1401/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /اقسام مسافت تلفیقی - مسافت استداره ای
بحمداللهربالعالمین در روزهای چهارشنبه، حدیث اخلاقی امام کاظم (علیهالسلام) را به صحابهی بسیار گرانقدرشان و متخصص در بسیاری از علوم، جناب هِشام بیان میکردیم. هم صدور روایت، صدور خوبی است و هم جایگاه روایت، قابل بررسی است. فرازبهفرازِ این روایت میطلبد که برای این حدیث سیروسلوکی برنامهریزی شود. این جلسه که جلسه آخر سال است و تعطیلات تابستانهی حوزه است، انشاءالله توشهای برای آیندهی ما باشد.
حضرت فرمودند:
«يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى الْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الشَّرَفِ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا يَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ يَا هِشَامُ لَا دِينَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَا يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا».[1]
حضرت اینجا سیرهی علمی را به سیرهی عملی تبدیل کردند. در سیروسلوک، ما باید راه را مشخص کنیم، بعد بگوییم که مثل فلانی باشید. خدا درجات استادمان حضرت علامه حسنزاده (قدساللهنفسهالزکیة) را متعالی کند. آیتاللهالعظمی بهاءالدینی فرمودند: «ما داشتیم از حوزه ناامید میشدیم؛ اما آقای حسنزاده را که دیدیم، امیدوار شدیم».
حضرت امام موسیبنجعفر (علیهالسلام) در این حدیث به هشام فرمودند: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «ما عبد الله بشیء أفضل من العقل»؛ خداوند به قدری که به عقل عبادت میشود، به چیز دیگری عبادت نمیشود.
امام صادق (علیهالسلام) در جواب کسی که از چیستی عقل از ایشان سؤال کرده بود، فرمودند: «ما عبد به الرحمن»؛[2] عقل چیزی است که ما را به خدا نزدیک می کند. کاری که ما را به خدا نزدیک میکند، آن کار، عاقلانه است و هرچه دور کرد، هواست. امان از هوا؛ هوای نفس، آدم را مانند حبابی باد میکند، بعد میترکد و خالی میشود و میبیند هیچ نیست.
گفت: « چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حبابهمیشه خانه خراب هوای خویشتنم».[3]
بعد حضرت موسیبنجعفر (علیهالسلام) فرمودند:
«و ما تمّ عقل امرئ حتی یکون فیه خصال شتی»؛ تا چند فضیلت پراکنده در انسان نباشد، عقلش کامل نمیشود. عقل، جامع پراکندههاست.
بعد حضرت فرمودند:
«الکفر و الشر منه مأمونان»؛
«کفر» در مقابل «شکر» است. در قرآن هم مقابل کفر، شکر است. حضرت، اول با منفی شروع کردند. کفر و شرّ از عقل صادر نمیشود؛ نه اینکه از انسان صادر نشود، بلکه بالعَرَض صادر میشود.
«وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ»؛ رشد و خیر از او انتظار میرود. کمال از او مطلوب است. انسان رشید، دنبال رسیدن به جایی است.
«و فضلُ مالِه مبذول»؛ انسان عاقل، همیشه زائد مالش را بذل میکند و دستبهخیر است.
«و فضل قوله مکفوف»؛ اضافهی مالش را میدهد، ولی اضافهی حرفش را نگه میدارد. حرفهای اضافه گاهی ابتلا میآورد. شخصی به امام صادق (علیهالسلام)گفت: «دیدم پرندهای توسط دیگری شکار شد». فرمودند: «آن پرندهای که شکار شد، از ذکر خدا غافل شد. تا حیوانی از ذکر خدا غافل نشود، مرگش فرا نمیرسد»[4] . روایت است: «زمانی میآید که مرگ مردم با گناهانشان بیشتر است، تا به اجلشان».[5]
در ادامه امام موسیبنجعفر (علیهالسلام) فرمودند:
«وَ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ»؛ انسان عاقل، نصیبش از دنیا فقط به قدر قوت و کفافش است.
«لَا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ»؛ از علم سیر نمیشود، ولو روزگاری زندگی کند. در مال باید قانع بود، ولی در علم باید قانع نبود و حریص بود. همیشه انسان باید در حال استفاده باشد. اگر روزگاری در علم سپری کند، از علم سیر نمیشود.
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْم وَطَالِبُ دُنْيَا»؛[6] دو تشنهاند که سیر نمیشوند؛ تشنهی علم و تشنهی دنیا. اولی ممدوح و دومی مذموم است.
«الذل أحب إلیه مع الله من العز مع غیره»؛
این که ذلیل باشد، ولی در محضر خدا باشد - که معمولا ذلتِ عبودیت است - بهتر از عزتی است که نزد دیگران داشته باشد.
«و التواضع أحب إلیه من الشرف»؛
همیشه فروتن است. تواضع برایش بهتر از نخوت و غرور است.
«يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ»؛
این جمله، خیلی زیباست. کمِ دیگران را زیاد میبیند و خوبیِ زیادِ خود را کم میبیند. عکس انسانهای غیرعاقل که چیزی که از خودشان باشد، بزرگنمایی میکنند و آنچه از دیگران باشد، کوچکنمایی میکنند.
«و یری الناس کلهم خیرا منه»؛
همهی مردم را بهتر از خود میبیند. وقتی بیرون میرویم و هر که را میبینیم، باید بگوییم از ما بهتر است.
«و أنه شرهم فی نفسه»؛
میگوید که من بدترینِ آنها هستم.
جبرائیل (علیهالسلام) بر حضرت موسی (علیهالسلام) نازل شد و گفت: «خدا میخواهد موجودی که از آن متنفری و از تو بدتر است، نزد خدا بیاوری» - آزمایش ایشان بود - ایشان رفت و گشت، دید سگی روی زمین افتاده و در حال پوسیدن است و چیزی از او نمانده است. تا خواست بردارد، دید دندان سفیدی دارد. گفت: «خدایا نمیتوانم بگویم که من از او بهترم». دست خالی به میعاد آمد - در ایام اربعین کلیمی هستیم – جبرائیل (علیهالسلام) گفت: «مگر پیدا نکردی؟» حضرت موسی (علیهالسلام) گفت: «یک سگ پیدا کردم، ولی دیدم دندانهای سفیدی دارد و نتوانستم بگویم که من از او بهترم». جبرئیل (علیهالسلام)، سلام خدا را به حضرت موسی (علیهالسلام) رساند و گفت: «در امتحان خدا قبول شدی». پیامبر ما و کسانی که موفقند، باید همیشه دیگران را از خود بهتر بدانند.
«و هو تمام الأمر»؛
آدم به این مرحله رسید که خودش را از دیگران بهتر بداند، تمام الأمر است؛ یعنی تمام خیر و تمام سلوک است.
«یا هشام إن العاقل لا یکذب و إن کان فیه هواه»؛
انسان عاقل هیچ گاه دروغ نمیگوید ؛گرچه میلش باشد. از امام صادق (علیهالسلام)، روایت است: «شیعیان ما شاید گناه کنند، ولی دروغ نمیگویند».[7] لذا به ایشان، امام صادق (علیهالسلام) میگویند.
«یا هشام لا دین لمن لا مروّة له و لا مروّة لمن لا عقل له».
کسی که مروت ندارد، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، مروت هم ندارد.
«و إن أعظم الناس قدرا الذی لا یری الدنیا لنفسه خطرا أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا»؛
دنیا ما را در معرض خطر قرار داده است. ما ارزانفروش نباشیم. در اموال، ارزانفروش باشیم، ولی در مورد جانمان، گرانفروش باشیم. نفوسمان را جز در برابر بهشت نفروشیم. انسان عاقل، اگر هم میخواهد معامله کند، عاقلانه معامله میکند که سودش بهشت است. برای کمالاتی که در پیش داریم، برنامهریزی کنیم. انشاءالله عاقلانه حرکت کنیم. انشاءالله برای آخرت و دینمان برنامهریزی کنیم.
در صلات مسافر در این فرع فقهی بودیم که اگر مسافتِ تلفیقی بود، چه حکمی دارد. به نظر ما عباراتی مانند: چهار فرسخ، بریدین و ... که معیار در روایات برای مسافت شرعی است، عبارات زیادی برای یک حقیقت (مسافت شرعی) است.
اگر کسی که به مسافرت میرود، به هشت فرسخ نمیرسد، ولی رفت و برگشت، هشت فرسخ است، آیا نمازش شکسته است، یا جمع؟ دلیل اولیه در مسافرت، باید صدق سفر کند و مسافت شرعی باشد، تا نمازش را شکسته بخواند. اگر به مسافت شرعی نرسد، دلیل عدم السفر، حاکم است؛ یعنی اگر کسی شک کند که مسافر است، یا خیر، نمازش را باید تمام بخواند.
حالا در اینجا که قسمتی میرود و قسمتی برمیگردد، برخی گفتهاند که باید هم شکسته و هم تمام بخواند. به نظر ما فرقی بین مسافت تلفیقی و امتدادی نیست. کسانی که بین این دو مسافت فرق قائل هستند، در مسافت امتدادی، قائل به قصر میشوند، ولی در مسافت تلفیقی، قائل به قصر نیستند.
روایات را عرض کردیم؛ مانند: روایت زراره[8] . ابواب صلات مسافر، باب 2، ح14 و 15.
عرض ما این است که طبق روایات، نماز مسافر شکسته است و فرقی بین قصد رجوع و عدم آن نیست و فرقی بین مسافت امتدادی و تلفیقی نیست.
وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال، عن أحمد بن الحسن، عن أبيه، عن علي بن الحسن بن رباط، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر (عليهالسلام)، قال: «سألته عن التقصير؟ قال: في بريد، قال: قلت: بريد؟ قال: إنّه ذهب بريداً ورجع بريداً فقد شغل يومه».[9]
اینجا استفاده میشود که فرقی بین ذهاب و ایاب وجود ندارد و آن چیزی که مهم است، مطلق رجوع است؛ چه رجوع در یوم باشد و چه در یوم نباشد. پس اگر کسی مسافر شد و میخواهد هشت فرسخ برود و کمتر از هشت فرسخ ساکن شد، ولی مجموع رفتوبرگشت، هشت فرسخ شد، باید نمازش را شکسته بخواند.
مسئله دیگر این است که اگر تصمیم رفتن داشت و رفتوبرگشت، یا رفت به اندازهی مسافت شرعیه بود و توقف کرد و تصمیم به برگشتن گرفت، اگر از اول تصمیم رجوع داشت که کمتر از مسافت برگردد، نمازش تمام است، ولی اگر به قصد مسافت رفت و توقف کرد و از قصدش برگشت، باید شکسته بخواند؛ چه همان روز برگردد و چه چند روز بعد برگردد.
اینکه حضرت فرمودند: «ذهب بریدا و رجع بریدا»، برای مطلق رجوع است؛ یعنی چه توقف داشته باشد و چه توقف نداشته باشد؛ یعنی چه همان روز برگردد، چه روزهای دیگر برگردد. در این روایت عبارت «فقد شغل یومه» بود. شُغل شأنی (خواهد برگشت) و شُغل فعلی (الآن برمیگردد) است. به نظر ما بین شغل فعلی و شغل شأنی تفاوتی نیست. «من شغله فی السفر» و «من شغله السفر» که هر دو باعث تمامشدن نماز است، تفاوت است.
پس مسافت تلفیقی، باعث شکستهشدن نماز است؛ مگر اینکه شرایط اتمام، حاصل باشد؛ مثلا به وطن، یا جایی که مثل وطن است، برسد؛ پس در بین چهار فرسخ، اگر قصد عشره هم کند، نمازش تمام است، یا میخواهد هشت فرسخ برود، ولی اگر از اول، تصمیم بر ماندن در چهارفرسخی داشت، نمازش تمام است. یعنی مقصدش متعدد میشود و چهارفرسخ است، نه هشتفرسخ؛ لذا اگر کسی به قصد هشت فرسخ رفت و توقف کرد، باز هم نمازش، شکسته است؛ مگر اینکه عوارضی مانند وطن، یا قصد عشره داشته باشد.
بحث دیگر این است که اگر در مسافت تلفیقی ایاب یا ذهاب کمتر از چهارفرسخ است، ولی مجموعش هشتفرسخ است، باید چه کرد؟
تلفیق چند قسم دارد:
اینجا معرکهی آراء است. این بخش از عروه، حواشی زیادی هم دارد. مرحوم سید در عروةالوثقی، قائل به تقصیر مطلق هستند که مطلقا نمازش شکسته است؛ گرچه ایشان به خاطر احتیاط، قائل به احتیاط استحبابی هستند که کسی که ذهابش، کمتر از 4 فرسخ است، با اینکه مجموع، هشت فرسخ است، قائل به جمع بین اتمام و قصر هستند.
برخی قائل به اتمام هستند؛ مانند مؤسس حوزه قم مرحوم حائری. چند رسالهی صلات مسافر داریم؛ رسالهی شیخ اعظم و مرحوم آقای حائری و مرحوم آقای بروجردی در صلات مسافر، مستقل است.
برخی قائل به جمع بین قصر و اتمام شدند؛ مانند مرحوم همدانی - صاحب مصباحالفقاهة – که دلیلشان، آن است که حکم، مردد بین قصر و اتمام است و بهترین دلیل، جمع بین قصر و اتمام است.
با کمال معذرت، با توجه به همین روایت که عرض کردیم که قابل فتواست، ما عرضمان آن است که تحقق سفر هست. صدق سفر میکند؛ چه مسافت امتدادی باشد و چه تلفیقی؛ در نتیجه اولی به شکستهشدن نماز است و ادلهی سفر، حاکم است. این که در روایت بود، «فقد شغل یومه»، به خاطر این است که در زمان قدیم اغلب 8 فرسخ را یک روز میرفتند.
در صلاة مسافر، چند مبنا بود:
یک مبنا این بود به محض حرکت، چه برسد و چه نرسد، مسافر است.
یک نظر این بود که باید 8 فرسخ باشد.
یک نظر، 24 میل بود.
یک مبنا این بود که مسافت به قدر یک روز را باید طی کند. برخی ساعت زمانی را در نظر میگیرند، نه جغرافیایی را؛ لذا اگر از یک روز بگذرد، میگویند مسافر است؛ لذا اگر یک روز هوایی برود و بیاید، مسافر نمیدانند. ولی به نظر ما مسافت یوم، اماره است و علت نیست.
صحیحه معاویةبنوهب
وعنه، عن فضالة، عن معاوية بن وهب قال: «قلت لأبيعبدالله (عليهالسلام): أدنى ما يقصّر فيه المسافر الصلاة؟ قال: بريد ذاهباً وبريد جائياً».[10]
این روایت برای قصر در صلاة مسافر – ولو در مسافت تلفیقی - صریح است. باب 2، ح 14 و 18 را هم ملاحظه کنید.
محمّد بن علي بن الحسين بإسناده عن جميل بن درّاج، عن زرارة بن أعين قال: «سألت أبا عبدالله (عليهالسلام) عن التقصير؟ فقال: بريد ذاهب وبريد جائي».[11]
وفي (العلل) و (عيون الأخبار) بإسناد يأتي عن الفضل بن شاذان، عن الرضا (عليهالسلام) قال: «إنّما وجبت الجمعة على من يكون على فرسخين لا أكثر من ذلك، لأنّ ما تقصّر فيه الصلاة بريدان ذاهباً أو بريد ذاهباً وبريد جائياً، والبريد أربعة فراسخ، فوجبت الجمعة على من هو على نصف البريد الذي يجب فيه التقصير، وذلك لأنّه يجيء فرسخين ويذهب فرسخين وذلك أربعة فراسخ، وهو نصف طريق المسافر».[12]
غالبا در این مساوات ذهاب و رجوع، همان راهی که میرود، بر میگردد؛ اما گاهی هم ذهاب و رجوع، مسافتش اختلاف دارد؛ یکی کمتر است و دیگری بیشتر است.
ممکن است کسی مسافت استداریه داشته باشد. در مسافت استداریه، آیا مسافر است، یا خیر؟ مسافت استداریه، مثلا کسی اطراف یک آبادی را میچرخد. استدارهای که یک مسیر طولانی برود، ولی دورانی؛ مانند کمربندیهای شهرهای بزرگ. در مبنای ما فرقی بین امتداد و تلفیق و استداره نیست؛ نهایت بخواهد احتیاط کند، باید جمع بخواند.
در صلات جمعه هم که با صلات مسافر، بدهبستان دارد، همین حکم را دارد؛ یعنی در بحث صلاة جمعه هم، فاصله بین شهرها در صلات جمعه باید حفظ شود.
جمع روایات این است که 24 میل و برید و بریدان و 8 فرسخ و مسیر یوم، همه نشانه است و فرقی بین مسافت امتدادی و تلفیقی نیست.
در بعضی از روایات هم داریم که خداوند برای رسول الله صلی الله علیه و آله هدیه ای فرستاد که به هیچ پیامبر و امت دیگری نفرستاد و آن افطار روزه و تقصیر نماز در سفر است:
وفي ( الخصال ) عن أبيه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن جعفر، عن آبائه (عليهمالسلام)، عن رسولالله (صلىاللهعليهوآله) قال: «إنّ الله أهدى إليّ وإلى أُمّتي هديّة لم يهدها إلى أحدٍ من الأُمم كرامة من الله لنا»، قالوا: «وما ذلك يا رسول الله»؟ قال: «الإِفطار في السفر، والتقصير في الصلاة، فمن لم يفعل ذلك فقد ردّ على الله عزّ وجلّ هديّته».[13]
خداوند برای امت من هدیهای داد که به هیچ امتی نداد: «الإفطار فی السفر و التقصیر فی الصلاة»؛ شکستهشدن نماز و نگرفتن روزه در سفر. اصل نماز، دو رکعتی بود و بعد برخی رکعات افزوده شد.
شاید حکمت تقصیر در صلاة مسافر این باشد که انسان مسافر، کار زیاد دارد و خود سفر، یک کار است؛ لذا توجه به خدا با رکعات طولانی کم میشود.
پس نتیجه این شد که اگر مسافر به حد ترخص رسید، نمازش شکسته است؛ چه امتدادی، چه تلفیقی، و تلفیقی هم، چه مسافت در رفت و برگشت، مساوی باشد و چه مختلف باشد. این مسافت تلفیقی، ثمرهاش این است که اگر جایی دو یا سه راه دارد، اگر راهی که میرود، به اندازهی مسافت شرعی باشد، نمازش شکسته است، ولی اگر از مسیری که کمتر از مسافت شرعی است، برود، نمازش تمام است.
انشاءالله در آینده باید مسافتهای مستدیر را بحث کنیم.