1403/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بانکداری اسلامی (شرکت)/قسمت بین شرکا (قسمت دَین) /روایات مؤید صحت قسمت دین
حدیث اخلاقی و معرفتی امروز را در محضر سرّ الأنبیاء و المرسلین حضرت امام علی (علیهالسلام) در نهج البلاغه، حکمت 44 هستیم. حدیث در مجامع روایی مختلف هست. نهج البلاغه، برادر قرآن است. بعد از قرآن از کتب قابل اهمیت، این کتاب است. نهج البلاغه، گزیدهای از کلمات حضرت است که به نظر سید رضی (رحمهالله)، جزو کلمات بلیغ و فصیح ایشان بوده است. در این فرمایش، حضرت، راه آیندهی انسان را ترسیم میکنند و نقشهی راه میدهند.
وَقَالَ علیّ (عليهالسلام): «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَقَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَرَضِيَ عَنِ اللهِ»؛[1] جملهی عجیبی است.
«طوبی» از طیب و خیر و خوبی است. وقتی که انسان، یک خوبی را میبیند که باعث میشود در نفس و جانش علاقه و طلبی ایجاد شود، عرب، کلمهی «طوبی» را به کار میبرد.[2] در ترجمهی فارسی میگوییم خوشا به حال کسی که این گونه است. شخصی، دیگری را دیده است که در انگیزه و کارش موفق بوده است؛ حال آن کار خیر را به عنوان الگو میبیند و طالب میشود. بعید نیست «شجرهی طوبایی» که قرآن از آن نام میبرد، درجهی خاصی از بهشت باشد.[3] آیهی ﴿طُوبَى لَهُمْ﴾،[4] قابل دقت است.
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند که کسی که همیشه به یاد معاد باشد، سعادتمند است. در سورهی حشر دارد: «به یاد خدا باشید، تا خدا هم به یاد شما باشد».[5] نسیان خدا، باعث نسیان خودتان میشود.
معاد، نقطهی برگشت انسان به حقیقت خودش است. اینکه به معاد، معاد میگویند، چون انسان به آنچه اندوخته است، برمیگردد. خوشا به حال کسی که معاد را یادآوری کند. آیندهنگر باشد. آنهایی که ذکر معاد دارند، در معاش هم مراقبت دارند. «من لا معاش له لا معاد له».[6] چون زندگی در دنیا پیشنیاز و بستر آخرت است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند: «اولین مرحلهی مراقبت و مواظبت این است که به یاد معاد باشیم».
این باعث میشود انسان، احساس مسئولیت و مراقبت کند. در مباحث معرفت نفسمان این مطلب را تأکید داریم که تذکر معاد، معرفت نفس میآورد.
خدا و ائمه (علیهمالسلام)، توصیه به تهجد و سحرخیزی دارند؛ ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ﴾؛[7] شب، تمثال و شَبَه و مثالی از تذکر معاد است. اگر معادگرایی و رستاخیز انسان در وجود او تجلی یابد، خیلی از گناهان برطرف میشود. فرازهای دیگرش را انشاءالله در جلسهی آینده در خدمت خواهیم بود.
در مسائل بانکداری در مسأله 18 در بحث قسمت برای شرکا بودیم. در تقسیم عین، همهی فقها اجماع دارند که عین، قابل قسمت است. ولی در اینکه آیا دَین هم قابل قسمت است یا خیر، برخی فقها ادعای اجماع کردند که دیون قابل قسمت نیستند؛ چرا که برخی مدعی بودند دین، جنبهی تشخصی و تعینی ندارد. قسمت، باید افراز و مشخص شده باشد. دَین، چون تعیّنی ندارد، قابل قسمت نیست. به عبارت بهتر میتوان گفت دیون قبل و بعد از قسمت، اشاعه در آن باقی است. در نتیجه قابل تقسیم نیست. مخالف این اجماع، مرحوم ابن ادریس بود. مرحوم صاحب جواهر (رحمهالله) هم از مرحوم اردبیلی نقل کردند که مخالفت اجماع کردند.[8] ما در جلسهی گذشته به چند دلیل اشاره کردیم. گفتیم صاحبجواهر (رحمهالله) میگویند که به اصل استصحاب تمسک میکنیم و به حکم اولیهی شراکت برمیگردیم.[9] در نتیجه قسمت کاری نکرده است. دلیل دیگر که از فقها بیان کردیم، عدم تعیّن دیون بود. نقل کلام علامه را داشتیم. ما با کمال معذرت از همهی کسانی که این استدلالها را داشتند و اجماع و استصحاب و عدم تعین را گفتند، میگوییم استصحاب، دلیل کسی است که دلیل ندارد و ما روایات داریم. از نظر ما دیون، قابل قسمت است؛ چرا که قابل تعین است.
دو نفر در مالی شریک هستند؛ به این بیان که کسی از دیگری طلبکار است. به هر دلیلی این دین به چند نفر منتقل شد. این انتقال یا غیر اختیاری بوده است؛ مانند انتقال به واسطهی ارث، یا اختیاری بوده است؛ مانند انتقال به واسطهی شفعه و مانند. یک طلبکاری مدتش کم است و دیگری بیشتر. مثلا یکی چک این هفته را بردارد و دیگری چک هفتهی بعدی را. این درست است. تعین در دیون راه دارد. تعین به هر بستری که باشد، اعم از اینکه به مدت کوتاه باشد و یا با خصوصیاتی که خود دو طرف بیان میکنند، ذمههای افراد مختلفی گاهی درگیر است؛ مثلا شخصی از افراد گوناگونی طلبکار است؛ به اختیار یا غیر اختیاری از چند نفر طلب دارد؛ بگوید طلب زید را تو بگیر و طلب عمرو را من میگیرم.
محمّد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمّد، عن علي ابن الحكم، عن بعضهم، عن أبي حمزة قال: «سُئل أبو جعفر (عليهالسلام) عن رجلين بينهما مال منه بأيديهما ومنه غائب عنهما، فاقتسما الذي بأيديهما، وأحال كلّ واحد منهما من نصيبه الغائب، فاقتضى أحدهما ولم يقتض الآخر، قال: ما اقتضى أحدهما فهو بينهما ما يذهب بماله»؛[10] این ابیحمزه، روایت را مرسله کرده است. او بنا بر برخی مجامع روایی، تضعیف شده است. «سئل ابو جعفر عن رجلین بینهما مال»؛ دو نفری که شریک هستند «منه بایدیهما»؛ از این مال قسمتی در دستشان است و نقدی است؛ «و منه غائب عنهما»؛ بخشی از مال نسیه است. نقد و نسیه، تعیّن میآورد و تعیّن، قسمت را صحیح میکند؛ «فاقتسما الذی بأیدیهما»؛ آن مالی که در دستشان است، تقسیم کردند؛ «أحال کل واحد منهما من نصیبهما الغائب»؛ هر یک سهم خود را حواله دادند که از دیگری بگیرند؛ «فاقتضی احدهما»؛ یکی توانست طلبش را وصول کند؛ «و لم یقتض الآخر»؛ دیگری هنوز طلبش را وصول نکرده است. «قال: ما اقتضی أحدهما فهو بینهما»؛ آن کسی که طلب را وصول کرده است، مال هر دوی آنها است؛ آن مقداری که نتوانستند بگیرند هم شراکتی است؛ خود اینکه مالی نقد شده و دیگری نقد نشده، تعیّنآور است. مانند این روایت همان باب ششم، چند روایت است.
وبإسناده عن محمّد بن عليّ بن محبوب، عن محمّد بن يحيى، عن غياث، عن جعفر، عن أبيه، عن علي (عليهالسلام) مثله، إلاّ أنّه قال : «ما اقتضى أحدهما فهو بينهما، وما يذهب بينهما»؛[11] آنچه گرفتند و نگرفتند بین آنها مشترک است.
روایت دیگر هم صحیحه است؛ «وبإسناده عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن عبد الله بن جبلة وجعفر ومحمّد بن عباس، عن علاء، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما (عليهماالسلام) نحوه»؛[12] این دلیل بر تعیّن و تشخص است.مرحوم شیخ در تهذیب در باب دیون، این روایت را آورده است. تهذیب، ج 6، ص 195.
روایت دیگر که در تهذیب آمده است، در تهذیب، ج7، ص185 آمده است:
علی بن حکم عن بعضهم عن ابی حمزه؛ قال : «سئل أبو جعفر عليهالسلام عن رجلين بينهما مال منه بايديهما ومنه غائب عنهما فاقتسما الذي بايديهما واحال كل واحد منهما بنصيبه من الغائب اقتضى احدهما ولم يقتض الآخر قال: ما اقتضى احدهما فهو بينهما، ما يذهب بماله؟!».[13]
این "بعض"، روایت را مرسله میکند.
الحسن بن محمد بن سماعة عن عبد الله بن جبلة وجعفر ومحمد بن عباس عن علا عن محمد بن مسلم عن احدهما (عليهماالسلام) قال :«سألته عن رجلين بينهما مال بعضه غائب وبعضه بايديهما فاقتسما الذى بأيديهما واحتال كل واحد منهما بحصته من الغائب فاقتضى أحدهما ولم يقتض الآخر فقال: ما اقتضى أحدهما فهو بينهما، ما يذهب بماله؟!»؛[14] این نسخهی تهذیب، صحیحه است. در برخی روایات، صحبت حواله هست و برخی، خیر.
عنه عن محمد بن زياد عن معاوية بن عمار قال: «سألت اباعبدالله (عليهالسلام) عن رجلين بينهما مال بعضه بأيديهما وبعضه غائب عنهما فاقتسما الذي بايديهما واحتال كل واحد منهما بحصته من الغائب فاقتضى أحدهما ولم يقتض الآخر فقال: ما اقتضى احدهما فهو بينهما، ما يذهب بماله؟!».[15]
محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد، عن علي ابن النعمان، عن ابن مسكان، عن سليمان بن خالد قال: «سألت أباعبدالله (عليهالسلام) عن رجلين كان لهما مال بأيديهما ومنه متفرق عنهما فاقتسما بالسويّة، ما كان في أيديهما، وما كان غائبا عنهما، فهلك نصيب أحدهما مما كان غائبا واستوفى الاخر، عليه أن يرد على صاحبه؟ قال: نعم ما يذهب بماله»؛[16] مقداری تلف شده و مقداری وصول شده است. فرمودند:«نعم ما یذهب بماله»؛ اگر در باقی صحبت احاله بود، اینجا صحبت آن نیست.
عرض ما این است که در دین، خصوصیاتی میآید که اینها قابل تعین است. در نتیجه قابل قسمت میشود. اینکه اشاعه، قبل و بعد قسمت است، چنین نیست. ذمه به چند نفر منتقل شده است. میگویند آن مالی که چند وقت آینده میگیریم، تقسیم میکنیم. خود زمان، تعیّنآور است.