99/04/09
بسم الله الرحمن الرحیم
محتویات
موضوع: مسائل مستحدثه/ مسائل کرونا/ اقسام مرجحات تزاحم
از سخنان مغتنم امام باقر علیه السلام است و تقریبا مرتبط با بحثمان است.
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة والفضيل بن يسار، وبكير بن أعين ومحمد بن مسلم وبريد بن معاوية وأبي الجارود جميعا عن أبي جعفر عليه السلام:و كانت الفريضة تنزل بعد الفريضة الأخرى و كانت الولاية آخر الفرائض فأنزل اللَّه تعالى﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[1] - قال أبو جعفر ع يقول اللَّه لا أنزل عليكم بعد هذه فريضة قد أكملت لكم الفرائض. [2]
در تفسیر عیاشی نیز این روایت زراره آمده است.
فریضه آن است که واجب است و ثبت و ضبط است. فریضه به خاطر ضرورتش فریضه گفته میشود. فریضه بعد فریضه میآید. یعنی ترتیبی در فرایض است. آخرین فریضه ولایت است. استشهاد کردند به آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[3] که آیه شریفه غدیر است. امام باقر علیه السلام فرمودند: پس از ولایت فریضهای بر شما نازل نکردم و فرایض را کامل کردم.
هم آیه داشت و هم روایت. ولایت ام الفرائض است. در بحث تزاحم باید بگوییم ولایت بالاتر از همه فرایض است.
زندگانی و ممات ما باید با ولایت باشد. اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.[4]
در تعقیبات نماز صبح نیز میخوانیم: اللّٰهُمَّ أَحْيِنِى عَلىٰ مَا أَحْيَيْتَ عَلَيْهِ عَلِىَّ بْنَ أَبِى طَالِبٍ ، وَأَمِتْنِى عَلَىٰ مَا ماتَ عَلَيْهِ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طالِبٍ عَلَيْهِ السَّلامُ.[5]
در دعای بعد از زیارت عاشورا دارد: اللَّهُمَّ أَحْيِنِي حَيَاةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَمِتْنِي مَمَاتَهُمْ وَ تَوَفَّنِي عَلَى مِلَّتِهِمْ.[6]
بکوشیم در مباحث ولایت هم ورود پیدا کنیم و رعایت علمی و عملی. رزقنا الله ایانا و ایاکم.
در مسأله مستحدثه کرونا در تزاحم احکام الهی وضعیه و تکلیفیه، بحث فقهی و اصولی تزاحم را مطرح کردیم. گفتیم تزاحم و تعارض تنافی دو دلیل است. یا به لحاظ دلیلیت و یا مدلولیت. یا به تناقض و یا به تضاد منجر میشود.
فرقی که بین تزاحم و تعارض گفتیم عمده این بود که تعارض در دلیلین است و تزاحم تنافی دو حکم است.
اگر با احکام متضاده یا متناقضه و یا متزاحمه و یا ادله متعارضه برخورد کردیم، چه ملاکی داشته باشیم؟ فعلا بحث تعارض را نداریم چرا که در دلالت و اثبات حکم شک نداریم. در عمل به حکم و وظیفه خود بحث داریم.
الف) اگر دو حکم متزاحم ما هر دو عدل یکدیگر باشند و مساوی باشند از همه جهات و هیچ ارجحیتی به هم نداشته باشند عقل علمی و عملی ما حکم میکند که ما مخیر بین انتخاب هر دو هستیم. یعنی مفاد تخییر است.
در متعادلین و مساویین که هیچ ارجحیتی ندارند از باب کل ما حکم به العقل حکم به الشرع قائل به تخییر هستیم. اول تخییر عقل است که منجر به تخییر شرعی میشود.
پدر و مادری قادر به تأمین زندگی خود نیستند انسان مخیر است اگر ترجیح بین هیچ یک نباشد که به کدام یک کمک کند. دو نفر در حال غرق شدن هستند، هر دو از همه جهات مساوی هستند. در علم و بیگانه بودن مساوی هستند. اینجا ما مخیریم. چرا که نمیشود از هر دو حکم دست برداشت و نمیشود هر دو را امتثال کرد. ما به طور کلی ترجیح بلا مرجح و ترجح بدون مرجح را هم محال میدانیم و از سویی مأمور به هر دو هستیم و از سویی نمیشود هر دو را انجام داد پس عقلا مخیریم. این به حکم شرعی هم منتهی میشود. چرا که کل ما حکم به العقل حکم به الشرع.
ب) صورت دیگر این است که دو حکم ما دارای ارجحیت و اهمیت است. بحث ترتب رخ میدهد که اهم و مهم پیش میآید. در غریق اگر یکی امتیاز خاصی داشت کشف میکند که باید یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.
در جواب این سؤال که تزاحم از کی به وجود آمد باید بگوییم مراد شما تزاحم علمی است یا عملی؟
الف) اگر مراد تزاحم عملی است که با توجه به مقام اجرا و ناسازگاری با برخی احکام دیگر، از اولین مراحل امتثال احکام الهی به وجود آمده است. در یکی از موارد مانند اجتماع امر و نهی، بحث ترتب، امر به ضدین، نهی از شیء آیا مقتضی از ضدش هست یا نیست؟ در این مباحث علمیه عملیه مطرح شده است.
ولی اگر تاریخچه علمی مد نظر است، این را مرحوم شیخ انصاری در کلمات خود مطرح کردند.[7] مرحوم آخوند خراسانی در کفایه بحث را پروراندند[8] و شاگردان ایشان مرحوم آشتیانی[9] و نائینی[10] ناشر و مفسر و مفصّل بحث تزاحم بودند. این شد که در اصول جای خود را باز کرد.
در بخش اول که تخییر است چندان ثمره ندارد ولی در جایی که مرجح هست ثمره دارد. جایی که مرجح نباشد خیلی کم رخ میدهد.
برخی مرجحات تزاحم را مفصل مطرح کردهاند و برخی متوسط. شاید همه مرجحات تزاحم را در یک عنوان میتوان مطرح کرد. و آن اقوی المناطین است. کدام حکم مناطش بیشتر است. یا در نظر شارع مهمتر است.
در اقوی المناطین ما کاری به سند و دلالت نداریم. در تزاحم دنبال این هستیم که ببینیم کدام از دیگری اهمیت بیشتری دارد. آنچه در احکام و تزاحم آن فقها و اصولا برخورد داریم همین قاعده اهم و مهم است. این قاعده مصادیق مختلفی میتواند داشته باشد.
از اول برخورد بشر از احکام الهی تزاحم عملی وجود داشته ولی به صورت علمی مسائلش از قبل بوده است به طور ضمنی ولی به طور مستقل از زمان مرحوم شیخ انصاری تأسیس شد.
تمام مرجحات به اقوی الملاکین بر میگردد و به قاعده اهم و مهم میرسد. در احکام متزاحم جلوهگریهای مخصوصی دارد.
1) اگر ما مأمور به دو واجب شدیم. واجبی که بدل دارد و واجبی که بدل ندارد، کدام یک را انجام دهیم؟ قطعا واجبی که بدل دارد مقدم میشود. چرا که احکامی که در واجبات بدلیه هستند به معنای این است که مشروط بر قدرت مکلف هستند. واجبات بیبدل چنین شرطی ندارند. مثلا امری صادر شده است و مردد بین واجب تخییری و واجب تعیینی هستیم. واجب تعیینی مقدم است. واجب تخییری دارای بدلهای مختلف است.
مثلا مرتکب عملی شده که کفاره بر او واجب است مانند افطار روزه. یا اطعام شصت مسکین و یا شصت روز روزه گرفتن و یا بردهای آزاد کردن. از سویی دینی دارد که مدیون به کسی است. اینجا باید دین را بدهد به جای اطعام شصت مسکین. بعد از قرض، نوبت به واجب تخییری میرسد که بدل دارد.
تفاوت نمیکند ابدالش در طول یکدیگر باشند و یا در عرض یکدیگر. بدل طولی مثل مزاحمت بین امر به وضو و غسل و نیز تطهیر بدن یا لباس. بدنش نجس است و باید تطهیر کند و از سویی باید وضو هم بگیرد. مقداری آب بیشتر ندارد. در مقام امتثال آب به قدر کافی ندارد. آنی که بدل ندارد متاخر است. بدن را بشوید با آب و تیمم کند. این بدل طولی است بر خلاف کفاره که بدل عرضی بود.
اوامر اضطراریه و ظاهریه هم جایگزین اوامر واقعیه هستند. در روایات هست که اگر ده سال هم آب نیافتید تیمم بگیرید. يا اباذر! يكفيك الصعيد عشر سنين.[11]
جایی که واجب بدل دارد و جایی که ندارد متفاوت است. ما له البدل مشروط به قدرت شرعی است و چیزی که مشروط نیست مقدم است.
مرحوم آقای خوئی از بزرگانی هستند که نظراتشان مد نظر است. در تقریرات مرحوم نائینی توسط ایشان آمده است:
(الثالث) ان يكون أحد الواجبين مما له البدل دون الآخر فإذا وقعت المزاحمة بين الوضوء و واجب آخر لا بدل له يتقدم ما ليس له البدل على ما له البدل و السر فيه واضح فان ما له البدل بمقتضى جعل البدلية يكون مشروطا بالقدرة شرعا فيقدم عليه ما ليس بمشروط بها كذلك و الوجه في جعل هذا المرجح قسما آخر مع انه داخل في القسم الثاني هو ان هذا القسم فيه ملاك آخر للتقدم مع قطع النّظر عن كون القدرة في أحدهما شرعية و في الآخر عقلية و هو ان ما ليس له البدل يكون أهم مما له البدل فيكون التقدم فيه من جهتين.[12]
دیگری در جایی است که تزاحم دین با حکم تکلیفی باشد مانند همان مثال کفارههای روزه.
2) مورد دیگر از مصادیق مرجحات یا مقام اجرای اهم و مهم جایی است واجب موسع و مضیق است. اگر نماز آیات با نماز ظهرش تزاحم پیدا کرد. اگر ظهر است و خورشید گرفتگی در مقام امتثال، اهم آن است که وقتش تنگ است یعنی نماز آیات. چرا که زمان واجب ما که نماز ظهر باشد موسع است ولی کسوف مضیق است.
مثال دیگر جایی است که موسع اهمیتش بیشتر است. در حال نماز کسی به او سلام کرده است. جواب سلام مضیق است ولی نماز موسع است. باید جواب سلامش را بدهد.
3) دیگر مزاحمت بین امر فوری و غیر فوری است. مانند اقامه نماز و تطهیر مسجد. چرا که تطهیر مسجد قابل تأخیر نیست ولی نماز در بدل طولی قابل انجام است. نماز هم قضا دارد و هم ادا. وجوب فوری با غیر فوری مزاحمت نمیتواند داشته باشد.
4) جهت دیگر از اهم و مهم تزاحم بین واجب دارای وقت مخصوص و واجبی است که وقت مخصوص ندارد. اگر واجبی وقت مخصوص داشت مقدم است بر واجبی که چنین وقتی ندارد. مانند نماز آیات و نماز واجب عصر. وقت نماز عصر ما محدود است ولی وقت نماز آیات مثلا در زلزله محدود نیست. گرچه نماز آیات فوری است ولی باید اول نماز عصر را بخوانیم که قضا نشود.
5) تزاحم بین حکم مطلق و حکم منجز. منجز مشروط به قدرت شرعی است. مطلق مشروط به قدرت شرعی نیست. آنی که مشروط به قدرت نیست مقدم بر دیگری میشود. چرا که غیر مشروط استطاعتی برای مکلف میآورد ولی در مشروط هنوز قدرت نیامده است.
مثال: کسی مدیون است و حج فرا رسیده و میخواهد به حج برود. تحصیل استطاعت لازم نیست ولی استطاعت آمد واجب میشود. اگر دینش را بدهد حج نمیتواند برود. اینجا دین او مقدم است. چرا که ادای دین مشروط به شرط نیست ولی حج مشروط به استطاعت است. مشروط به قدرت شرعی و عقلی است.
6) مورد دیگر که خیلی مهم است و قابل دقت، هر جایی است که حکمی اهم باشد که مقدم بر مهم است. این از قضایایی است که قیاساتها معها. مهم مصلحتی دارد و اهم مصلحت دیگری دارد. قطعا مصلحت اهم فراگیرتر از مصلحت مهم است.
امر دائر بین مصالح عامه و مصالح شخصیه فرد است مثلا بین حفظ نظام اسلامی و جان شخص، اینجا اولی مقدم است. برای پرستار اهم این است که دل به دریا بزنی که در معرض بیماری باشی تا دیگران را درمان کنی ولی به افراد دیگر میگوییم مواظب باش مبتلا نشوی و دیگران را مبتلا نکنی. در اهم و مهم به حکم عقلی اهم مقدم است.
7) اگر ظرف زمانی یکی مقدم بر دیگری باشد مثلا یکی تعلیقی است و دیگری نیست، دومی مقدم است. کسی نذر کرده است اول و دوم ماه را روزه بگیرد ولی الآن نمیتواند هر دو را روزه بگیرد یا اول را یا دوم را. تقدم با اول زماناً است. روزه اول ماه تقدم دارد.
شخصی است که میخواهد نماز بخواند یکی از واجبات رکنیه نماز قیام است. نماز دو رکعتی میخواهد بخواند و فرض این است که به لحاظ زمانی الآن نمیتواند جز یک رکعت ایستاده بخواند باید رکعت اول را بخواند یعنی اقدم زمانا را مقدم کند. یکی وجوب فعلی مییابد که رکعت اول است و رکعت دوم فعلیت ندارد گویا وجوب ندارد. نه اینکه عکس بخواند رکعت اول را نشسته و دوم را ایستاده.
اسلام و احکام اسلامی بنبست ندارد. چرا که صراط مستقیم بنبست ندارد. راه خروج اضطراری را با تأمل در منابع باید استخراج کنیم. باب تزاحم بابی است که به ظاهر گمان میکند تزاحم است ولی در باطن راه برونرفت از مشکلات مختلف است.
مرجحات دیگر باب تزاحم در جلسه بعدی.