ شب و روز چگونه می‌گذرد. «کیف یبلیان کل جدید و یقربان کل بعید»؛ هر جدیدی را کهنه می‌کند و هر دوری را نزدیک می‌کند. «و یأتیان بکل موعود»، زمان، هر وعده‌ای را سریع محقق می‌کند.

«فقال له المقداد»: جناب مقداد از رسول مکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سوال کردند: «یا نبی الله و ما الهدنة»؟ دوره آرامش و فرصت - که فرمودید در زمان فرصت هستیم - چیست؟ این حدیث، از احادیثی است که کاملا مسیر مدیریت زمان و سیر و سلوک انسان را مشخص می‌کند. «فقال دار بلاء و انقطاع»؛ در زمان بلا و انقطاع هستیم؛ در آن مصیبت است؛ مدام جدایی است. شخصی به امام رضا (علیه‌السلام) گفت: «چه کنم در دنیا راحت باشم»؟ فرمودند: «برو، در دنیا راحتی آفریده نشده است. راحتی در جای دیگر است».

1.2- آثار ارتباط یا ترک ارتباط با قرآن

در این دار بلاء و انقطاع، «فإذا التبست علیکم الأمور کقطع اللیل المظلم»؛ اگر امور بر شما مانند شب تیره و تار مشتبه شد، «فعلیکم بالقرآن»؛ بر شما باد به قرآن.

قرآن، فرقان است. فارق بین حق و باطل و فارق در فتنه‌ها است. «فإنه شافع مشفع و صادق مصدق»؛ صادقی است که صدقش پذیرفته شده است. «فمن جعله أمامه قاده الی الجنة»؛ کسی که به قرآن اقتدا کند، او را به بهشت می‌برد. «و من جعله خلفه ساقه إلی النار»؛ کسی که خدای نخواسته قرآن را پشت سر بگذارد، به آتش دوزخ گرفتار می‌شود. ما الآن - به تعبیری - در حال حرکت و سیر و سلوک هستیم. سیر و سلوک را دریابید.

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریمموجیم که آسودگی ما عدم ما است»[2]

موج همیشه در حال کوشش و خروش است. شکن و موج دریا، از دریا جدا نیست. در الهی نامه تشبیه کردیم که ما الآن در قسمت‌آباد وجود، دنبال قسمت‌های وجودی خودمان هستیم. خوشا به حال آنها که «بِقسمک راضیاً» باشند. هم قَسم و هم قِسم، صحیح است. می‌گویند: «بچه‌ای با پدر و مادرش قهر کرد. غذا نمی‌خورد، ولی به غذا نگاه می‌کرد. می‌گفت: من که غذا نمی‌خواهم، ولی برای هر کس است، کم است». در زمان آرامش، راهنمای خود را مشخص کنیم. این فرموده آقا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، هشداری است برای من و شما؛ به عالم و مستمع؛ اینکه خدا را فراموش نکنیم؛ بدانیم که هر لحظه در حال آزمایش و امتحان هستیم؛ در کلاس امتحان الهی نشسته‌ایم. انسان، دانش‌آموز و طلبه‌ای است که می‌خواهد برگه امتحانش را تحویل دهد. خودمان را بشناسیم؛ قرآن را دریابیم.

1.3- مراحل ارتباط با قرآن

بارها عرض کردم: برای قرآن، برنامه‌ریزی کنیم. بالاترین مدیریت‌ها، مدیریت زمان است؛ بحرانی‌ترین مدیریت است. نیاز به تمسک است. ﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا﴾.[3] قرآن و اهل بیت (علیهم‌السلام) را دریابیم، تا در دایره آزمایش الهی، ره به سلامت ببریم؛ تا از این مشکلات دنیوی و اخروی، به سلامت عبور کنیم. آیه به آیه قرآن، مواد امتحانی است که آزمایش می‌شویم و سیر و سلوک ما سنجیده می‌شود. ﴿وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾.[4] قرآن، همیشه حالت طراوت و نو دارد. توجه به آیات الهی، بهترین استاد انسان است. استادی که ما را به مراحل حقیقی و نهایی برساند. ان‌شاءالله به جایی برسیم که تسلیم آیات الهی باشیم. بخوانیم و بفهمیم و تدبر و تفکر کنیم و عمل کنیم. این آخرین مرحله، مرحله عمل است که تلاوت آیات، برای فهم آیات است و فهم آیات، برای عمل به آیات قرآن است. ان‌شاءالله توفیق یابیم عامل به آیات الهی باشیم و در آن تفکر کنیم. ان‌شاءالله تا می‌توانید با تفسیر حشر و نشر داشته باشید.

2- خلاصه جلسه گذشته

الحمدلله در بحث بورس، مباحث مختلفی تقدیم‌تان شد. دیروز یکی از راه‌هایی که می‌توانیم اقتصاد اسلامی را به وسیله آن جلا دهیم و رشد دهیم و حتی کسانی که سرمایه ندارند، آنها را به درآمد برسانیم، بحث معامله و بیع عینه بود. مطالبش را محضرتان عرض کردیم و روایاتش را خدمت‌تان خواندیم.

3- راههای فرار از ربا

4- راهکار دوم: بیع محابات

از راه‌هایی که می‌توانیم به عنوان برون‌رفت از ربا را داشته باشیم که قبلا هم اشاره کردیم، معروف به «بیع محابات» است. بیع محابات، یعنی انسان متاعی را به کمتر از قیمت ثمن المثل آن بفروشد.

در مجمع البحرین و کتب لغت ملاحظه کنید.

4.1- تعریف بیع محابات در کلمات فقها

4.1.1- شیخ انصاری رحمه‌الله

مرحوم شیخ انصاری هم در مکاسب، عبارتش را خواندیم: «بیع المحاباة هو بیع الإنسان شیئا بدون ثمن مثله فالزائد عن قیمة المبیع عطیة»؛[5] معامله‌ای که بخشی از آن، به عنوان هدیه مطرح می‌شود. راه برون‌رفت، این است که پولش به عنوان بیع محابات است.

4.1.2- وحید بهبهانی رحمه‌الله

مرحوم وحید بهبهانی می‌گویند: قرض به شرط معامله محابات این است که وام می‌دهد، به عنوان اینکه زیاده بگیرد، ولی نه متصل به وام، بلکه متصل به بیع. عبارت ایشان جامع است:

«ومرادي منها هنا أن يبيع المقرض من المقترض بأزيد من ثمن المثل أو يشري منه بأنقص منه، أو يؤجر بأزيد من اجرة المثل، أو يستأجر منه بأنقص منها، أو يصالح كذلك، أو يعاوض كذلك، أو يملك منه عينا أو منفعة بعقد هبة أو غيره».[6]

بیع محابات درست است که نامش بیع است، ولی قرض و هبه‌ی محاباتی هم داریم. اجاره می‌گیرد، یا منفعت، یا صلح می‌کند و یا هر عقدی که بر آن مترتب شود.

4.2- روایات بیع محاباتی

4.2.1- روایت اول

قبلا روایاتش را محضرتان تقدیم کردیم؛

وسائل، ج18، ص54، ابواب احکام العقود، باب9، ح1، صحیحه اسحاق بن عمار:

محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي بن حديد، عن محمد بن إسحاق بن عمار قال: «قلت لابي الحسن عليه‌السلام: إن سلسبيل طلبت مني مأئة الف درهم على أن تربحني عشرة آلاف فأقرضها تسعين ألفا، وأبيعها ثوب وشيء تقوم بألف درهم، بعشرة آلاف درهم، قال: لا بأس».[7]

سلسبیل، نام خانمی بود. می خواست صد هزار درهم بگیرد و نود هزار درهم تحویل دهد. حضرت فرمود: «لا بأس».

پولی گرفته و پولی داده، ولی محابات به هبه است؛ فرمودند: اشکالی ندارد صد هزار درهم را بدهد و جامه‌ای را به کمتر یا بیشتر به او بفروشد.

4.2.2- روایت دوم

همان باب، ح7، صحیحه محمد بن سلیمان دیلمی:

وبإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن إبراهيم بن إسحاق، عن محمد بن سليمان الديلمي، عن أبيه، «عن رجل كتب إلى العبد الصالح عليه‌السلام يسأله اني أعامل قوما أبيعهم الدقيق أربح عليهم في القفيز درهمين إلى أجل معلوم، وانهم سألوني أن أعطيهم عن نصف الدقيق دراهم، فهل من حيلة لا أدخل في الحرام؟ فكتب إليه: اقرضهم الدراهم قرضا وازدد عليهم في نصف القفيز بقدر ما كنت تربح عليهم».[8]

4.2.3- روایت سوم

صحیحه محمد بن اسحاق از امام رضا علیه‌السلام، ح4، ص55:

محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي عمير، عن محمد بن إسحاق بن عمار قال: «قلت لابي الحسن عليه‌السلام يكون لي على الرجل دراهم فيقول: أخرني بها وأنا أربحك، فأبيعه جبة تقوّم عليّ بألف درهم، بعشرة آلاف درهم، أو قال: بعشرين ألفا وأؤخره بالمال، قال: لا بأس».[9]

4.2.4- روایت چهارم

موثقه مسعدة بن صدقة، باب 9، ح3:

وعن علي بن إبراهيم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال: «سئل رجل له مال علي رجل من قبل عينة عينها إياه، فلما حل عليه المال لم يكن عنده ما يعطيه، فأراد ان يقلب عليه ويربح أيبيعه لؤلؤا أو غير ذلك ما يسوي مائة درهم بألف درهم ويؤخره؟ قال: لا بأس بذلك، قد فعل ذلك أبي رضي‌الله‌عنه، وأمرني أن أفعل ذلك في شيء كان عليه».[10]

4.2.5- روایت پنجم

صحیحه عبدالملک بن عُتبة، ح5:

وعنه، عن علي بن الحكم، عن عبد الملك بن عتبة قال: «سألته عن الرجل يريد أن اعينه المال أو يكون لي عليه مال قبل ذلك، فيطلب مني مالا أزيده على مالي الذي لي عليه، أيستقيم أن أزيده مالا وأبيعه لؤلؤة تسوى مأئة درهم بألف درهم فأقول: أبيعك هذه اللؤلؤة بألف درهم على أن اؤخرك بثمنها وبما لي عليك كذا وكذا شهرا؟ قال: لا بأس».[11]

4.2.6- روایت ششم

حدیث 6 باب را هم ملاحظه کنید. حضرت به محمد بن اسحاق بن عمار فرمودند: اشکالی ندارد:

وبإسناده عن أبي علي الاشعري، عن الحسن بن علي بن عبدالله، عن عمه محمد بن أبي عبدالله، عن محمد بن إسحاق بن عمار قال: «قلت للرضا عليه‌السلام: الرجل يكون له المال فيدخل على صاحبه يبيعه لؤلؤة تسوى مائة درهم بألف درهم، ويؤخر عنه المال إلى وقت، قال: لا بأس به، قد أمرني أبي ففعلت ذلك، وزعم أنه سأل أبا الحسن عليه‌السلام عنها فقال مثل ذلك».[12]

این 10-11 روایت باب، همه مؤید این است که می‌توانیم از بیع محابات به عنوان راه برون‌رفت، لحاظ کنیم. برخی بزرگان این را مکروه می‌دانند، ولی حرام نیست. اگر به نفس قرض و وام مرتبط شود، زیاده حرام است؛ ولی اگر قراردادی ضمن این قرض باشد، اشکال ندارد. بخشی را هدیه می‌دهد.

در قرض برخی گفتند: ضمیمه جایز نیست و ربا را حل نمی‌کند، ولو هدیه باشد. ولی به نظر ما چون معامله جدید است، اشکال ندارد. تفاوت است بین جایی که بیع به شرط قرض باشد، یا قرض و وام، به شرط بیع باشد. فرق است بین اینکه زیاده را مرتبط به وام می‌کند، یا ضمیمه‌ای انجام می‌دهد. اگر ضمیمه انجام می‌دهد، نباید مرتبط با قرضش به استقلال باشد. نباید از اول که وام می‌گیرد، توجهش به زیاده باشد. وام گیرنده و وام دهنده، تبدیل و تبادل داشته باشند؛ بعد بدون لحاظ کردن وام، مبلغی را اضافه بدهند و بگیرند، اشکال ندارد.

5- راهکار سوم: جعاله

راه دیگر از راه‌های برون‌رفت در رباهای قرضی و توسعه اقتصاد و بازار اسلامی است این است که قرض، به عنوان جعاله و قرارداد باشد.

5.1- تعریف جعاله

جعاله آن است که قرضی بدهد و بگوید در آخر سال، این قدر می‌گیرم، ولی با قرارداد جدید، نه قرض قدیم. وام می‌دهم و با شما قرارداد می‌بندم از شما تحت عنوان جعاله بگیرم؛ من این پول را به شما می‌دهم که شما بعد از ده ماه، یا یک سال کاری انجام دهی، ولو ارزش آن‌چنانی نداشته باشد. البته به نظر ما باید عقلا اجازه دهند. به قرارداد، وام می‌دهد، نه اینکه وام بدهد و اضافه بگیرد. اگر طبق عقد قرارداد و جعاله باشد و به ضمیمه‌ای که نتیجه قرارداد است، اشکال ندارد. وام را تابع جعاله می‌کند، نه اینکه اضافه را تابع وام کند.

صِرف همین تحویل دادن پول در موعد مقرَّر، یک کاری به عنوان جعاله است. این اضافه گرفتن، اگر وابسته به نفس وام باشد اشکال دارد.

جعاله، یعنی برای فراهم کردن این وام، قرارداد جدیدی انجام می‌شود و مبلغ دیگری می‌گیرد. اضافه نباید وابسته به قرارداد قرض باشد؛ و الا در این صورت، ربای قرضی می‌شود و شکی در حرمت آن نیست؛ ولی اگر قراردادی بست که مفادش این است که وامی دهد و آن اضافه را برای این وام بدهد، صحیح است. «إنما یحل الکلام و یحرم الکلام»،[13] یعنی همین.

معاطات هم در همه عقود جاری است و هبه معاطاتی هم داریم نیاز نیست حتما بیع باشد.

5.2- اشکالات در راهکار جعاله برای فرار از ربای قرضی

5.2.1- اشکال اول: شهید صدر (رحمه‌الله)

البته بعضی فقهای بزرگ اشکال کرده‌اند.

مرحوم شهید صدر نکات خوبی در البنک اللّاربوی دارند. ایشان شبهه می‌کنند که به لحاظ مصداقی نمی‌توان این جعاله را از ربای قرضی جدا کرد. اسمش جعاله است ولی واقع ربای قرضی است.

5.2.2- جواب

ولی به نظر ما با کمال معذرت، اشکالی ندارد. فرق است بین اینکه اضافه وابسته به قرض باشد و یا اضافه بر اساس قرارداد باشد. مثل این است که پولی می‌دهد و می‌گوید کالای مرا به زیاده برو بفروش؛ اگر این قدر بیشتر فروختی، این قدر به تو می‌دهم. فرق بین جعاله و ربای قرضی ظریف است، ولی این فرق، باعث حلیت یا حرمت می‌شود.

5.2.3- اشکال دوم

اگر از برخی اشخاص یا برخی بزرگان فقها اشکال شود که اصلا جعاله را زیر سؤال برده‌اند که جعاله تحقق نمی‌یابد. و معنای جعاله در اینجا این است که قرارداد جدید شکل گیرد که قابلیت اجرت داشته باشد. اینجا چیزی که قابلیت اجرت داشته باشد، نیست؛ به تعبیر بهتر فُرمالیته و حیله و نیرنگ است؛ همان قرض است. آن قسمت سؤال شهید صدر، در صغرویت قرارداد بود و این در کبرویت است که اصلا قبول نداریم جعل باشد. در وام چیزی به نام جعاله معنا ندارد.

5.2.4- جواب

با کمال معذرت از کسانی که این اشکال را فرمودند، عرض می‌کنیم: اختلاف در صدق اجرت است. اجرت، دارای مراحل است، نه اینکه جعاله تحقق نیابد. گاهی اجرت به قول بازاری‌ها این قدر شاخص است که کاملا روشن است. مثلا می‌گوید: فلان معامله کلان را انجام بده، به تو اجرت می‌دهم، مانند: کار دلال‌ها؛ ولی گاهی اجرتی است که پوشیده در افعال و کردار طرفین قرارداد است. الآن بانک‌ها اسمش را کارمزد می‌گذارند. طبق این قرارداد، چیزی بدهد و اضافه بگیرد. بله، واسطه‌های در مقرض و مقترض اگر به عقد قرض برگردد درست نیست؛ ولی واسطه‌ها هر یک دلالی می‌کنند و پول‌شان را می‌گیرند. یکی از کارهای‌شان قرض دادن است. بنگاه‌هایی هستند که وام جور می‌کنند. اگر همه چیز به قرض برگردد، غیر مشروع است، ولی اگر به جعاله و عقدهای ضمنی برگردد، اشکال ندارد. برخی قرارداد رسمی می‌بندند که وام جور می‌کنیم و این قدر می‌گیریم.


[1] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج74، ص177.
[2] صائب تبریزی.
[3] آل عمران/سوره3، آیه103.
[4] انبیاء/سوره21، آیه35.
[5] كتاب المكاسب، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج15، ص147.
[6] الرسائل الفقهيّة، الوحيد البهبهاني، محمّد باقر، ج1، ص241.
[7] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص54، أبواب أحکام العقود، باب9، ح1، ط آل البيت.
[8] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص56، أبواب أحکام العقود، باب9، ح7، ط آل البيت.
[9] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص55، أبواب أحکام العقود، باب9، ح4، ط آل البيت.
[10] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص54، أبواب أحکام العقود، باب9، ح3، ط آل البيت.
[11] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص5، أبواب أحکام العقود، باب9، ح5، ط آل البيت.
[12] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص55، أبواب أحکام العقود، باب9، ح6، ط آل البيت.
[13] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص50، أبواب أحکام العقود، باب8، ح4، ط آل البيت.