1402/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بانکداری اسلامی/شرکت (قسمت بین شرکا) /ادامهی دیدگاه میرزای قمی (ره) در قسمت بین شرکا
روز ولادت با سعادت حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. ولادت این بانوی مکرّمهی اسلام و این شخصیت استثنایی جهان اسلام و ولادت حضرت زهرای ثانی (سلاماللهعلیها) بر همهی شما مبارک باشد. در چند دقیقه نمیشود شخصیت حضرت را تبیین کرد. «ما لا یُدرَک کُلّه لا یُترَک کُلُّه».
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
اولین مطلب درباره حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، عنوان عابده بودن ایشان است. خداوند تکوینا با همهی موجودات، مرتبط است. اگر تشریعا و اختیارا ما مرتبط بودیم، هنر ما است. تنها چیزی که این را نهادینه میکند، عبادت است. ایشان ملقّب به «عابدهی آل علی (علیهالسلام)» بودند؛[1] تا حدی که امام حسین (علیهالسلام) وقتی میخواهند به ایشان توصیه کنند، توصیه به التماس دعا دارند. حرف مهمی است. شخصیتی مثل امام معصوم (علیهالسلام) از غیر معصوم، التماس دعا دارند. «یا أُختاه لا تنسینی فی نافلة اللیل».[2] این حرف مهمی است. شبزندهداری داشتند. فاطمه بنت الحسین (علیهاالسلام) نقل میکنند: «در شام عاشورا نافلهی عمهام زینب (سلاماللهعلیها) ترک نشد».[3] نفوس خود را مدیریت کنیم.
خصلت دیگری که در زندگانی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) متجلی است، صبر و بردباری و استواری ایشان است. صابره، بلکه صبور بودند. این امر مهمی است. تا جایی که وقتی دشمن میخواست ایشان را استهزاء کند، از ایشان پرسید: «کیف رَأیتِ صُنعَ الله بِأخیکِ»؟ ایشان فرمودند: «ما رأیتُ إلّا جمیلا».[4] سکاندار سیر و سلوک در صبر پس از واقعهی عاشورا عقیلهی بنیهاشم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است.
خصلت دیگری که خیلی مهم است، عفاف و پاکدامنی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. این قدر ایشان در این جهت متجلی بودند که تالی تلو حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بودند. حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، مقام عفت کبری داشتند. معصوم نیستند، ولی مانند عصمت کبرا حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)گناه نکردهاند و پاکدامن هستند. حضرت امیر (علیهالسلام) فرمودند: «لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلاَئِكَةِ».[5]
خصلت بعدی، شجاعت ایشان است. قهرمان کربلا هستند. پیامبر کربلا حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. کسی که پیام شهدا را آورد، این سختتر است. کار ایشان عبور دادن مردم از بین شهدا و حفظ پیام شهدا بود. «لَبوَةُ الهاشمیة» برای ایشان گفتند؛ یعنی شیرزن بنی هاشم. خود را نباختند. خانمهای محترم، خطبههای ایشان را تحلیل کنند.
خصلت دیگری که برای ما درس است، ولایتمداری ایشان است. آن چنان مطیع ولایت هستند و زوم در ولایت هستند که حافظ ولی زمانشان بودند. ایشان در محضر 7 معصوم بودند؛ نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآله)، پدر و مادر و امام مجتبی و امام حسین و امام سجاد و امام باقر (علیهمالسلام). چند معصوم را درک کردند و چند معصوم را حفظ کردند.
مقام دیگر، ایثار ایشان است. چندین مورد خطرها را از جان امام سجاد و امام باقر (علیهماالسلام) و بچهها دور کردند. ایشان باید الگوی ما باشند. الگوی توسلی و تهجدی باشند. هرچند گاهی به ایشان توسل جوییم و در سیر و سلوکمان، واسطه قرار دهیم. ما را برسانند به آن مطلبی که داریم. علم، بدون عمل نمیشود و عمل، بدون الگو نمیشود. ایشان باید الگوی حالات ما باشند.
اکثرا پدر هستید، یا پدر میشوید و پدران مردم هستید. حتما به بهانههای مختلف برای بچههایتان از حالات حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بگویید. ایشان خانم خانهدارِ تنها نبودند و فقط بُعد عاطفی نداشتند. «عقیلة» بودند. تای «عقیلة»، مبالغه است، نه تانیث. بسیار اهل عقل و خرد و فرزانه بودند. انشاءالله به مقامات مطلوب برسیم. ربّ انعمت فزد.
در بحث شرکت، عبارت پر محتوا و پر ثمره و مفید مرحوم میرزای قمی را میخواندیم. بخشی باقی ماند. ما مانندِ اشکال ایشان به علامه را نسبت حضرت امام (ره) داشتیم که فرق بین مزرعه و باغ گذاشته بودند.
«و اما سخن در غلامها و كنيزها و حيوانها و درختان و جامهها و امثال آن: پس اگر در جنس مختلف باشند (مثل اين كه مال مشترك، غلام باشد و جامه باشد و گندم باشد) پس ظاهر علما- چنانكه صاحب كفايه نسبت به ايشان داده به عنوان قطع (و یقین)- اين است كه اجبار نمىتوان كرد در قسمت اعيان بعضى آنها در بعض؛ هر چند قيمت آنها متساوى باشند.
و اما هر گاه در نوع متحد باشند؛ مثل چند غلام، يا چند اسب، يا چند درخت؛ پس هر گاه توان تسويه و تعديل كرد در عدد و قيمت (هر دو)، پس نقل كرده است از اكثر كه اجبار مىكنند در تقسيم اعيان اينها. و از شيخ در مبسوط نقل كرده كه او از بعض اصحاب نقل كرده است قول به عدم اجبار را. و اما هرگاه تسويه در قيمت ممكن باشد و در عدد ممكن نباشد، (اِفرازی نیست، ولی قیمی میشود)، مثل سه غلام در ميان دو شريك، كه دو تاى آنها در قيمت، مساوى يكى از آنها باشد، پس در آن اشكال كرده.
و هم چنين هر گاه در وصف مختلف باشند (مثل غلام تركى و غلام هندى) با تساوى آنها در قيمت (یعنی اگر در وصف یا قیمت متفاوت بودند، از دیدگاه ایشان نمیتوان اجبار کرد). و هم چنين در مثل بار ابريشم و كتان. و هم چنين هر گاه قيمت آنها مختلف باشد. و از جمعى نقل كرده است عدم اعتبار اختلاف در نوع را، با تساوى قيمت. (یعنی اگر تساوی قیمت داشتند، اشکال ندارد.)
و گمان حقير اين است (نظر خود مرحوم میرزای قمی است) كه اين سخنها و اختلافات و اشكالات، همه ناشى از تفاوت اَفهام است در معنى «ضرر» (نکتهی مهمی را فرمودند که به خاطر این مطلب، این عبارات را نقل کردیم. میدانید از سویی «الناس مسلطون علی اموالهم» را باید در نظر بگیریم و از سویی قاعدهی «لا ضرر» را. اگر تسلط یکی بر مالش مساوی با ضرر دیگران همراه شد، باید مراعات ضرر کرد. اول ضرر نوعی و بعد ضرر شخصی). و اگر نه، نصى و اجماعى و دليلى بر خصوص اين مسايل نيست. و چون اصل در اين مسأله و دليل در آن همان «نفى ضرر» است، پس بايد آن را معيار كرد.
پس مىگوييم كه: يا اين است كه ضرر متصور در مقام، همان بقاى بر اشاعه و عدم استقلال هر يك است در تصرف در مال خود. و در نفس قسمت، ضررى متصور نيست. پس در اينجا بايد طالب قسمت را اجابت كرد و ممتنع را اجبار كرد (چارهای از این نیست).
و اگر ضرر در نفس قسمت باشد، پس يا اين است كه در قسمت به هر دو مىرسد، يا به يكى. پس اگر ضرر به يكى مىرسد، دون ديگرى، متضرر را نمىتوان اجبار كرد (اگر در جنسی شریک شدند و بازار اُفت کرد و خواست بفروشد و به کار دیگر بزند، باید مراعات کرد که متحمل ضرر نشوند و اگر شد اقل ضررا باید باشد؛ به خصوص در اجبار). و آن ضرر، اشاعه در جنب ضرر قسمت، مضمحل مىشود (یک ضرر، تن دادن به قسمت است و یک ضرر، باقی ماندن بر شرکت. یکی در دیگری مضمحل میشود). به جهت آن كه درد (مشکل و ضرر) را هر دو دارند و در صورت تقسيم، منحصر مىشود ضرر در متضرر به قسمت.
و اگر در قسمت كردن، ضرر به هر دو مىرسد، لكن احدهما طالب استقلال مىشود (یعنی طالب قسمت) و ضرر قسمت را بر خود قرار مىدهد. پس اگر اين، سفه و تضييع مال مىشود، اجابت او نبايد كرد (به خصوص وقتی میداند این کار به شریک او ضرر میزند). و عدم اجابت آن طالب، از دو راه است؛ هم از راه اضرار به غير و هم از راه تضييع مال. و از اينجا ظاهر مىشود كه در صورت سابقه كه احدهما به قسمت متضرر مىشود هم اگر متضرر، طالب قسمت شود و موجب سفه و تضييع باشد، اجابت آن نمىشود.
و هر گاه در قسمت كردن، ضرر به يكى مىرسد و در قسمت نكردن به ديگرى از راه ديگر، (قطع نظر از بقاء بر اشاعه و عدم استقلال، مثل اين كه اگر بر اشاعه باقى بماند، مشترى ندارد و مىخواهد حصهی خود را بفروشد و برود به جاى ديگر كه ديگر از اين منتفع نمىتواند شد. و آن ديگرى حصهی قليلى دارد كه اگر تقسيم شود، از آن منتفع نمىتواند شد.) پس در اينجا ضررها متعارض مىشوند (شرکت و قسمت که باید اقل ضررا را انتخاب کرد و نهایت «القرعة لکل أمر مشکل». قرعه بر اصل تقسیم یا عدم آن)، و گويا چارهی آن منحصر به قرعه باشد كه از براى هر امر مشكلى است. پس قرعهی ضرر به نام هر يك بر آمد، او متضرر مىشود. يا قرعه را بر قسمت و اشاعه بزنند (قرعه برای اصل تقسیم و نیز برای تعیین سهمها). و بدان كه اجبار در اين باب، وظيفهی حاكم شرع است. [و] محتمل است كه شريك نيز تواند».[6] (این حرف جدیدی است که شریک هم بتواند اجبار بر تقسیم کند. باید سراغ حاکم شرع یا ولی فقیه و یا مأذون از او بروند.)
پس ما قاعدهی ضرر و اضرار را معیار قرار میدهیم و گاهی تن به قسمت نمیدهیم. باید سعی کنند ضرری نباشد. اگر ضرر ناگزیر بود، باید رضایت به ضرر بدهند. اگر نشد، سراغ قرعه میرویم و قرعه برای اصل کار و شخص متحمل ضرر انجام میدهند. عرض ما این است که در زمان ما متخصصان و معمارها و مسّاحها میتوانند تقسیم کنند. این، موضوعی است. حاکم در شرع در احکام گاهی باید اجازه دهد.