1402/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بانکداری اسلامی/شرکت (قسمت بین شرکا) /قسمت باغ و زمین کشاورزی بین شرکا در کلام فقها
حدیث امروز را در محضر جامع علوم باقر العلوم حضرت امام باقر (علیهالسلام) هستیم. یک تذکر رجالی اینکه روایاتی که خطاب ائمهی ما (علیهمالسلام)، امام دیگر است، یا امامی خطاب به فرزندش بیان میکند، از غرر روایات ما هستند. در روایات، نظرمان این است که غُرَر دارند و یکی از غُرَر روایات، چنین روایاتی است. ادعیه اهل بیت (علیهمالسلام) هم از این غرر است. چرا که نسبت بین خودشان و خدا است. نسبت بین ایشان و امام دیگر هم از این غرر در رتبهی بعدی است. این روایتِ امروز، از این دست است.
فرمودند: «يا بني اعرف منازل الشيعة على قدر روايتهم ومعرفتهم ، فإن المعرفة هي الدراية للرواية ...».[1]
«یا بُنیّ».
«بُنَی»، تصغیر است و ترجمهاش میشود ای پسرک عزیز من. در فارسی، بار محبتی آن بالا است. امام به عنوان یک عضو خانواده با او حرف میزند. علاوه بر جنبههای حقوقی که امام دیگر دارد، جنبههای حقیقیاش بالا است. پسر جان من، فرزند عزیز من!
«إعرف منازل الشیعة علی قدر روایتهم و معرفتهم».
امام در مقام اعجاز بودند و حالات ایشان و اتصال شیعه به ایشان را میدیدند و حال میخواهند نقطهی اتصال را بگویند. منازل شیعه را به قدر روایت و معرفتشان بشناس. دو چیز است که نشانهی شیعیان شماست؛ یکی روایت کردن از شما و دیگر شناختن اینها.
«فإن المعرفة هی الدرایة للروایة».
معرفت درایت برای روایت است. درایت، فهم است. شیعه بودن به قدر روایت، و روایت به معرفت، و معرفت به درایت است.
انشاءالله باقی روایت برای روز بعدی بیان میشود. فرق روایت و درایت بیان خواهد شد. انشاءالله خداوند به ما روایت و درایت حدیث عنایت کند.
در مسألهی هفتم بودیم. اگر باغی دارای درخت، مال مشترک بود. قسمت درختان همراه زمین به تعدیل و اجباری است، ولی اگر زمین و درخت را جدا تقسیم کنیم، تراضی است، نه اجبار.
مسألهی هفتم تحریر
«(مسألة 7): لو كان بينهما بستان مشتمل على نخيل و أشجار، فقسمته بأشجاره و نخيله بالتعديل قسمة إجبار، بخلاف قسمة كلّ من الأرض و الأشجار على حدة، فإنّها قسمة تراض لا يجبر عليها الممتنع».[2]
با کمال معذرت از حضرت امام (رحمهالله)، فرع دیگری میشود اضافه کرد.
اگر طوری باشد که هم زمین و هم درختان متفاوت است؛ مثلا قسمت جلوی باغ در خیابان است و ارزش بیشتری دارد. در باغها درختان گردو را کنار باغ میگذارند که بزرگ میشوند و مانند حفاظ است؛ البته در مناطق مختلف، متفاوت است. برخی باغدارها انگور را کنار زمین میکارند.
در کل تقسیمها باید رعایت حقوق کنیم و کاری کنیم که کسی متضرر نشود. اگر چارهای نبود و یکی طالب قسمت بود و قسمت به یکی از حقوق، ضرری وارد میکند، باید سراغ ضرر کمتر برویم. از باب «الناس مسلطون علی أموالهم»،[3] اگر رضایت باشد، شاید نیازی به قرعه نباشد. بعد از قرعه هم کاغذی باشد و رضایت بدهند، مناسب است.
بهترین تقسیم این است که تقسیم به اِفراز و جدا کردن باشد. اگر سهام متعادل شود، عالی است. بین قسمتها تداخلی نیست. اول افراز است، بعد تعدیل و بعد رد. اگر بشود عین را به اِفراز تقسیم کرد، بهتر است. زمین و اشجار را تقسیم کنیم. معمولا مسّاحها وارد هستند و تعیین میکنند. اگر نشد، باید به قیمت تقسیم کرد؛ ارزشگذاری زمین با درختان. هر دو را نسبتسنجی و قیمتگذاری کنند و سهام را پرداخت کنند. این [تقسیم خود زمین]، مشکلاتی دارد؛ مانند مشتری نبودن و فروش نرفتن. بهترین تقسیم، تقسیم به ارزشگذاری است. قیمت اولی است و خیلی مشکلات را حل میکند.
«(مسألة 8): لو كانت بينهما أرض مزروعة (زمین کشاورزی)، يجوز قسمة كلّ من الأرض و الزرع- قصيلًا كان أو سنبلًا (قابل جدا شدن باشد کامل شده و یا خیر)- على حدة، و تكون قسمة إجبار. و أمّا قسمتهما معاً فهي قسمة تراضٍ؛ لا يجبر الممتنع عليها، إلّا إذا انحصرت القسمة الخالية عن الضرر فيها فيجبر عليها (اجبار نمیشود و تراضی است.). هذا إذا كان قصيلًا أو سنبلًا، و أمّا إذا كان حبّاً مدفوناً، أو مخضرّاً في الجملة و لم يكمل نباته، فلا إشكال في قسمة الأرض وحدها و بقاء الزرع على إشاعته، و الأحوط إفراز الزرع بالمصالحة. و أمّا قسمة الأرض بزرعها- بحيث يجعل من توابعها- فمحلّ إشكال».[4]
«المسألة (الثانية:) (لو كان بينهما أرض وزرع) فيها (فطلب) أحدهما (قسمة الأرض حَسبُ أجبر الممتنع ل) ما عرفته من وجوب إيصال الحق إلى صاحبه مع عدم الضرر(به خاطر الناس مسلطون علی اموالهم)، وهو هنا كذلك فـ (إنّ الزرع كالمتاع في الدار فـ) ـلا يمنع من قسمتها. نعم (لو طلب قسمة الزرع) خاصة (قال الشيخ) كما في المحكي عن مبسوطة هنا (لم يجبر الآخر، لأن تعديل ذلك بالسهام غير ممكن) وفي صلحه «لأن قطع نصفه لا يمكن، فإن لكل واحد منهما حقا في كل طاقة منه».[5]
کتاب مبسوط شیخ طوسی (رحمهالله)، اولین کتاب مبسوط استدلالیِ شیعه است. فقه مبسوط در اهل عامه زودتر از ما شکل گرفته است؛ چرا که اجتهاد بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را شروع کردند.
«و إن كان بينهما أرض فيها زرع فطلب أحدهما القسمة فإما أن يطالب بقسمة الأرض أو الزرع أو قسمتهما معا فإن طلب قسمة الأرض دون غيرها أجبرنا الآخر عليها على أى صفة كان الزرع حبا أو قصيلا أو سنبلا قد اشتد، لأن الزرع في الأرض كالمتاع في الدار، و كون المتاع في الدار لا يمنع القسمة فالزرع مثله، و أما إن طالب قسمة الزرع وحده لم يجبر الآخر عليه، لأن تعديل الزرع بالسهام لا يمكن».[6]
در زمان ما [تقسیم کردن زمین و محصول]، امکان دارد. فرمایش شیخ (رحمهالله)، قابل تأمل است. زمین و محصول را میتوان تقسیم کرد. عادلانه که تقسیم کنیم، مشکلی رخ نمیدهد. در مسألهی قبلی منافع بود و اینجا عین است و شاید تقسیم اِفرازی هم ممکن باشد. در زمان ما برگی از گندم را میگیرد و با ابزارهای جدید، تشخیص میدهد که میتواند تکثیر شود، یا خیر.
امام (رحمهالله) در باغ و بستان، درخت را تابعِ زمین دانستند، ولی اینجا زرع را تابع زمین ندانستند. شاید در خمین - شهر ایشان - نگاه خاصی بوده است. این اشکال وارد است که فرق باغ و زراعت چیست؟
ما قسمت را عرفی، شرعی میدانیم؛ نه اینکه قائل به حقیقت شرعیه باشیم؛ نه حقیقت عرفی.