1402/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بانکداری اسلامی/شرکت (تقسیم بین شرکا - قرعه) /روایات قرعه
ایام ماه رجب است. انشاءالله جزو رجبیون و سالک واقعی باشیم که تابع اهل بیت (علیهمالسلام) است. یک جهت تابعیت، همانند آنان بودن در گفتار و رفتار است. امروز در خدمت امام رئوف - حضرت شمس الشموس - امام رضا (علیهالسلام) هستیم.
«لَیسَ مِنَّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لِدینِهِ وَ دِینَهُ لِدُنیاهُ»؛[1] از ما خاندان نیست، کسی که دنیایش را برای دینش واگذار کند و دست بردارد و دینش را برای دنیایش ترک کند. «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعَادَ لَهُ»؛ کسی که زندگی دنیا ندارد، زندگی آخرت را هم ندارد. این سخن، چند پیام دارد:
یک. ما باید معتدل حرکت کنیم. نه دنیازده شویم و نه آخرتزده. دنیا و آخرت داشتن، هر دو مطلوب است.
دو. عوالم در طول هم هستند؛ مانند پلههای نردبان که هر پلهای، مقدمهی بعدی است. دانی، پیشنیاز عالی است. در کمالات اخروی نیز همینطور است. انسان دنیا را میگذارد، ولی حقیقت آن را بر میدارد. «الدُّنیا مَزرَعَةُ الآخِرَةِ».[2] پلهی اول ما دنیا است. دنیا یا از «دُنُوّ» است؛ یعنی نزدیک، یا از «دِنائَت»، یعنی مرتبهی پایینتر. دنیا پیشنیاز آخرت است؛ چون چنین است، باید برایش برنامهریزی کنیم. تا دنیا نداشته باشیم، به آخرت نمیرسیم. بردنیها را باید برد و گذاشتنیها را گذاشت.
در فرازی از الهینامه گفتیم: «الهی تا به حال فکر میکردیم گذشتهها گذشت، ولی نگذشت؛ بارالها با یوم الجمع چه کنیم»؟
«دنیا خودش، یک وجود است و به این لحاظ، بردنی است و به لحاظ دنوّش، گذاشتنی است».
سعی کنیم درسخواندن و تمام مسائل علمی و عملی ما برای ما کاربرد علمی و عملی داشته باشد. بتوانیم ببریم؛ وگرنه حضرت عزرائیل (علیهالسلام) که بیاید، چنان که روح کاسب را بگیرد، مغازهاش میماند، برای ما هم چیزی نمیماند. دفتر و کتاب و مدرس و همه را میگیرد و حقیقت میماند. اگر حقیقت علم را داشتیم، بردنی است. «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ».[3] نه مانند راهبها دنیا را ترک کنید و نه دنیا را زیاد توجه کنید. معتدل باشید.
دنیا، «مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللهِ»[4] است. دنیا محل کسب یا زمان کسب اولیای الهی است. متاجر شیخ انصاری را به خاطر دارید. این که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «دنیا برای من از سویی به اندازهی آب بینی بز ارزش دارد».[5]
ولی دنیایی که ماه رجب و اعتکاف و توسل و تهجد و سحرخیزی و علمخواهی و علمطلبی دارد، بد نیست. در مقام حمد باشیم. از این بهتر نمیشود. ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ﴾.[6]
قرعه، یک حقیقت است و چگونگیاش، مربوط به زمانهای مختلف است. نمونههای مختلف برای مصداق قرعه داریم. استخارهی ذاتالرقاع، یا استخاره با ریگ و با قلم و کاغذ، یا با تسبیح، یا قرآن، همه میتواند باشد. قدیم میگفتند تفأُّل. اگر از این محله آمدند و فلانی و فلانی بود، چنین شود. این هم جزو مصادیق قرعه است.
«بإناطة التعين بأمر ليست إرادة المخلوق دخيلة فيه مفوضا للأمر إلى الخالق جل شأنه».[7]
عبارت امام (رحمهالله)، این است که ارادهی مخلوق در آن دخیل نباشد؛ ولی به نظر ما اگر ارادهی لا علی التعیین داشت، عیبی ندارد. قرعه، کشف مجهول یا ارائهی معلوم است. جاریهی مشتبهه یا ولدی که چند خانم در آن مدعی باشند و یا گوسفند موطوئه در گلّه، مصادیق قرعه است.
عوائد الأیام مرحوم نراقی (رحمهالله)، قواعد کلیه و برخی مسائل، استنباط شده است که مطالبی را که در حین تدریس رسیدند، نوشتند. این را غفلت نکنید. در همین کتاب، ولایت فقیه را بیان کردند و حضرت امام هم استفاده کردند.
«و ظهر من ذلك: أنّ القرعة إنما هي وظيفة الإمام أو نائبه الخاص أو العام، بمعنى أنه لا يترتب أثر على إقراع غيره، و يكون كحلفه و حكمه».[8]
قرعه را وظیفهی نائب خاص یا عام امام، یا مأذون از اینان میدانند که عدول مؤمنین باشند. ایشان ولایت فقیه را عام و مطلق میدانند و قرعه را هم از کارهای فقیه دانستند.
به نظر ما قرعه، یک کار عرفی است و حقیقت شرعیه ندارد. حقیقت لغوی و عرفی دارد. عرف متداول همان زمان، مهم است.
این جملهی مرحوم نراقی: «بمعنى أنه لا يترتب أثر على إقراع غيره، و يكون كحلفه و حكمه»، صحیح نیست. مردم امروز قرعه را دون شأن فقیه میدانند. اگر فقیهی قرعه بزند، اولی است، ولی خاص ایشان نیست.
وعنه، عن حمّاد، عمّن ذكره، عن أحدهما (عليهماالسلام) قال: «القرعة لا تكون إلاّ للإِمام».[9]
روایت مرسله است. «القرعة لا تکون إلا للإمام»؛ قرعه، جز برای امام نیست. در جواب به این روایت باید گفت که قرعه از شئون امام است، ولی منحصر نیست.
محمد بن يعقوب، عن عليّ بن ابراهيم، عن أبيه، عن اسماعيل بن مرار، عن يونس، قال: «في رجل كان له عدة مماليك، فقال: ايّكم علّمني آية من كتاب الله فهو حر، فعلمه واحد منهم، ثمّ مات المولى، ولم يدر أيّهم الّذي علّمه، انّه قال: يستخرج بالقرعة، قال: ولا يستخرجه الا الامام؛ لانّ له على القرعة كلاما ودعاء لا يعلمه غيره».[10]
مولایی گفته من کتابت بلد نیستم. با عبدش قرار گذاشت هر کس مرا آموزش دهد، او را آزاد میکند. هر کسی آیهای یاد دهد، آزادش میکنم. مولا از دنیا رفت و معلوم نیست چه کسی او را تعلیم داده است. حضرت فرمودند: «یستخرج بالقرعة و لا یستخرجه إلا الإمام».
یکی از اموری که در ذهن مردم بوده، امام معصوم (علیهالسلام) بوده است. ولی این امام، شاید امام اصطلاحی نباشد و امام عرفی باشد. شارع در خیلی از امور مؤسس نیست؛ بلکه مُمضی است. امام عرفی، یعنی جلودار مردم.
«کلاما و دعائا لا یعلمه غیره»؛
این پیشرو، دعایی و کلامی دارد که غیر او نمیداند.
قرعه، کار عرفی است و اگر به اهلش واگذار کنیم، بهتر است. برخی وظیفهشان این است. اگر دلیلی بر عصمت این امام نداشتیم، قرعه را غیر امام هم میتواند انجام دهد.