1402/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اخلاق فردی/عقل /عقل، عامل ارزشگذاری - عقل، عامل سعادت
در احادیث کافی شریف به حدیث بیست و هشتم از کتاب عقل و جهل رسیدیم. حدیث از لحاظ سندی، مرفوعه است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَلَا تُبَاهُوا ِبهِ حَتَّى تَنْظُرُوا كَيْفَ عَقْلُهُ».[1]
در احادیث کتب اربعه و کافی، دو مبنا هست؛ مبنای اول اینکه طبق تصریح مرحوم کلینی، ایشان روایاتی آوردند که مورد اسناد است و اگر این مبنا را قبول کنید، به کل روایات آن میتوان استناد کرد؛ ولی اگر مبنای دوم را پذیرفتید که هر روایت را باید تجزیهوتحلیل کرد، در این صورت باید بررسی سندی کرد. مبنای ما این است که خود متن، گاهی گواهی به صدور میدهد و محکمبودن متن، میتواند شاهد اعتبار باشد؛ اگرچه ما بینیاز از بررسی سند نیستیم. شهرت هم گاهی جبرانکنندهی سند است.
ما این حدیث را از همین احادیث میدانیم. گرچه مرفوعه است؛ ولی متنش قوی است و در موارد دیگر هم با سند آمده است.
حضرت میفرمایند: «اگر دیدید کسی زیاد نماز میخواند و زیاد روزه میگیرد، به او مباهات نکنید؛ تا بسنجید ببینید عقل او چگونه است»؟ آیا انسان عاقلی هست یا خیر؟ میتوان گفت ارزشگذاری در لسان و زبان ائمه (علیهمالسلام) بر اساس عقل انسان است که از عقل او، رفتار و کرداری صادر میشود. «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الْرَحْمَنُ و اكتُسِبَ بِهِ الْجَنَانُ».[2]
حدیث بعدی این است که به فلاح نمیرسد، کسی که عقل ندارد. و علم، زیربنای عقل قرار گرفته است. علم، اینجا به معنای عمل است. تا کسی ارزش علوم را نداند، حرکت نمیکند که بهطرف کارها برود و کارهای خیر را انجام دهد و کسی که علم ندارد، تعقل ندارد.
بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «يَا مُفَضَّلُ لَا يُفْلِحُ مَنْ لَا يَعْقِلُ وَ لَا يَعْقِلُ مَنْ لَا يَعْلَمُ وَ سَوْفَ يَنْجُبُ مَنْ يَفْهَمُ وَ يَظْفَرُ مَنْ يَحْلُمُ وَ الْعِلْمُ جُنَّةٌ وَ الصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ وَ الْفَهْمُ مَجْدٌ وَ الْجُودُ نُجْحٌ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ مَجْلَبَةٌ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ وَ الْحَزْمُ مَسَاءَةُ الظَّنِ وَ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ الْحِكْمَةِ نِعْمَةُ الْعَالِمِ وَ الْجَاهِلُ شَقِيٌّ بَيْنَهُمَا وَ اللَّهُ وَلِيُّ مَنْ عَرَفَهُ وَ عَدُوُّ مَنْ تَكَلَّفَهُ وَ الْعَاقِلُ غَفُورٌ وَ الْجَاهِلُ خَتُورٌ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُكْرَمَ فَلِنْ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُهَانَ فَاخْشُنْ وَ مَنْ كَرُمَ أَصْلُهُ لَانَ قَلْبُهُ وَ مَنْ خَشُنَ عُنْصُرُهُ غَلُظَ كَبِدُهُ وَ مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ وَ مَنْ خَافَ الْعَاقِبَةَ تَثَبَّتَ عَنِ التَّوَغُّلِ فِيمَا لَا يَعْلَمُ وَ مَنْ هَجَمَ عَلَى أَمْرٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ جَدَعَ أَنْفَ نَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ لَمْ يَفْهَمْ وَ مَنْ لَمْ يَفْهَمْ لَمْ يَسْلَمْ وَ مَنْ لَمْ يَسْلَمْ لَمْ يُكْرَمْ وَ مَنْ لَمْ يُكْرَمْ يُهْضَمْ وَ مَنْ يُهْضَمْ كَانَ أَلْوَمَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ أَحْرَى أَنْ يَنْدَمَ».[3]
فلاح، فرع بر عقل است و عقل، فرع بر علم است و علم، فرع بر نجابت است و نجابت، صفتی است که حیا و شرم، پیشنیاز آن است؛ یعنی رعایت جوانب را کردن، شخصیت خود را نگه داشتن و بزرگواریای که حاکی از فضائل اخلاقی متعدد است.
فهم، زیربنای نجابت است. انسان نجیب، فهیم هم هست. انسان عاقل، عالم است. عالم، فهیم است. فهیم، نجیب است.
کسانی که حلم دارند، به پیروزی میرسند. «الصبر مفتاح الفرج».[4] اینکه گفتهاند علما حلیم باشند برای آن است که اگر علم بالا برود، فرد از خواص میشود. برای خود، تشخصی قائل است و صبر و حوصله و تحمل سلیقهی دیگران برای او کمتر میشود. انسان میگوید باید بردبار باشد. سلیقهی دیگران را تحمل کند. خاصشدن، امتیاز میآورد. انسان باید توقع را کنترل کند. باید بردباری را نهادینه کرد. در هیچ مرحلهی زندگی، بردباری را نباید از دست داد.
علم، سپر است و صداقت، عزت است. جهل و نادانی، خواری است و فهم، مجد و عظمت است. جود و دست باز بودن و سخاوت، رستگاری است.حسن خلق، دوستی را جلب میکند. در روایت دیگر داریم: «انسان نمیتواند با داراییاش، دیگران را جذب کند، ولی میتواند با اخلاق، این کار را کند و آنها را بَردهی خود کند».[5] حسن خلق از مصادیق صدقه است. آثار صدقه را هم دارد. ﴿وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾.[6] رد نکردن سائل، هم سائل مادی است و هم سائل معنوی. اعطا و بذلهای شما معنوی میتواند باشد.