1401/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /تفصیل در مسافت استداره ای
حدیث با برکت امروز از اصول کافی شریف، حدیثی است از امام صادق (علیهالسلام) که عدهای از یارانشان در محضرشان بودند و ذکر عقل و جهل شد و ایشان این حدیث طولانی را بیان فرمودند.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: «كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ».[1] از بالاترین کمالات، یعنی عقل و بدترین درکات، یعنی جهل یاد شد.
فقال ابوعبدالله (علیهالسلام): «إعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده تهتدوا»؛ حضرت امر جمعی فرمودند: عقل و لشکریانش و جهل و لشکریانش را بشناسید، هدایت میشوید.
سماعه ادب به خرج داد. گفت: جانم به قربان شما ما نمیشناسیم، مگر اینکه شما ما را آگاه کنید. فقال ابوعبدالله (علیهالسلام): «إن الله عز و جل خلق الخلق و هو أول خلق الروحانیین عن یمین العرش من نوره»؛
خداوند، اولین مخلوق را از روحانیین، یعنی از مجردات آفرید. عقل از مجردات است. عن یمین العرش من نوره. ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.[2] گستردگی نور هم از راست است. بازگشت نور هم از یمین است. جنات هم در یمین است. ﴿أَصْحَابُ الْيَمِينِ﴾[3] هم از همین باب است.
حال که خدا اولین مخلوق را آفرید، «فقال له أقبل فأقبل و قال له أدبر فأدبر».
ما نسبت به این روایت، رسالهای با عنوان اِقبال و اِدبار عقل داریم. یک احتمالش را اینجا عرض میکنم. این اقبال و ادبار عقل، میتواند دو متعلق داشته باشد؛ یک وجهش این است که خداوند عقل را آفرید و آن را از مجردات آفرید. عقل، اول مخلوق از روحانیون است، نه اول صادر. «مولای یا مولای ... أَنْتَ اَلْخَالِقُ وَ أَنَا اَلْمَخْلُوقُ».[4]
اولین مخلوق از روحانیین، عقل است که از مجردات است. مجردات عقلی آن است که ماده ندارند و مجرد هستند و در حالاتشان، تجرد هست؛ بر خلاف نفس که ذاتا مجرد و فعلا متعلق است.
حال که آفریده شد، در حال پخش شدن و کثرت است. کثرت در وحدت، معنایش این است. حال که عقل واحد است و خداوند او را آفرید، در حال فراگیر شدن بود، خداوند گفت: برگرد؛ یعنی از حال نشر و سعه بازگشت.
اگر جلوی رحمت را نگیرند، آتش دوزخ را هم خاموش میکند. اگر متعلقات و غضبها نیاید، رحمت، دوزخ را هم فرا میگیرد و آن را جمع میکند. اگر کسی دشمنی با سرّالأنبیاءوالمرسلین امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دشمنی نمیکرد، آتش آفریده نمیشد.[5] کینهها و دشمنیها باعث شد که رحمت، جمع شود و آتش، شعلهور شود.
عقل نیز به امر خدا بازگشت. «أَدبِر ثم أدبَرَ». امر به ادبار عقل به خاطر معقولات بود، نه به خاطر نفس عقل. مواظب اندیشهها باید بود. معقولات، عقل را محدود کرد و حضرت حق گفت برگرد.
امر به ادبار، بعد از نشر عقل است که دیگران مزاحم عقل شدند. وقتی مزارع را آب میدهند، گاهی زارعهای پاییندستی به خاطر این که جوی، گنجایش ندارد، یا چون خودشان توان ندارند، صدا میزند که جوی سرشار شد و آب را کمتر میکنند و با مانعهای چوبی انجام میدادند. مرحوم شیخ بهایی در اصفهان، طوری آب را تقسیم کرد که ذرهای اضافه نمیآمد.
اینجا جای اطاعت است. اگر متعلق اِدبار، خلق است، اِقبال هم متعلقش، خلق است؛ یعنی اِقبال به خلق. انشاءالله توضیح این حدیث برای جلسهی آینده باشد. در این حدیث، خیلی حرف است.
در صلات مسافر به بحث بسیار دقیقی رسیدیم که از شرایط قصر، مسافت است. در مسافت امتدادی اگر به هشت فرسخ برسد، مسافر است. مسافت شرعی در برخی از روایات، بریدین بود؛ یعنی چهار فرسخ برود و برگردد. در مسافت مُستدیره بحث بود؛ یعنی مثلا کسی از آبادیای حرکت کرده است و طوری است که دور میزند و دوباره نزدیک به آبادی میشود و کمتر از مسافت شرعی است.
احتمال اول: ملحق به مسافت امتدادی شود. همین که به چهار فرسخ رسید، مسافر است. فرقی ندارد نزدیک شهر شده است، یا خیر.
احتمال دوم: ملحق به مسافت تلفیقیه است. ملاک، رسیدن او به هشت فرسخ است؛ چه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد و چه سه فرسخ برود و پنج فرسخ برگردد، یا عکس؛ همان حکم را دارد.
احتمال سوم: قائل به تفصیل شویم. شاید گاهی حکم استدامهای را داشته باشد؛ مانند کسی که مسافت طولانی را میرود و گاهی حکم مسافت تلفیقی را داشته باشد.
آقای حکیم در کتاب مستمسک العروة این بحث را آورده اند و تفصیلاتی در آنجا آوردند؛ مستمسکالعروة، ج 8، ص 23.
ما سراغ اطلاقات میرویم. در روایات، عنوان برید و بریدین بود. اگر صدق برید کند، فرقی بین استداره و امتداد و تلفیق نیست. برخی فقها معتقد بودند که باید مسیر یومَین را برود؛ در نتیجه در زمان ما که مسافت بیشتری میشود رفت، صدق یک روز و یک شب نیست و استداره، باعث قصر نمیشود.
ما مسیر یومَین را معیار ندانستیم. ملاک در قصر نماز را گاهی زمان و گاهی مسافت مشخص میکند. آنچه مهم است، مسافت است، نه زمان. زمان، علامت و نشانهی مسافت است.
ما به این نتیجه رسیدیم که کسی که حرکت مستدیره انجام میدهد، گاهی طوری است که تلاقی با نقطهی شروع حرکتش دارد. گاهی به آن شهری که راه افتاده از آن نمیرسد، یا اگر ملاقات هست، طوری نیست که عرف بگوید وارد در شهر شد. اگر چنین باشد، فرقی بین استداره و امتداد نیست. نفس مسافت، معیار است. ولی گاهی حرکت در دایره به بلد تلاقی میکند و از آن میگذرد و رد میشود. اینجا معرکهی آراء است.
آنچه ما رسیدیم، آن است که آیا در حرکت استدارهای، عبور از بلد، مورد نظرش هست، یا نیست؟ اگر مدّ نظرش باشد و به حد ترخص رسیده است، به محض رسیدن به اینجا دیگر مسافر نیست. نمیتوان گفت حرکت استداره، نفس استدامهای است. باید قائل به تفصیل بین تلاقی و غیر آن شد. ما تابع ادله هستیم. اگر صدق برید و بریدین کند، مسافر است، وگرنه خیر.
در حرکت قطعیه، اگر قطعات کمتر از مسافت باشد، اصلا انسان مسافر نمیشود؛ اما حرکت توسطیه فرق دارد. اگر قطعات سفر به نیت مسافت نباشد، شما مسافر نمیشوید.
جعل نماز، در ابتدا دو رکعتی بود. رکعات سوم و چهارم، سنة النبی (صلیاللهعلیهوآله) بود. در نماز قصر، دوباره سنة النبی (صلیاللهعلیهوآله) برداشته شد. سنة الرسول (صلیاللهعلیهوآله) نباید فراموش شود. تخفیف نماز قصری به مسافت است و مسافت به عرف است. اگر قصد مسافت داشت، نمازش قصر است، و گرنه خیر.
شیخ انصاری (رضواناللهعلیه) مانند مکاسب، کتاب صلات و طهارت هم دارند. کاش این دو هم در حوزهها خوانده میشد. صلات مرحوم شیخرضا همدانی هم قوی است. صلات جواهر را هم ملاحظه کنید. مرحوم شیخ الشریعة اصفهانی هم صلات مسافر را مستقل مطرح کردهاند.
گاهی بلد، داخل در حرکت مستدیره است و گاهی نیست. گاهی مانند دو دایره است که با هم تلاقی میکنند. قائل به تفصیل میشویم. نقطهی تلاقی، مقصود است یا نیست؟ اگر قصد ندارد و توجه ندارد، اشکال ندارد. در صورت رسیدن به حد ترخص شهرش، باید نمازش را تمام بخواند. نیت در حرکتی است که میخواهد ادامه دهد.