1401/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بانکداری اسلامی/شرکت /نظر صاحبجواهر (رحمهالله) در شرط مزج در شرکت
حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: «مَنْ صَبَرَ عَلَى مَا وَرَدَ عَلَيْهِ فَهُوَ الْحَلِيمُ».[1]
یکی از احادیث بسیار گرانقدری است که همه باید برایش برنامهریزی کنند؛ به خصوص آقایانی که با علم و درایت و مدیریت سر و کار دارند. خداوند، موجودات را آفرید و انسان، گُل سرسبد شد. برخی بر برخی برتری دارند. فصل ممیز و برتری انسان، دانایی و فهم اوست. فضل و برتری یک عالم بر عالم دیگر، حلم اوست. انسان در زندگی با حوادث مختلفی سر و کار دارد. وقایعی که گاهی بر لَهِ اوست و گاهی علیه اوست. دنیا همیشه به کام آدمها نیست؛ به خصوص انسانهایی که رهبر دیگران هستند و الگوی دیگران هستند، هم در معرض چشمهای بد هستند و هم فتنههای متعدد. در اینجا واقعا باید بردبار بود.
قرآن، دربارهی حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میفرماید: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ﴾.[2] آسیبهای مختلف برای ایشان بود. همه متحد شدند و هر گروهی با آوردن هیزم و هیمه، برنامهی سوزاندن ایشان را اجرا کنند. کارهای شبههافکنی در مقابل ایشان را اکتفا نکردند و ترور شخصیت، کافی نبود و وارد ترور شخص شدند. خودشان هم نمیتوانستند نزدیک آتش شوند. ایشان را با منجنیق به سمت آتش پرتاب کردند. ایشان در فتنهگریِ اینها یک چیز توجهش بود؛ آن هم توجه به حضرت حق بود. در هوا معلق بودند و به سمت آتش میرفتند. جبرائیل (علیهالسلام) مجسم شد و گفت: «جناب ابراهیم! کاری از دست من برمیآید»؟ همهی کارها از دست او برمیآمد؛ ولی ایشان فرمود: «أمّا إلیک فلا».[3] من نیاز دارم؛ ولی به تو نیاز ندارم. علم و حلم چنین است. تا این جمله آمد، این آیه آمد: ﴿قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ﴾.[4]
خداوند مرحوم نراقی را رحمت کند. وقتی به حلم میرسد، توضیح میدهد. ملااحمد و ملامهدی، هر دو در کتابهای خود میفرمایند. اینکه آدم به طمأنینهی نفسانی برسد که با اتصال به حضرت حق در مقابل تمام آسیبها خود را نگه دارد.
کسی که بر آنچه بر او - اعم از خوبی و بدی - وارد میشود صبر کند، حلیم است. گاهی خوبیها هم نیاز به تحمل دارد. هر کسی تحمل مقامات را ندارد؛ چه دنیوی و چه اخروی. چقدر افرادی، شایستگی رهبری نداشتند و با امت، چه کردند! عزیزان من! در زمانی زندگی میکنیم که «عَلَی ما وَرَد»، بسیار زیاد است؛ به خصوص عمامهبه سرها و سربازان امام زمان (علیهالسلام). از مقام معظم رهبری (دامت برکاته)، تا یک روحانی که پاسخگویی مطالب را دارد. تحمل خود را بالا ببریم. حلیم (غذایی که با گندم درست میشود) را حلیم میگویند، چون با تمام مزاجها سازگاری دارد؛ مزاج لین و یُبس و گرم و سرد. کم افرادی هستند که حلیم را دوست نداشته باشند. موقع پخت با وسیله، زیاد آن را هم میزنند و تحمل میکند. آنقدر مردان با استقامت در آب جوش، گندم و گوشت را زیر و رو میکنند که حلیم آماده میشود.
اخلاق مردم دست من و شماست. باید دیگ حلم من و شما ظرفیت داشته باشد. ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ﴾.[5]
بحمد الله رب العالمین در این اوضاع کشور، رهبریِ معظم صبوری میکنند. واردات نفس انسان حلیم، آنقدر زیاد است که این دیگ، همیشه در حال جوشش است. فقط باید مراقب بود سر نرود، باید مراقب بود سرریز نشود. حلم کمک میکند. وارداتی که بر این نفس وارد میشود، مدیریت کنیم. در این مدیریت نفس، اولین کسی که مدعی شراکت است، شیطان است. اگر اول صبوری کردیم، میتوانیم صبوری کنیم.
مرحوم شیخجعفر شوشتری در ماه رمضان منبر میرفت. گفت: «مردم! در این شب قدر، من حرفی میزنم که هیچ پیغمبری نزده است! پیامبران گفتند: شریکی در کارهای خود قرار ندهید؛ ولی من میگویم کار به جایی رسیده است که حدّاقل کمی خدا را در کارها شریک کنید». مردم، گریه کردند.
ما بیش از هزار و اندی سال، منتظر حکومت حقه بودیم. برای نظام و رهبرمان، اگر گل نیستیم؛ حدّاقل خار نباشیم. فتنهانگیزها و منافقانِ فتنهگر، تأویل و تفسیر به رأی میکنند. باید مراقب باشیم. انشاءالله آنچه خیر دنیا و آخرت است، داشته باشیم و به حلم برسیم.
در بانکداری و قرارداد شرکت، عبارت امام (رحمهالله) را خواندیم. ایشان قائل به مزج بودند و شرایط دیگر را بیان نکردند. فرمودند که بهتر است بنابر احوط، صلح کنند.
مرحوم صاحب جواهر، معتقدند که مزج قهری، باعث مشارکت نمیشود؛ بلکه شبههی مشارکت ایجاد میکند؛ در نتیجه باید سراغ مصالحه برویم.
«فالتحقيق أن يقال حينئذ بعد الإجماع على كونها عقدا: (البته ما نظرمان به معاطات است و در همهی عقود، معاطات را جاری میدانیم؛ الا ما خرج بالدلیل) أن قول اشتركنا لإنشاء تحقيقها (الشرکة) وصيرورة كل من المالين بينهما على الإشاعة، (وقتی شما به دیگری میگویید در این مال شریک هستیم، این شراکت به صورت مشاعی است.) إلا أنه يشترط في صحة ذلك تحقق المزج بعده (بعد از قول إشترکنا) إن لم يكن، فهو حينئذ شرط كاشف أو ناقل، (با توجه به تفاوتی که بین ناقلیت و کاشفیت است که این تفاوت در ضمان و خیارات و ... اثر دارد.) نحو القبض في الوقف، (کسی که ملکش را وقف کرده، وقتی قبض و اقباض آن ملک محقق میشود، وقف مسجل میشود. حالا ما یک بحث داریم که اگر دو نفر کالاهایشان را در یک انبار گذاشتند، آیا شرکت حاصل میشود، یا خیر؟) أو أنه جزء السبب (معامله دو جزء داشته باشد که بخشی شرکت باشد و بخشی هم مزج باشد)، ومتى حصل مزج بقصد إنشاء الشركة من دون قول تحققت (اگر روزی شاگردش را فرستاد اموال را نزد فلانی بگذارد، مزج هست، ولی صیغهی اشترکنا نبود، آیا شرکت رخ میدهد؛ چرا که مانند معاطات است)، وكانت كالمعاطاة، بناء على جريانها (معاطات) فيها (شرکت. ما نظرمان این است که معاطات در شرکت جریان دارد.)، وإن كان التحقيق خلافه، سيما مع عدم فرق حينئذ بينها وبين العقد إلا على احتمال الكشف، (بنابر مبنای کاشفیت عقد شرکت) أما المزج القهري والمجرد عن قصد إرادة إنشاء الشركة (بدون لفظ) فلا يترتب عليه ملك كل منهما الحصة المشاعة في نفس الأمر وإنما يفيد الإشتباه في كل من أجزاء المال (اگر مزج قهری بود، مال مشتبه میشود، نه مشترک و باید متوسل به صلح شد)، إلا أن الشارع حكم ظاهرا بكونه (المزج) بينهما (متعاملین) من الصلح القهري الذي قد تقدم نظائره (اگر مزجی بود، ولی ارادهی شرکت نبود، به نظر صاحب جواهر باید مصالحه کنند)، فالفرق حينئذ بين المزج القهري والمزج الإنشائي هو ما ذكرناه (تعبیر خوبی است. مزج انشایی، مانند معاطات است و قهری، معاطات نیست و مصالحه لازم دارد)، فله حينئذ إيقاع عقد الشركة بعد وقوعه (بعد از وقوع مزج، شارکتُ و اشترکت را بگوید)، كي يتبدل الملك ظاهرا بالملك واقعا، بل لو سلم إفادة المزج القهري الملك في الواقع على نحو المزج الإختياري كما هو ظاهر كلمات الأصحاب أمكن أن يقال حينئذ أنه لا مانع من صيرورته جزء سبب مثلا، إذا جيء به لإتمام عقد الشركة مثلا، بل ومن صيرورته سببا تاما في ذلك إذا قصد الإنشاء به في المعاطاة، ومن اتفاق حصول الشركة به قهرا فإنه لا تنافي حينئذ بينهما، ويكفي في العقد تحققه به، لا أنه لا تقع الشركة بغيره (به غیر از مزج)، لكن الإنصاف عدم خلو ذلك من نظر بل منع (اگر شرکت به غیر از مزج باشد، اشکال دارد.)».[6]
وقتی مالی را شریک شدیم، مشاع میشود. آیا ایشان، مزج را کاشف یا ناقل میدانند، یا شرط؟
حتما در مسائل به جواهر مراجعه کنید. نوشتن این کتاب، سی سال طول کشید و در شب 23 ماه مبارک تمام شد. صاحبجواهر، چه استقامتی داشت! فرزندش مرحوم شد، در فاصلهای که جنازهی ایشان را بیاورند، بقچه را باز کرد و شروع کرد به نوشتن. تصور کنید چه نیتی و چه استقامتی داشته است!
کسی ملکش را وقف کرده، قبض، باعث مسجّل شدنش میشود. اگر روزی مزج آمد، ولی مشارکت لفظی نبود، ممکن است معاطات، باعث شرکت شود.
اگر دو نفر شیر گاوهایشان قاطی شد، یا باید شریک شوند، یا مصالحه کنند.
اگر ما مزج را جزء السبب بگیریم، مگر مرکب به دو جزء محقق نمیشود؟ البته بر مبنای ما که معاطات را در شرکت جاری میدانیم، این اشکال پیش نمیآید.
نظر مرحوم صاحبجواهر (رحمهالله) این است که مزج قهری، نیاز به انشاء و رضایت دارد.
از نظر ایشان، شرکت قهری بر اساس مزج، شدنی نیست. «لا یخلو من نظرِ» او، منع همین است.
اگر مزج به قرینهی حالیه یا مقالیه کاشف از رضایت بود، به نظر ما درست است.
ما با عرض معذرت از صاحبجواهر، نظرمان این است:
اولا: عقد شرکت، عقد لازم است. ثانیا: صلح هم لازم نیست حتما بعد از نزاع باشد. ثالثا: مزج، علامت شرکت است؛ نه جزء شرکت. اگر قبل از شرکت، این علامت مزج آمد و متشارکَین از این علامت مزج، قرینهی شرکت بود، نیازی به صلح هم نیست.