1403/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بانکداری اسلامی (شرکت)/قسمت در شرکت /قسمت دَین
طبق رسم همه روزه قبل از آغاز بحث، توصیههای اخلاقی و معرفتی اهل بیت (علیهمالسلام) داریم.
امروز، حدیث اخلاقی را مهمان سفره امام کاظم (علیهالسلام) هستیم. جالب اینجاست که این کلام حضرت، برای هارون انشاء شده که از حضرت توصیه خواست. پس میشود انسان هم کسی که با او زاویهی مخالفت دارد، نصیحت کند. انشاء این حدیث، کارگشا برای همهی شما اعزه است؛«كتب هارون الرشيد الى أبي الحسن موسى بن جعفر (عليهماالسّلام):عظني و أوجز، فكتب إليه:ما من شيء تراه عينك الاّ و فيه موعظة»؛[1] هارون نامه نوشت که «عظنی و أوجز»؛ مرا نصیحت کنید و موجز و مختصر باشد. «الکنایة ابلغ من التصریح». توصیهها باید موجز باشد. گاهی مفصل پرداختن آسیب دارد. مخاطبشناسی کنید. تعریف و شناخت آن مهم است. قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «إنا معاشر الانبياء امرنا أنا نكلم الناس على قدر عقولهم».[2]
حضرت این جمله را فرستادند. در نصف سطر در چند کلمه فرمودند: «ما من شیء تراه عینک الا و فیه موعظة»؛ هر چیزی را که میبینی، در آن یک موعظه و قانون عام است؛ یک دستورالعمل است؛ در تمام رؤیتهایمان یک موعظه است؛ ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى﴾.[3] انسانهای سالم، نگاهشان موعظهای است. حادثهای میبینند. حوادث جهانی امروز را ببینید؛ همهاش موعظه است. خوشا به حال کسانی که به وسیلهی موعظه درس بگیرند.
یکی از چیزهایی که انسان در نگاه به بقیهی چیزها به دست میآورد، این است که انسان را از غفلت خارج میکند. حضرت فرمودند: «غفلت نکن و به سرمایههای خودت نگاه کن، تا هدایت شوی». چقدر انسانهایی به خاطر غفلت شکست خوردند. از راههای برونرفت از غفلت، نگاه به اطراف برای عبرت است.
خداوند عزت و سلامت و نفس و نَفَس داده است. همهی عبرتها، بیدارکننده است. حضرت استاد علامه حسنزاده آملی (قدساللهنفسهالزکیه) ابرمرد معرفت نفس میفرمودند: «از معرفت نفس غفلت نکنید».
﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ﴾؛[4] دنیا بازیچه است.
امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) این تذکر را دادند که موعظه بگیرید: «ان کان الشیطان عدوا فالغفلة لماذا».[5]
﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ﴾؛[6] عهد الهی را رعایت کنیم. شیطان دشمن است. غفلت را کنار بگذاریم. اولین راه برون رفت از غفلت توجه به خویش است. دکارت فرانسوی در همه چیز شک کرد. تا به میز مطالعه و خودش رسید. فهمید واقعیتی وجود دارد. از اینکه هستیم، غفلتزدایی را شروع کنیم. حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند: «توجه به نور الهی مرا از توجه به امور دیگر مشغول کرده است».[7]
در مباحث بانکداری در کتاب شرکت بودیم. در مشارکت به مسأله 18 از تحریرالوسیلة رسیدیم که مربوط به رسیدن دو نفر که شریک هستند، با قسمت است. هر کس سهم خود را بردارد. در این مسأله بودیم که آیا تقسیم دیون صحیح است، یا خیر؟ دو نفر در دَینی شریک هستند. آیا میتوانند تقسیم کنند، یا خیر؟ حضرت امام (رحمهالله) فرمودند که قسمت در دیون صحیح نیست. ایشان مبنای خیلی از فقها را داشتند.
علامه حلی (رحمهالله) در تذکره، مطلب را اینطور مطرح میکنند:
مسألة 21: «لا تصح قسمة الدين؛ لعدم تعينه، فلو اقتسم الشريكان ما في الذمم، لم تصح القسمة، وكان الحاصل لهما، والتالف منهما ...».[8]
تقسیم دین صحیح نیست؛ چرا که تشخص ندارد. اگر دو شریک، دینی را تقسیم کردند، قسمت صدق نمیکند. اگر نتیجهای داشت، برای هر دو است و اگر تلف شد، از هر دو است. تقسیم مثل عدم آن است. شرکت به هم نخورده است.
بارها گفتیم از کتاب مفتاح الکرامة غفلت نکنید. مرحوم عاملی (رحمهالله)، اقوال فقهای مختلف را جمع کرده است. کتاب دم دستی خوبی برای فقها است. در مفتاح، ج 15، ص 78، مرحوم سید محمد جواد عاملی (رحمهالله) میفرماید:
«و لا تصح قسمة الدین فلو اقتسما ما فی الذمه کان الحاصل لهما و التالف منهما. کما فی النهایة و الخلاف و المبسوط علی ما حکی عنه و الجواهر للقاضی و الوسیلة و الغنیة و السرائر فی باب الدین و جامع الشرائع و الشرائع و النافع و التذکرة فی موضعین و الإرشاد و الدروس و اللمعة و حواشی الکتاب و التنقیح و هو ظاهر أکثر الباقین و حکاه فی المختلف عن أبی علی و أبی الصلاح التقیّ و فی إیضاح النافع أنه أظهر. و فی الغنیة الإجماع علیه و فی الکفایة أن المعروف بین الأصحاب أنه لا تصح قسمة الدین و فی الروضة و مجمع البرهان أنّه المشهور».[9]
شرکت به هم نخورده است؛ مثلا دو بچه در طلبکاری پدر شریک هستند، نمیتوان قسمت کرد.
ابن زهره ادعای اجماع کرده است.
ایشان هم همین حرف را دارد و میفرماید که قسمت دین صحیح نیست.
جواهر، ج 25، ص 54:
المسئلة السادسة: «إذا كان لاثنين فصاعدا مال في ذمة أو ذمم ثم تقاسما بما في الذمة أو الذمم بأن تراضيا على أن ما في ذمة زيد لأحدهما، وما في ذمة عمرو لآخر لم يصح عند المشهور نقلا وتحصيلا، بل عن الشيخ وابن حمزة الإجماع عليه، وحينئذ فكل ما يحصل من أحدهما لهما معا وما يتوى بالتاء المثناة من فوق منهما للأصل السالم عن معارضة إطلاق القسمة بعد انصرافه إلى غيره، ولو للشهرة والإجماع السابق، مضافا إلى صحيح سليمان بن خالد «سألت أباعبدالله (عليهالسلام) عن رجلين كان لهما مال بأيديهما، ومنه متفرق عنهما، فاقتسما بالسوية ما كان بأيديهما وما كان غائبا عنهما، فهلك نصيب أحدهما مما كان غائبا، واستوفى الآخر، عليه أن يرد على صاحبه؟ قال: نعم ما يذهب بماله».[10]
برخی فقها مخالفت کردند و آن را قابل قسمت دانستند؛ مانند ابن ادریس در سرائر.[11] مرحوم صاحب جواهر و دیگران برای صحیح نبودن قسمت در اینجا استدلال دیگری دارند. اصل استصحاب را مؤید میدانند.[12] دو نفر دین را قسمت کردند و شک دارند که سهم آنها معلوم شد یا خیر، اصل این است که اثری ندارد.
برخی از فقها گفتند دین قابل قسمت نیست چرا که تقسیم منصرف به اعیان است و در غیر اعیان قسمت صدق نمیکند.
تعین نداشتن؛
استصحاب ادامهی شرکت؛
انصراف اطلاقات قسمت به عین نه دین.
با عرض معذرت از فقهای گذشته و قائلان به عدم صحت، نظر ما این است که دین هم مانند عین قابل تقسیم است. بهترین دلیل این است که اگر عقلا سیرهشان بر تقسیم دین قرار گرفت و اگر روزی مشخصاتی در این تقسیم بود که مشخص کرد، چطور بگوییم قابل قسمت نیست. زید از عمرو طلبکار است. این طلبکاری، قهری یا اختیاری به دیگری منتقل میشود. دو نفر در عین شریک شدند. چند چک دارد؛ یکی امروز و دیگری فردا. چک امروز را به قیمت امروز برمیدارند و چک بعدی را زمان آن زمان. خود مدت، قابل تعیین عین است.
به نظر ما دین قابل تقسیم است. باید سراغ روایات برویم. این دلیل انصراف تغلیب است، نه انصراف. معمولا مردم در اعیان جابهجا میکنند. گاهی خود دین هم تعیّن مییابد. در جاهایی که تعین ندارد، حرف بزرگان صحیح است. جایی که قرینه از خود دین داشته باشیم، قابل قسمت است. در تقسیم بین عین و دین تفاوتی قائل نیستیم. گاهی دین هم در تقسیم تعین مییابد. به خاطر نداشتن تعین مشکل ایجاد نمیشود. استصحاب هم در جایی است که ما دلیل نداشته باشیم. «الأصل دلیلٌ مِن حیثُ لا دلیل له». اگر دلیل بود، نوبت به استصحاب نمیرسد. عقلای قوم معمولا دین را تقسیم میکنند. فقه هم مسائل عرفی است. به عنوان سیره میشود استفاده کرد.
بحث بعدی: بررسی روایات. روایات که انشاءالله به آن میپردازیم، در کتاب شریف وسائل، باب 13 از ابواب الشرکة و باب 6 روایاتش را ملاحظه بفرمایید.